هزار و یک شب

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.

هزار و یک‌شب نام فارسی کتابی است که مجموعه‌ای از داستان‌های شرقی و قدیمی است و به زبان‌ها و صورت‌های مختلف منتشر شده‌است.

به نظر علی اصغر حکمت این کتاب پیش از دوره هخامنشی در هند به وجود آمده و قبل از حمله اسکندر به فارسی (پهلوی) ترجمه شده و در قرن سوم هجری زمانی که بغداد مرکز علم و ادب بود از پهلوی به عربی برگردانده شده‌است. اصل پهلوی کتاب ظاهرا از زمانی که به عربی ترجمه شده از میان رفته‌است. او دلیل آنکه کتاب پیش از اسکندر به فارسی درآمده به مروج‌الذهب مسعودی متوفی به سال ۳۴۶ ه. ق و الفهرست ابن ندیم متوفی به سال ۳۸۵ ه. ق مراجعه می‌دهد و سپس با اشاراتی به مشابهت هزار ویک شب با کتاب استر تورات استدلال می‌کند که هر دو کتاب در یک زمان و پیش از حمله اسکندر نوشته شده‌اند و ریشه واحد دارند. هزار افسان وقتی به عربی ترجمه شده، نخست الف خرافه و سپس الف لیله خوانده شده، و چنانکه حکمت می‌گوید در زمان خلفای فاطمی مصر به صورت الف لیلة و لیله (هزار شب و یک شب) در آمده‌است. - ابتدا قبل از دوران هخامنشی در هندوستان بوجود آمد.

- قبل ازاسکندر به ایران آمده و به فارسی قدیم ترجمه شده.

- در قرن سوم در بغداد به عربی ترجمه شده.

- در قرن چهارم در مصر به داستانهای آن اضافه شده.

- در قرن دهم جمع آوری و تدوین شده با نام الف لیلة و لیله

- در قرن هجدهم به فرانسه ترجمه شده.

- در سال ۱۲۸۰ هجری قمری، در زمان محمد شاه به دست عبداللطیف طسوجی تبریزی به فارسی ترجمه شده و میرزا محمد علی سروش اصفهانی اشعاری به فارسی برای داستانهای آن سروده‌است که تا زمان ناصرالدین شاه ادامه داشته‌است.

داستانهای این کتاب دارای محتوی بسیار بوده از جمله طنز، تعالیم اخلاقی چه بد و چه خوب (بعضی از داستانهای آن دارای تعالیم فاسده بوده و تشویق به عیش و نوش و لهو و لعب می‌نموده برای همین از این حکایات صرف نظر شده‌است ولی در بعضی حکایات هم تشویق به عدالت و ایثار و جوانمردی نموده‌است.)، آداب و سنن ملل مختلف، مشکلات اجتماعی، مسافرت و سیاحت و........

نسخه کنونی فارسی را عبدالطیف طسوجی تبریزی در زمان محمد شاه و پسرش ناصرالدین شاه به فارسی درآورد و به چاپ سنگی رسید. «هزار و یک شب» نامی است که از زمان ترجمه طسوجی در دوره قاجار در ایران شهرت یافته و نام قدیم آن هزار افسان بوده‌است. چاپ کتاب تا زمان انقلاب اسلامی به همان سیاقی که چاپ کلاله خاور درآمده بود، مشکلی نداشت اما پس از انقلاب چاپ این کتاب ممنوع است.

نخستیت ترجمه هزار و یکشب به زبان‌های اروپایی در قرن شانزدهم میلادی به دست آنتوان گالان به فرانسه درآمد و در سال ۱۷۰۴ میلادی منتشر شد. سر ریچارد برتون نخستین ترجمه انگلیسی این کتاب را در ۱۸۸۵ عرضه کرد. بورخس همه آثارش را مدیون هزار و یک شب می‌دانست و تأثیر آن بر بسیاری از نویسندگان معروف جهان از جمله کسانی چون جویس انکار ناپذیر است.

در سال ۲۰۰۴ که سیصدمین سال ترجمه کتاب به زبان‌های اروپایی بود، یونسکو، جشن و همایشی در فرانسه و آلمان برگزار کرد که در آن بسیاری کشورهای عربی و بسی از کشورهای دور افتاده جهان چون هاوایی و یوگسلاوی که هزار و یک شب از طریق ترجمه به آنجاها رسیده نماینده داشتند، اما از ایران کسی در این جشن شرکت نداشت.


یکی از حکایت ها(حکایت اول) به شرح ذیل می‌باشد: دهقانی دارای مال و منال فراوانی بود و زبان حیوانات را هم می‌دانست. روزی دهقان به طویله می‌رود و می‌شنود که گاوی با الاغی درد و دل میکند.

گاو گفت: خوشبحال تو که فقط بعضی وقتها به صاحبمان سواری می‌دهی و دوباره بر می‌گردی اینجا ولی من باید هم زمین را شخم بزنم و هم چرخ آسیاب را بچرخانم.

الاغ به گاو گفت که فردا که می‌خواهند ترا ببرند غذا نخور و خودت را به بیماری بزن.

فردای آن روز خدمتکاران برای دهقان خبر آوردند که گاو بیمار است. دهقا ن هم دستور داد که الاغ را به خیش ببندند و با او زمین را شخم بزنند.

کار الاغ در آمده بود و آن روز را به سختی گذراند. شب که خسته و کوفته به طویله برگشت، گاو را خوشحال دید. گاو از الاغ بخاطر کمکش تشکر کرد ولی الاغ جوابش را نداد. فردای آن روز هم دوباره الاغ را برای شخم زدن بردند و شب باز خسته و کوفته به طویله برگشت.

گاو باز دوباره از الاغ تشکر کرد و الاغ در جواب گفت که امروز شنیده‌است که دهقان به خدمتکاران گفته که اگر فردا هم گاو بیمار بود آنرا به قصابی ببرید و سرش را ببرید.

از شنیدن این سخن گاو به وحشت افتاد.

فردای آن روز باز دهقان به طویله رفت و دید که گاو خیلی خوشحال و سرحال است و دم تکان می‌دهد. دهقان از خنده روده بر شده بود بطوریکه بر روی زمین افتاده و می‌خندید.

خاتون از دهقان علت خنده اش را پرسید و گفت که نکند به او میخندد. دهقان به همسرش گفت که رازی در این خنده هست که اگر بگویم زنده نخواهم ماند. ولی برای بدست آوردن دل خاتون می‌خواست این راز را بگوید.

وصیت خود راکرد و به حیاط رفت که وضو بگیرد. در حیاط شنید که سگ به خروس می‌گوید. صاحب ما دارد می‌میرد و تو شادی می‌کنی؟ خروس گفت: من پنجاه همسر دارم و گاهی باهاشون ملایمت می‌کنم و گاهی خشونت ولی دهقان یک همسر دارد و نمی‌داند که چگونه با او رفتار کند.اگر من جای او بودم با یک ترکه آنقدر کتکش میزدم تا بمیرد و یا از خواستش دست بردارد.

دهقان همین کار را کرد و خاتون را کتک زد تا خاتون معذرت خواست.

وزیر به شهرزاد گفت حالا می‌ترسم که تو هم مثل زن دهقان بشوی.

شهرزاد گفت: دست از طلب ندارم تا کام من بر آید.

سپس وزیر رفت و به شاه اطلاع داد. شهرزاد به خواهرش گفت : وقتی من به خوابگاه شاه رفتم از او می‌خواهم که ترا ببینم ووقتی تو آمدی از من بخواه برایت حکایتی بگویم.

شهرزاد را آراستند و پیش شاه بردند. او از شاه درخواست دیدار خواهرش را کرد و شاه پذیرفت. دنیازاد را آوردند و او درخواست خود را بیان کرد و شهرزاد با اجازه از شاه شروع به گفتن حکایت کرد.

[ویرایش] پیوند به بیرون

مقاله شاهين خدادادي مقدم در وبگاه بی‌بی‌سی فارسی