کاربر:ارتابد
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
آن چه در تـاريخ ملل خوانده و شنيدهايم، در همه موارد حكم بر اين است كه ملت غالب، نفوذ معنوي خود را بر ملت مغلوب تحميل ميكند و خواه و ناخواه ملت مغلوب، تحت تاثير سنن و زبان ملت غالب قرار ميگيرد. ولي در مورد ايـران، آن هم زمان شاهنشاهي هخامنشي، اين اصل وارونه عمل ميشود! يعني شاهنشاهي هخامنشي پس از اين كه بزرگترين شاهنشاهي جهان را به وجود ميآورد و در اين شاهنشاهي صدها ملت وجود دارند و دهها زبان تكلم ميشود، ولي اين شاهنشاهي عظيم و بزرگ و نيرومند، بـا توجه به اين كه پادشاهان اين شاهنشاهي همه به كرات گفتهاند كه ايراني و آريايي و پارسي هستند، زبان ملي خودشان را برخلاف همهي موازين عقلي و اجتماعي و سياسي و اقتصادي از دست ميدهند و تحت تابعيت زبان مجعولي كه در بازار بابل رايج بوده قرار ميگيرند و زبان دربار و دولت و ملت خود را زبان آرامي كه سامي و عبري است قرار ميدهند؟!
البته چنين فرضيهاي تنها در يك مورد مصداق پيدا ميكند و آن هنگامي است كه محقق ميخواهد و آرزو دارد كه همهي مـردم جهان را بـا يك خط و يك زبان كه متعلق به سامينژادان است، به سخن گفتن و نوشتن وا دارد، وگرنه هيچ منطق و عقل سليمي نميتواند اين فرضيهي سخيف را بپذيرد كه كوروش و داريوش و خشايارشا و كمبوجيه زبان مادري خود را از دست داده و به زبان مجهولي از قومي بيگانه سخن ميگفته و مهمتر از همه اين كه در رواج و نشر اين زبان بيگانه در سراسر كشور شاهنشاهي ايـران، مجاهدت و كوشش كردهاند! اصطلاح زبان آرامي براي مـردم سرزمين ايـران در دوره شاهنشاهي هخامنشي يك اصطلاح ساختگي و مغرضانه است و بـا هيچ دليلي و منطق و برهان جور نميآيد. خط ناميده شده به نام آرامي در زبان داريوش نبوده بلكه پيش از كوروش هم در ايـران رايج بود.
خط آريايي پيش از كورش، وسيله مادها در سرزمين سامي نژادان پس از تصرف دولت آشور وسيلهي «فرورتيش» رواج گرفت. خط آريايي چون تنها خط الفبايي براي نوشتن بـا قلممو و رنگ بر روي پوست و يا پاپيروس بوده است، مورد استقبال همهي ملل همجوار ايـران قرار گرفته و بر خلاف نظر كساني كه معتقدند چون اين خط به لهجهي عبري آرامي هم نوشته شده، اين خط آرامي است! و يا هر چه بـا اين خط نوشته شده باشد آرامي است، ميگوييم نه تنها بـا اين خطها، كتيبههايي به زبان خوزي،انشاني، پارسي، هندي و قبطي به دست آمده، حتا به زبان يوناني هم كتيبه در دست است. پس چگونه بايد باور داشت كه هر نوشتهاي كه به اين خط باشد، به زبان آرامي است؟!
خط و زبان دو موضوع و دو مورد جداگانه از يكديگر است و به هيچ وجه زبان تابع خط نيست ولي جاي تاسف است كه خاورشناسان اين نكته را دربارهي زبان آرامي مورد نظر قرار نميدهند و همه جا زبان را تابع خط به اصطلاح آرامي ميدانند.
بر طبق دو سند مسلم و غير قابل ترديد از زمان داريوش، نام اين خط، آريايي بوده نه آرامي. به استناد سنگ نوشته داريوش بزرگ در بغستان (بيستون) در بند بيست از ستون چهارم كه به زبان پارسي است مينويسد:
«داريوش شاه گويد: به خواست اهورامزدا اين خط من است كه من كردم به جز اين، به زبان و خط آريايي هم روي لوح و هم روي چرم نوشته شده؛ جز آن، پيكر خود را هم بساختم و جز آن، تبارنامهي خود را نوشتم. در پيش من اين نوشته خوانده شد، پس از آن، من اين نوشتهها را همهجا در ميان كشورها فرستادم.»
سند ديگري خوشبختانه نوشته بغستان را تاييد ميكند و راههر گونه مغلطه و سفسطه را بر روي معاندان و مخالفان ميبندد و آن كتيبهاي است كه در «جزيره الفيل» مصر يافت شده و اين كتيبه هم رونوشت كتيبهي بغستان است. اين دو سند كتبي براي ما ايرانيان، سندي مقدس و معتبر است و به استناد اين دو سند از داريوش بزرگ، ما خطي را كه ديگران به جعل و تزوير، آرامي خواندهاند، آريايي ميخوانيم و آرامي خواندني اين خط را خيانت به تـاريخ و فرهنگ ايـران ميدانيم.
يهودان پس از آمدن به ايـران بـا خط تحريري آريايي آشنا شدند و آموختند و نام آن را بعدها از آريايي به آرامي تبديل كردهاند. آنها ميگويند كه آراميها فرزندان آرام، فرزند سام، بودند و كلدانيان از آنان اين خط را آموختند و سپس خط عبري را از آن مشتق ساختند. بـا خواندن اين همه پيچ و خم در كلام، در مييابيم مقصود اين است كه خط، ابداع و اختراع قوم يهود است و بسياري از محققان ساده لوح اين اين جعليات را پذيرفتهاند و بدون تعمق و تحقيق در نوشتههايشان به كار ميبرند. بايد توجه داشت پنجهزار و پانصد سال پيش از اين كه در ايـران آثار خط ميخي به دست آمده است، اين دولت و حكومت و مـردم مجعول آرامي كجا بودند و چه ميكردند؟!
به اعتراف و اذعان همه متخصصان زبانشناسي و خط، خط دين دبيره يا اوستايي، كاملترين و آسانترين خط مصوت و فونتيك است كه تاكنون در جهان اختراع شده و بـا اين خط ميتوان همه زبانهاي جهان را بـا اصوات بياني و لهجهاي و حلقي آن زبانها نوشت و همانگونه خواند. چگونه است كه ملتي بـا اين استعداد و قريحت ابداع و اختراع، از پديد آوردن خط ديگر درمانده و خط ملت و قوم يهود را براي تحرير مكاتبات و فرمانهاي خود برگزيده باشد؟! ملتي كه در دوره اشكانيان و ساسانيان نزديك به چهل گونه خط داشته و در اين دوران، هيچ يك از ملتهاي جهان جز يك گونه خط كه آن را هم از ايرانيان به عاريت گرفته بودند، نداشتهاند، آيا قابل قبول و عاقلانه است كه باور كنيم، يك گونه خط را قوم سامي (يهود) اخذ كرده باشد؟!
الفباي ايراني در آغاز به صورت ابجد مردف بوده است و خط لاتين هم كه ماخوذ از خطوط كهن ايراني است، هنوز بر همان رديف «ابجد» و «هوز» استوار است. تغيير شكل الفباي ايراني به صورت كنوني، پس از اسلام روي داد و آن چنين بود كه شعوبيه ايراني براي تسهيل در فراگيري الفبا، كوشيدند و حروف همسان را از نظر صورت و رديف صوتي در كنار هم قرار دادند تـا براي نوآموزان، فراگيري آن آسان باشد و نامش را الفباي «پيرآموز» گذاشتند.
اعراب خط نداشتهاند و خطي كه از «حمير» و « انبار» به عربستان رفته و در زمان ظهور اسلام نشر يافته است، خط عربي نيست بلكه زبان عربي به اين خط نوشته ميشده است. و چون آثار مخطوط در قرون اوليه اسلامي و پس از آن، به زبان عربي نوشته ميشد،خطي كه بـا آن، زبان عربي ثبت ميگرديد، به نام خط عربي مشهور گرديد. خطي كه امروز زبان فارسي بـا آن نوشته ميشود و يا در هند و پاكستان متداول و مرسوم است و در سابق در كشور عثماني نيز رواج داشته است، خط عربي نيست؛ بلكه اين خط كه از « انبار» به نجد عربستان رفته يكي از خطوط متداول ايراني بوده كه بـا تحولاتي براي نوشتن زبان عربي به كار رفته است.
مستعربان و شيفتگان ادب عرب پيوسته سخن از اين مقوله راندهاند كه ادب فارسي و شعر فارسي، دنباله رو ادب و شعر عرب بوده است و ايرانيان پيش از تسلط عرب و آشنايي بـا زبان عربي، نه شعر داشتهاند و نه نثر! و برخي پا را از اين هم فراتر نهاده و گفتهاند كه زبان بيان هم نداشتهاند!! يعني زباني كه پيش از آمدن اعراب به ايـران، ايرانيان بـا آن گفتوگو ميكردند، قدرت بيان نداشت و زبان مرده و بيحاصل بوده است. و پس از آشنايي بـا زبان عربي، زبان نوزادي به نام زبان دري (پارسي) تولد يافت كه اين زبان داراي معيار گرديد و بارور شد و بـا آن توانستند شعر بسرايند! و آثاري ادبي به وجود آورند.
از اين گونه سخنان لغو و ژاژ، بسيار گرفته و نوشتهاند ولي امروز در اثر به دست آمدن مآخذ و مدارك و پژوهشهاي پژوهشگران داشنمند و بينظر، بر پوچ و ياوه بودن اين سخنان، واقف و آگاه شدهايم و بـا نهايت سرافرازي و خرسندي در مييابيم كه نه تنها اين اظهارنظرها جاهلانه و اغفالگرانه بوده است، بلكه حقيقت، درست خلاف آن را به ثبوت ميرساند. و گوياي آن است كه اعراب پيش از اسلام، شعر نداشته و بـا نثر علمي نيز آشنا نبوده و بـا آن، بيگانه بودهاند. نخستين گويندگان و سرايندگان شعر عربي به صورت موزون و مقفي، و نويسندگان نثر علمي و ادبي،ايراني بودهاند و داستان شعر دوره جاهلي نيز مجعول و ساخته و پرداخته امويان نژادپرست بوده است.
غروض ايراني، پايه و اساس عروض عربي است زيرا عرب موسيقي نداشته تـا عروض داشته باشد. عروض عرب از زمان خليل بناحمد ايراني كه آن را براي زبان عرب بـا استفاده از عروض و بحور اوزان شعر فارسي بر قواعدي نهاد، تـا امروز همچنان بر همان حال ايستاده و هيچگونه تنوعي از طرف سرايندگان عرب در آن راه نيافته است. و اين خود بهترين و بارزترين سند معتبر بر اين كه عرب، عروض نداشته زيرا اگر در اين فن ابتكار ميپرداخت؛ نه آن كه در اين فن، جامد و خشك و بيحركت برجاي ميايستاد!
عروض ايراني به دورانهاي قبل از اسلام تعلق داشته است؛ يعني سروده شدن يشتها و گاثاها و سپس دوران هخامنشي و اشكاني و ساساني. كساني كه بـا زبان اوستايي آشنايي دارند به خوبي آگاهند كه اشعار منظوم يشتها و گاثاها در نهايت فصاحت و بلاغت و از لحاظ آهنگ كلام و از نظر معني و محتوا در حد اعلاي تصور وتفكر و پندار است. «مهريشت» و چند يشت ديگر كه در آنها سخن از پهلوانان و پادشاهان اساطيري ايـران آريايي در ميان است، متعلق به دهها قرن پيش از زرتشت است و بـا اين ترتيب، قدمت شعر در ايـران آريايي به پيش از ششهزار سال قبل از ميلاد مسيح ميرسد.

