بحث کاربر:میرحامد میرشریفیان

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.

[ویرایش] ایدئولوژی

ایدئولوژی

اصطلاح ایدئولوژی، اول بار توسط Antoine Destutt de Tracy در اواخر قرن 18 بمعنای دانش عقاید مطرح شد. ایدئولوژی می تواند بعنوان بصیرت جامع تلقی گشته و گونه ای نگرش را بر پایه عقل سلیم (common sense) و گرایشات فلسفی رقم زند. اما ایدئولوژی مترادف فلسفه نیست. فلسفه راه زنده زیستن است، درحالیکه ایدئولوژی درنهایت ایده آل ترین و رویایی ترین گونه زیستن یک جامعه است. یا بنابر گفته مارکس، سامانه ای از عقاید باشد که توسط طبقه حاکم (dominant class) بر تمامی آحاد آن جامعه مستولی گردیده است. اما مهمترین هدف ایدئولوژی، ایجاد تحرکاتی در جامعه است که منجر به تغییرات اجتماعی گشته و مبتنی بر فرآیندی قانونی است. فارغ از همه اینها، ایدئولوژی دارای مفهومی انتزاعی است که به واقعیت می پیوندد. استفاده از این واژه بیش از همه در عالم سیاست رواج دارد. کارل مارکس نیز در اغلب نوشته های خود به این واژه رجوع کرده است. وی می گوید، فیلسوفان تا بحال تاریخ را تفسیر کرده اند، ما می خواهیم تاریخ را تغییر بدهیم. چنانچه ایدئولوژی ها همیشه معطوف به عمل هستند. ایدئولوژی در جامعه روزمره در نگاه جامعه شناسان، ایدئولوژی گونه ای از تبیین عقاید و نظرات است. هر جامعه ای بر پایه یک ایدئولوژی شکل گرفته و بر مسیر آن حرکت می کند که در واقع افکار عمومی آن جامعه را می سازد، اگرچه حتی این مجموعه تفکرات بروز و ظهوری در آن جامعه نداشته باشند؛ که در واقع ناخودآگاه آن جامعه را تشکیل می دهند. ایدئولوژی حاکم به صورت خنثی بروز می یابد و در این میان تمامی ایدئولوژی هایی که تفاوت و تضادی با آن داشته باشند بعنوان ایدئولوژی های افراطی تلقی می شوند، بی آنکه به ساختار و محتوای آنها توجهی شود. میشل فوکو در باب ایدئولوژی خنثی بسیار نوشته است. از مشخصه های مثبت ایدئولوژی، قدرت و تحرک عمومی را می توان نام برد؛ درحالیکه یقین مفرطِ منجر به تعصب و سختگیری که بصورت حساسیت هایی از جانب حاکم بر رعیت بروز می یابد، از خصیصه های منفی آن بشمار می آیند. سازمانهایی که جهدی بر قدرت دارند، همواره در تلاشند تا بر ایدئولوژی جامعه تأثیر گذاشته و آن را به سمت و سوی عقاید خود سوق دهند. بدین ترتیب دولتها نیز بدنبال اشاعه تفکرات خود بر توده می باشند. آنگاه که غالب توده یکسان به مسئله واحدی نظر کنند و این اتفاق نظر عمومی و فراگیر بوجود آید؛ و حتی تصور نکنند که شقی غیراز وضع موجود نیز تواند بود، آن هژمونی ای (برتری) پدید می آید که Antonio Gramsci در باب آن سخن گفته است. امروزه زبانشناسان نیز درباره استعاره ادراکی که یک فکری - و نه همفکری- از آن برمی آید، تحقیق و بررسی می کنند. تاریخ مفهوم ایدئولوژی شاید قابل دسترسی ترین منبع برای دستیابی به معنای ایدئولوژی کار Hippolyte Taine در رژیم سلطنتی فرانسه باشد. وی ایدئولوژی را در حیطه اجتماعی زمان خود تشریح می کند. ایدئولوژی قبل از آنکه روس ها "طبقه روشنفکر" را مطرح کرده باشند و حتی قبل از آنکه "روشنفکر" بعنوان صفت استفاده شده باشد، مستعمل گردیده بود. اگرچه امروزه واژه ایدئولوژی تاحدودی بار معنایی منفی خود را از دست داده و به واژه ای بیشتر خنثی تبدیل شده که به تجزیه و تحلیل عقاید سیاسی می پردازد، اما ناپلئون بناپارت از کلمه ایدئولوژی، صفت ایدئولوگ را ساخت و از آن برای استهزاء مخالفان خود استفاده کرد. تحلیل ایدئولوژی متاایدئولوژی، علم ساختار شناسی و گونه شناسی ایدئولوژیهاست. در اینجا ایدئولوژی ساختار منسجم عقاید پنداشته می شود که بر اساس برخی مفروضات اولیه حقیقی بنا شده که می توانند واقعی نباشند. بنابراین ایدئولوژی بر اساس این باورهای ذهنی اولیه شکل گرفته و گسترش می یابد. از این منظر ایدئولوژی ها را نمی توان به دو دسته درست و نادرست تقسیم بندی کرد، بلکه تنها با رویه ای نسبی گرایانه می توان آنها را تحلیل کرد. اما از نظرگاه طرفداران ایدئولوژی، این تنها روحانیون مذاهب نیستند که ایدئولوژی خود را لغزش ناپذیر می دانند. چنانچه تعصب خصیصه مهم و کلی ایدئولوژی است که همه ایدئولوژیها را در بر می گیرد. می توان چهار خصیصه مهم را برای ایدئولوژی یادآور شد (1): 1- مجموعه یا سامانه ای از نظرات است، نه یک نظر 2- ارزشگذاری می کند، بدین معنا که چیزهایی را خوب و مثبت و چیزهایی را بد و منفی می داند (بعنوان مثال لیبرالیسم، حقوق فرد مثل آزادی بیان و عقیده و شغل را مثبت می داند و نقض اینها را منفی. مارکسیسم، عدالت اجتماعی و نفی مالکیت خصوصی را ارزش می داند و سرمایه داری را منفی) 3- هر ایدئولوژی بر اساس این ارزشها، محیط پیرامونش را نقد می کند (چنانچه لیبرالیسم، اشرافیت کلیسا و فئودالیسم را نقد می کند. سوسیالیسم، سرمایه داری را. فمنیسم، مردسالاری را. ناسیونالیسم، استعمار را) و یا آنرا توجیه می کند، آنگاه که توجیه گر مشروعیت قدرتهای حاکم می شود (همانطور که مارکسیسم، نظام شوروی را توجیه می کند و لیبرالیسم، نظام سرمایه داری غرب را). در واقع مبانی ایدئولوژی با محیط برخورد می کنند، حال یا آن را نقد می کنند، یا توجیه و تبیین. 4- تنها مضامینی ذهنی نیست و محرک فرد باورمند به خودش بوده، معطوف به عمل و تغییر است. David W.Minar شش مورد از context هایی که کلمه ایدئولوژی در آن بکار رفته را لیست کرده است: 1- بعنوان مجموعه ای از عقاید خاص با مضمون خاص 2- بعنوان ترکیب یا ساختاری منطقی که همه عقاید درون آن مجموعه از آن پیروی می کنند. 3- نقشی که عقاید در روابط متقابل انسانی ایفا می کنند. 4- نقشی که عقاید در ساختار سازمانی ایفا می کنند.(شکل دهی حکومت) 5- آنچه هدفش ایجاد تحریک است 6- بعنوان محل روابط اجتماعی اما در نگاه Willard A.Mullins، ایدئولوژی از چهار مشخصه اساسی تشکیل یافته: 1- باید پشتوانه قدرت و معرفت داشته باشد. 2- باید قابلیت رهبری عمومی داشته باشد. 3- باید راهنما و دستورالعملی در برابر کنش ها داشته باشد. 4- و در نهایت، باید انسجام منطقی داشته باشد. Christian Duncker فیلسوف معاصرآلمانی درکتاب اخیرخود، پژواک نقادانه مفهوم ایدئولوژی (critical reflection of the ideology concept ) که در سال 2006 منتشر شده تلاش کرده است تا مفهوم ایدئولوژی را با بذل توجه به معرفت شناسی و تاریخ به سطح آورد. در کتاب وی، ایدئولوژی با توجه به نظام معنا شده بطوریکه گاه بصراحت و گاه تلویحاً مدعی حقیقتی مطلق است. اگرچه اقسام بسیاری از ایدئولوژی وجود دارند (ایدئولوژی اجتماعی، ایدئولوژی معرفتی، ایدئولوژی اخلاقی و ...)، با این حال واژه ایدئولوژی بیش از همه در گفتمان سیاسی رواج دارد. ایدئولوژی به منزله ابزار بازتولید اجتماعی کارل مارکس ساختار اجتماعی زیربنا- روبنا را تبیین می کند. جائیکه زیربنا به ابزار تولید جامعه اشاره دارد و روبنا که بر روی این زیربنا شکل گرفته است، علاوه بر نظام های حقوقی، سیاسی و مذهبی، ایدئولوژی جامعه را در بر دارد. در نگاه مارکس زیربنا است که روبنا را تعیین می کند و در واقع این روبنا بر روی زیربنا استوار گشته است. حال از آنجاکه طبقه حاکم ابزار تولید جامعه را کنترل می کند، روبنای جامعه نیز منجمله ایدئولوژی طبق آن چیزی تعیین می شود که منافع طبقه حاکم را تأمین می کند. بنابراین ایدئولوژی جامعه از اهمیت بسیاری برخوردار است چنانچه می تواند به آگاهی کاذب منجر شود. ایدئولوژی طبقه حاکم اینگونه تلقین می کند که منافع او منافع همه است. Antonio Gramsci در نظریه هژمونی فرهنگی خود تشریح میکند که چگونه ممکن است طبقه کارگر تصور غلطی از منافع خود داشته باشد. اشکال مسلط ایدئولوژی در نظام سرمایه داری از این قرارند (به ترتیب زمانی) 1- لیبرالیسم طبقاتی 2- سوسیال دموکراسی 3- نئو لیبرالیسم برابر با این دوران های توسعه سرمایه داری: 1- دوران بسیط 2- دوران تمرکز 3- سرمایه داری کنونی (یا سرمایه داری اخیر) در این میان کارل مانهایم از تعریف مارکسیستی ایدئولوژی فراتر رفته و ایدئولوژی ها را (از جمله مارکسیسم) نشأت گرفته از زندگی اجتماعی بشر می داند. ابزار دولت ایدئولوژیک Louis Althusser مفهومی ماتریالیستی از ایدئولوژی ارائه می دهد که براساس نوع خاصی از گفتمان است: گفتمان مبهم (lacunar discourse). قضایایی که هیچگاه نادرست نیستند و قضایایی که نادرستند. بدین ترتیب، ماهیت گفتمان مبهم براساس ناگفته هاست. برای مثال، گزاره "همه در برابر قانون یکسانند"، که تئوری پایه همه نظامهای قانون مدار است، بیان می دارد که تمام انسانها دارای یک ارزش هستند و فرصتهای برابری دارند. این درست نیست، از آنجاکه مفهوم مالکیت خصوصی در ابزار تولید منجر به این می شود که برخی دارای ثروتی بیش از دیگران شوند و مالکیت برای آنها قدرت خواهد آورد و ثروت. و این اصل اولیه برابری در برابر قانون را زیر سوال می برد. به این ترتیب مفهوم ابزار دولت ایدئولوژیک توسط Althusser شکل گرفت. اولین نظریه او این بود که "ایدئولوژی تاریخی ندارد". و از آنجاکه معرفت امری ناقص است و نقص معرفت نیز مداوم(و نه مشخص)، بنابراین علم و فلسفه همواره باید در جدال با ایدئولوژی باشند. ایدئولوژی ای که مارکس آنرا بازتولید امکانات تولید دانسته بود. وی در دومین نظریه اش ابراز داشت که "عقاید مادی هستند"، و اینجا نگاه مادیگرایانه اش را بروز میدهد. وی این نظریه را با تشریح اندرز ننگین پاسکال به ملحدان : "زانو بزن و دعا کن، آنگاه ایمان خواهی یافت" بدینسان تفوق ایده آلیسم بر ماتریالیسم را وارونه نشان می دهد. فمنیسم به منزله ناقد ایدئولوژی الگوهای رفتاری شکل گرفته در بستر اجتماعی همواره سازوکار مبرمی در تولید و بازتولید ایدئولوژی ها داشته اند. تئوریسین های فمنیست توجه بسیاری به این مکانیزم داشته اند. بعنوان مثال Adrienne Rich نشان داده که چگونه می توان مادران را بعنوان نهادی اجتماعی دریافت. این عقیده که تنها طبیعی بودن یک چیز مبنی بر بایستن آن نیست. اگرچه فمنیسم کاملاً متجانس نیست و گرایشاتی از تفکرات فمنیستی، با نادیده گرفتن سرشت انسانی و تمایلات طبیعی، منتقد بازسازی اجتماعی هستند. بحثی که آنها به آن می پردازند گونه ای سفسطه گریهای روشمدارانه است. این عقیده که به صرف طبیعی بودن لزوماً بمعنای بایستن نیست. ایدئولوژی های سیاسی فهرستی است از ایدئولوژی های احزاب. بسیاری از احزاب سیاسی عملکرد و برنامه های سیاسی شان را بر یک ایدئولوژی استوار می کنند. در جامعه شناسی، ایدئولوژی سیاسی، مجموعه ای است مدون و اخلاقگرایانه از آرمانها، اصول، نظریات، اسطوره ها و نمادهای یک جنبش اجتماعی، صنفی و طبقاتی یا انجمنی است که به تشریح کارکردهای اجتماع می پردازد و برخی راهکارهای سیاسی و فرهنگی را برای گروه یا انجمن های اجتماعی مشخصی تبیین می کنند. ایدئولوژی سیاسی معطوف به بدست گرفتن قدرت است. برخی احزاب از ایدئولوژیهای محدود و مشخصی استفاده می کنند در حالیکه بعضی بدون پذیرش هیچ ایدئولوژی خاصی از ایدئولوژیهای مختلفی الهام می گیرند. ایدئولوژیهای سیاسی شامل دو بعد هستند: 1- اهداف : اینکه جامعه چگونه باید عمل کند (چگونه ساماندهی شود) 2- راهکارها : مناسبترین راهها برای نیل به ساختاری آرمانی روش های بسیاری برای طبقه بندی ایدئولوژی های سیاسی وجود دارد. ایدئولوژی سامانه عقاید است. بدین شکل، هر ایدئولوژی شامل عقاید معینی است که بعنوان بهترین ساختار حکومتی (به عنوان مثال، دموکراسی، تئوکراسی،...) و همچنین بهترین نظام اقتصادی (بعنوان مثال، سرمایه داری، سوسیالیسم، ...) در نظر گرفته شده است. گاهی از واژه یکسانی برای مشخص کردن ایدئولوژی و اصول عقاید استفاده می شود. برای مثال، سوسیالیسم ممکن است به یک نظام اقتصادی خاص و یا ایدئولوژی ای که آن نظام اقتصادی بر آن استوار گردیده، اشاره کرده باشد. ایدئولوژیها همچنین بر اساس طیف ها یا مرزبندی های سیاسی هم شناخته می شوند (همچون جناح چپ، میانه یا راست) که از این جهت بسیار مناقشه برانگیز است. درنهایت ایدئولوژیها می توانند از تدابیر سیاسی(مثل پوپولیسم) و نظرات شخصی حول احزاب (مثل مخالفت با اتحادیه اروپا یا قانونی کردن استعمال ماریجوآنا) تفکیک داده شوند. مطالعه مفهوم ایدئولوژی بصورت کلی (و نه پرداختن به یک ایدئولوژی خاص ) تحت عنوان ایدئولوژی سیستماتیک (systematic ideology) انجام می شود. ایدئولوژی های سیاسی با درنظر گرفتن جنبه های مختلف اجتماعی مورد مطالعه قرار می گیرند: اقتصاد، آموزش و پرورش، بهداشت، قانون کار، قانون بزه، سیستم قضایی، قوانین امنیت اجتماعی و رفاه عمومی، تجارت، محیط زیست، کودکان، ابزار نظامی، میهن پرستی و مذهب رسمی. معرفت شناسی ایدئولوژی حتی آنگاه که گفتگوی بین عقاید موجود تحسین می شود، پارادایم حاکم می تواند از پیشرفت گفتگوها، نظریات و تجربیات مشخصی جلوگیری نماید. برخی منتقدین که علم را بخودی خود ایدئولوژی قلمداد می کنند یا ایدئولوژِی موثر، علم گرایان نامیده می شوند. بعضی دانشمندان پاسخ می دهند، هنگامی که روشی علمی خود یک ایدئولوژی است، بدین ترتیب سامانه عقاید است و هیچ جنبه منفی یا اشتباهی درباره آن وجود ندارد. نوع بخصوصی از علم که بعنوان ایدئولوژی شناخته می شود، اکولوژی (بوم شناسی) است، که به مطالعه روابط بین موجودات زنده روی زمین می پردازد. روانشناس ادراکی، J.J.Gibson، بر این عقیده است که ادراک انسان از روابط بومی، پایه خودآگاهی و خودشناسی است. George Lakoff، زبانشناس، نوعی علم ادراکی ریاضی را بوجود آورده که در آن، حتی اساسی ترین قوانین حساب، بعنوان نتایج یا محصولات ادراک انسان تلقی می شوند. اکولوژِی ژرف و جنبش اکولوژی نوین (و در سطوح پایین تر، احزاب سبز) علوم بومی را بصورت ایدئولوژی مثبت درآورده اند. برخی نیز بر اقتصاد بومی ایراد وارد می کنند، که نظریات علمی را به اقتصاد سیاسی تبدیل کرده است. برخی ایدئولوژی های اقتصادمحور عبارتند از: سیاست موازنه (mercantilism)، داروینیسم اجتماعی، کمونیسم، اقتصاد آزاد و تجارت آزاد. علاوه بر اینها، هم اکنون نظریات تجارت امن (safe trade) و تجارت مشروع (fair trade) نیز می توانند بعنوان ایدئولوژی قلمداد شوند.






1- رضا علیجانی – چند و چون ایدئولوژی – راه توسعه، سال دوم، آذر 81


میرحامد میرشریفیان ۱۰:۳۷، ۷ ژوئن ۲۰۰۷ (UTC)