بهائیگری (کتاب)
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
بهائیگری، کتابی است که احمد کسروی در رد مذهب بهائیت و بابیت نوشتهاست.
[ویرایش] یادداشت چاپ دوم کتاب
| چنانچه بارها گفتهایم ما را با بهاییان دشمنی نیست، آنچه ما را بنوشتن این کتاب واداشته، دلسوزی به حال مردم است. امروز بهاییگری در این کشور یکی از گرفتاریهاست. این کیش هم خود بهاییان و هم دیگران را به رنج انداختهاست. اما بهائیان:
نخست همه میدانیم که آنان دسته کوچکی هستند و مردم که آنان را دشمن میدارند هر زمان که فرصت یافتند از گزند و آسیب به ایشان خودداری نمیکنند. چنانچه همین امسال آن پیشامد ننگآور در شاهرود رخ داد. دوم، هر بهایی چه زن چه مرد، بدستور کیش خود، ناچار است که تبلیغ کند. و این تبلیغها نود ونه درصد بیهودهاست. و جز مایه شرمندگی و دلازردگی به خود "تبلیغ"کننده نمیباشد. بدبختان باید این رنج بیهوده را به خود هموار گردانند سوم، بهاییان چون تشنه "تبلیغ" میباشند و به "مبلغ" پول میدهند و پاس میگزارند و نوازش مینمایند، این خود زمینهای پدید آورده که برخی مردان بیدین و بیهمه جیز که هنرشان جز سخنبافی و زبانگردانی نیست،خود را بنام "مبلغ" به آنها میبندند که تا میتوانند بهرهجوییها میکنند و به خوشگذارنیها میپردازند و چون اندک رنجشی پیدا کردند، این بار بیرون میآیند و به نام آنکه من فریب خوردهبودم، جا برای خود در میان مسلمانان باز میکنند، و این بار به دشمنیهای بسیار بیشرمانه با بهائیان میپردازند و هر چه دلشان میخواهند مینویسند. اما رنج و زیانی که ایرانیان از بهائیگری میبرند: بیگفتگوست که بهائیان دشمن این تودهاند. باز بیگفتگوست که از درون دل بدبختی و گرفتاری این توده را میخواهند. زیرا آنان که از مردم این همه رنج میبرند و در این صد سال نتوانستند آزادی برای خود بدست آورند. ناچاریست که در آرزوی بهم خوردن این کشور میباشند که به آزادی برسند. گذشته از رازهای سیاسی که نمیخواهم در اینجا به میان آید. به هر حال میخواهیم این دو تیرگی از میان برخیزد (چنانچه میخواهیم دو تیرگیهای دیگر از میان برخیزد) و این کتاب را به آن خواست نوشتهایم. ما نمیگوییم بهائیان دست از کیش خود بکشند، بلکه میگوییم اگر کیش بهایی آن شایستگی را دارد که جهان را راه برد نشان بدهند و ما نیز خواهیم توانست با بهاییان همدست گردیم و آنرا در سراسر ایران رواج دهیم. و اگر ندارد در آن حال بهائیان باید دست بردارند و خود را و دیگران را به رنج نیندازند، بهائیان به ایرادهای ما پاسخ دهند تا بدانیم چه میگویند... |
[ویرایش] نظرات کسروی در مورد بابیت و بهائیت
کسروی در کتاب بهائی گری ادلهای بر رد حقانیت بابیت و بهائیت ارائه می کند:
- -ضعف محمد علی باب در مناظره با علمای اسلام در اثبات راستین بودن دعوت خود که در اثر آن پادشاه وقت حکم تنبیه و مجازات شلاق وی را صادر کردند و پس از آن باب به اظهار ندامت و پشیمانی پرداخت اما پس از مدتی دوباره به ادعای خود برگشت.[۱]
- -چرا خداوند دین جدیدی را به زبانی غیر از زبان مادری پیامبر یا مروج آن دین بر او فروفرستد؟ بویژه هنگامی که آشنائی آن شخص با آن زبان خارجی در حد نازل و با اشتباهات فراوان است.[۱]
- -استفاده از زبان عربی در کتاب های نوشته شده توسط بزرگان این دین : بطور کلی باب و بهاءالله تنها برین اندیشه بودند که خداوند تنها با زبان عربی بر بندگان فرستاده شده اش وحی می کند.متون نوشته شده باب از ین رو ، حاوی غلط های صرف و نحوی عربی بوده بطوریکه بهاءالله دستور بر تخریب این آثار می دهد . کسروی با ذکر نمونههایی نشان میدهد که دانش عربی باب در حد آبروریزی ضعیف و مضحک بوده و عربی حسینعلی نوری هم تقریباً به همان اندازه ضعیف و.لی اندکی بهتر بوده. کسروی همچنین در کتاب بهائیگری مینویسد که بسیاری از اشتباهات فاحش عربی بهاءالله در نسخههای بعدی تصحیح شد.[۱]
- -باب گفته بود" هر 1000،یک پیامبر برانگیخته می شود" اما بهاءالله پس از قتل باب ادعای رسالت کرد.[نیاز به ذکر منبع]
- -بنا بر متن صریح قرآن ، محمد خاتم انبیاء الهی می باشد. پس از آن پیامیری راستین ظهور نخواهد کرد.[نیاز به ذکر منبع]
"ما کان محمد ابا احد من رجالکم ولکن رسول الله و خاتم النبیین[۲]"
نظر بهائیان :خاتم به معنای انگشتر بکار رفته است.[نیاز به ذکر منبع] نظر شیعیان :اگر خاتم را به معنای انگشتری گرفته شود دلیل آن این است که نامه را با انگشتر ختم و مهر می کرده اند[نیاز به ذکر منبع] در ضمن بیش از 30 بار در عبارت های مختلف قرآن کلمه «من قبلک» یعنی پیش از تو ذکر شده و حتی برای یک بار هم کلمه «من بعدک» نیامده است.[نظریات کسروی است؟][۳]
- -امام زمان] ([منجی موعود])اسلام نشانه هاو معجزاتی دارند که هیچ کدام از ایشان را باب از خود ارائه نکرد .[کسروی؟]
- - مهمترین اینکه اگر بهاءالله بنا بر ادعای خودش، ۱۱ سال قبل از اعلام دیانت بهائی بر جهانیان، در سیاهچالی در تهران خداوند او را از این امر آگاه گردانیده و او همواره این را در دل نگاه داشته بوده، چرا در بین این مدت خود بهاءالله کتاب ایقان را که در مورد درستی و حقانیت جنبش بابی است نوشته؟ درصورتیکه در دل میدانسته که بزودی (بسیار زود) این دین یعنی بابیه را ملغی خواهد کرد و عملاً دین بهائی را جانشین آن خواهد کرد؟ تنها توجیه منطقی در این مورد اینست که هنگام تدوین کتاب ایقان هنوز خود بهاءالله به فکر برپائی جنبش خودش نیفتاده بوده و این فکر بعداً به ذهن او آمده.[۱]
- - بهاءالله به مدت ۱۰ سال بدون هیج اعتراضی شخص دوم بابیان در خطهی عثمانی بوده و شخص اول همواره برادر کوچکتر خود او میرزا یحیی معروف به «صبح ازل» بوده. در مورد رسمیت صبح ازل بعنوان رهبر و جانیشین رسمی باب هیچگونه جای تردید نیست و نبوده. چرا حسینعلی (بهاءالله) برای ۱۰ سال هیچگونه اعتراضی به میرزا یحیی (صبح ازل) نداشته ولی ناگهان صبح ازل و کلیهی بابیانی که ادعای حسینعلی را نپذیریفتند، یکشبه دشمن و گمراه و حتی پلید خوانده میشوند؟[۱]

