بزرگراه گمشده
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
بزرگراه گمشده یکی از ساختههای دیوید لینچ کارگردان آمریکایی به سال ۱۹۹۷ است. فیلمی سوررئال که روانپریشیهای انسان و نمود آن در واقعیت را در بیان میکند و هرلحظه دوگانگی شخصیت و موقعیت، بیننده را با خود بدرون فضای معماگونه آن میبرد.
فهرست مندرجات |
[ویرایش] شناسنامه فیلم
- کارگردان: دیوید لینچ
- نویسنده: دیوید لینچ و بری گیفورد
- بازیگران:
- بیل پولمان (فرد مادیسون)
- پاتریشیا آرکت (رنی مادیسون / آلیس ویکفیلد)
- پال بالتازار گتی (پیتر دیمون)
- روبرت بلیک (مرد مرموز)
- روبرت لوجیا (آقای ادی / دیک لورنت)
- تهیهکننده:
- مری سویینی
- موسیقی: آنجلو بادالامنتی
- فیلمبرداری: پیتر دمینگ
- ویرایش:
- مری سویینی
- عرضه کننده:
- اکتوبر فیلمز(October Films)
[ویرایش] داستان فیلم
داستان فيلم درباره نوازنده ساكسيفونی بنام فرد مادیسون است كه در آغاز فیلم در آیفون خانه اش میشنود که "دیک لورنت مرده است". این پیام در ابتدا برای او بی مفهوم است. او ضمنا به همسرش مشکوک است که به او خیانت میکند و با شخصی به نام اندی رابطه پنهانی دارد. روزی همسرش بسته ای زرد رنگ حاوی یک کاست ویدئو در جلو خانه پیدا میکند، وقتی در خانه با هم به تماشای آن مینشینند نمای بیرونی خانه خود را مبینند. آن دو حدس میزنند که فیلم را یک بنگاه معاملات ملکی فرستاده است. بعدتر فیلمی دیگر پیدا میکنند که اینبار علاوه بر نمای بیرون، وارد خانه شده و آنها را خوابیده در اتاق خواب نشان میدهد. نگران از این موضوع، به پلیس آگاهی میدهند. ماموران پلیس ناتوان از حل معما از آنها می خواهند ضریب امنیتی خانه را بالاتر ببرند.
در یک مهمانی فرد، اندی را میبیند که با همسرش مشغول صحبت است و مطمئن میشود که آن دو با هم رابطه جنسی دارند، با اینهمه نگاهش جذب مرد مرموزی میشود که لباس سیاه میپوشد و چهره خاصی دارد. مرد مرموز به او میگوید آنها همدیگر را پیشتر دیده اند، و حتی او الان در خانه فرد نیز هست؛ انکار فرد، با تماس تلفنی با منزلش که صدای مرد مرموز پشت خط است به شگفتی تبدیل میشود. او درمی یابد که مردمرموز دوست دیک لورنت است. هر چند که خود اصلا دیک را نمیشناسد.
فیلم ویدئوی سومی که پیدا میکند اینبار هم داخل خانه را نشان میدهد و وقتی وارد اتاق خواب می شود او را درکنار جسد تکه تکه شده همسرش نشان میدهد؛ فرد با سیلی افسر پلیس بیدار میشود که او را بجرم قتل همسرش دستگیر کرده است. محکوم به اعدام میشود. بعدا ماموران در سلولش یک جوان تعمیرکار مکانیکی بنام پیتر دیتون که بیگناه هست می یابند و به گمان آنها فرد به طور مرموزی ناپدید شده است.
پیتر (پیتی) به سر کارش برمیگردد. مشتری خاص او آقای ادی (یا دیک لورنت) است که معشوقه ای بنام آلیس دارد. آلیس دقیقا همانند زن فرد است. پیتی و آلیس دور از چشم آقای ادی به هم دل میدهند و همآغوشی دارند. آقای ادی که یک گانگستر است پیت را تهدید میکند که اگر آن دو را باهم گیر بیاندازد هر دو را نابود میکند. پیتر و آلیس تصمیم به فرار میگیرند؛
آلیس پیشنهاد میدهد که شخصی بنام اندی را سرکیسه کنند. اندی برای دیک لورنت کار میکند و پیتی میفهمد که آنها از آلیس در پورنوگرافی استفاده میکردند. پیتر اندی را میکشد و با برداشتن پول، جواهرات و ماشین اندی به همراه آلیس به اتوبانی در بیابان فرار میکنند تا آنها را پیش یک مال خر آب کرده و فرار کنند. نزدیک کلبه ای می ایستند در حالی که باهم عشقبازی میکنند و در لحظه اوج ناگهان آلیس دست میکشد و به پیتر میگوید تو هیچگاه مرا نداشته ای. و سپس به درون کلبه فرار میکند.
پیتر اینبار به صورت فرد از جا بر میخیزد و در تعقیب آلیس به درون کلبه میرود، اما با مردمرموز روبرو میشود. آنگاه که از او درباره آلیس میپرسد، مردمرموز فریاد میزند آن دختر آلیس نیست، او رنی (همسر فرد) است و بعد با دوربینی در دست به سمت فرد پیش می آید(تایید بر این نکته که فیلمهای مرموز خانه فرد مادیسون را نیز او گرفته است)، فرد به بیرون میگریزد.
فرد آقای ادی/دیک لورنت و آلیس/رنی را در هتلی بین راهی با هم پیدا میکند. وقتی آلیس اتاق را ترک میکند، فرد به داخل اتاق حمله کرده، دیک را مضروب میکند. و او را به وسط بیابان برده به همراه مرد مرموز میکشد. صبح روز بعد به در خانه فرد مادیسون می آید زنگ را زده و می گوید: "دیک لورنت مرده است". پلیس متوجه او شده، اورا تعقیب میکند و او به بزرگراه میگریزد، درحالیکه تعداد زیادی ماشین پلیس اورا تعقیب میکنند.

