حزقیل

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.


سومين پيامبر بعد از موسى ، حزقيل (ذوالكفل ) بود. حزقيل ، پيامبرى بود با خردى تابناك و صبرى شگرف در رديف ادريس و اسماعيل .
در روزگارى كه او بر عده اى از بنى اسرائيل پيامبرى مى فرمود، دشمنى خطرناك از پادشاهان قلمرو مجاور او، به بنى اسرائيل حمله ور شد.
او بنا به وظيفه پيامبرى ، امر به جهاد و دفاع فرمود و مردم به فرمان او گردن نهادند، اما سخت با اكراه .
ميدان جنگ ، در هامونى بيرون شهر واقع بود كه از دو طرف ، هم از ناحيه دشمن و هم از جانب ياران حزقيل ، به تپه هايى منتهى مى شد.
حزقيل ، سپاه خود را در برابر دشمن به دقت آراست ، به سبك جنگهاى آن روز، طلايه در پيش ، ميمنه و ميسره در دو جانب ، قلب در وسط و عقبدار در پشت سر و سپاه او فرق در سلاح بود، با تيغهاى آخته و زوبين و تير و نيزه . اما سپاه دشمن بيشتر و آماده تر به نظر مى رسيد.
ضعف ايمان در سپاه حزقيل از يك سو و قدرت ظاهرى سپاه دشمن و پچ پچ ها و دمدمه هاى ياءس آور منافقان از سوى ديگر، كم كم آرامش را زا سپاه حزفيل گرفت و آنگاه ، پيش از آنكه جنگ آغاز شود، نخست سربازان از مؤ خره سپاه گريختند و سپس تمام لشكر رو به فرار گذاشت .
حزقيل ، هر چه آنان را به مقاومت دليرانه در برابر دشمن تشويق كرد، سودى نبخشيد. آنان ننگ و خوارى را بر دليرى و بردبارى ترجيح دادند.
دشمن كه حريفى در برابر خود نيافت ، از همان راه كه آمده بود بازگشت . حزقيل سپاه خود را نفرين كرد و خداوند همه آنان را، با اسبهايى كه بر آن سوار بودند، هلاك فرمود. حزقيل كه از پس سپاه روانه بود، آنان را در صحراى پيش روى ، هلاك شده يافت . منظره دلخراش هلاكت آن سپاه انبوه از يك سو و راءفت و مهربانى پيامبرانه حزقيل از سوى ديگر، دل او را سخت به درد آورد و با خداوند به مناجات پرداخت : - پروردگارا! هر چند من بر آنان خشمگين شدم و آنان از فرمان مقدس جهاد تن زدند. اما به هرحال از بندگان تو و پرستندگان ذات بزرگوار و عزيز تو بودند. از تو به تضرع خواستارم كه بر آنان رحمت آورى و ايشان را ببخشايى !
خداوند بزرگ و مهربان ، دعاى آن بزرگوار را پذيرفت و همه آنان را، ديگر بار زنده ساخت .
[۱]

[ویرایش] پاورقی

  1. آيات مربوط به داستان ذوالكفل : انبياء / 85 و 86 - ص / 48

[ویرایش] منابع


این نوشتار دربارهٔ مسائل دینی و آئینی و مذهبی و شرعی خُرد است. با گسترش آن به ویکی‌پدیا کمک کنید.