پیکار

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.

در بی‌طرفی این مقاله اختلاف نظر وجود دارد.
لطفاً به گفتگوهای صفحهٔ بحث مراجعه کنید.

سازمان پيکار در راه آزادی طبقهء کارگر نامی ست که اکثريت اعضای "سازمان مجاهدين خلق ايران ـ بخش مارکسيستی ـ لنينيستی" در تابستان سال ۱۳۵۷ (۱۹۷۸) پس از يک بررسی انتقادی از چندين سال فعاليت سياسی ـ نظامی عليه رژيم شاه، برای خود برگزيدند و به عنوان سازمانی کمونيستی مستقل از ايدئولوژی و سياست اتحاد شوروی و چين، بدين نام (يا به اختصار: سازمان پيکار) به فعاليت خود ادامه دادند.

در ابتدا، ضروری ست به ذکر خلاصه ای از ريشه های تاريخی سازمان پيکار در سازمان مجاهدين خلق ايران (تا سال ۵۴) و "بخش مارکسيستی – لنينيستی" آن که پس از تحولات ايدئولوژيک درونی اين تشکل به وجود آمد و به "بخش منشعب از سازمان مجاهدين" معروف شد (۱۳۵۴ تا ۵۷) پرداخت:

سازمان مجاهدين خلق ايران در سال ۱۳۴۴ با اعتقاد به ضرورت مبارزه با رژيم شاه و تحليلی که از ماهيت آن به عنوان رژيمی ارتجاعی و استبدادی و وابسته به امپرياليسم داشت شکل گرفت. اين سازمان درکی عموماً ترقی خواهانه و ضد امپرياليستی از قدرت های منطقه ای و جهانی داشت، ايدئولوژی اسلامی را که اعضای سازمان عموماً بدان پايبند بودند، بنا به ضرورت های مبارزاتی با علم گرائی و راسيوناليسم تلفيق ميکرد و جبههء ملی و نهضت آزادی و حزب توده را به عنوان جريان هايی رفرميست نقد می نمود و به مبارزه انقلابی مخفی و سرنگونی مسلحانهء رژيم روی آورد و به تدريج و بر اساس نياز پراتيک مبارزاتی خود، با برخی از انديشه های مارکسيستی نيز آشنا شد. اعتقاد به نوعی تکامل مادی تاريخ و مبارزهء اجتماعی بر اساس مبارزهء طبقاتی يکی از مبانی نظری اين سازمان بود و می کوشيد آن را با فرهنگ و عقايد اسلامی رايج در جامعه و توحيد و رسالت پيامبران انطباق دهد. اين سازمان از سال ۱۳۴۸ به آموزش و تدارک نظامی پرداخته و ده ها تن از عناصرش در پايگاه های فلسطينی آموزش ديدند. به رغم دستگيری و اعدام برخی از کادرها، اين سازمان به عمليات مسلحانهء متعددی عليه فرماندهان پليس و شبکه امنيتی رژيم و مستشاران نظامی آمريکايی در ايران دست زد و اطلاعيه ها و نوشته هايی در مخالفت شديد با رژيم و همپيمانان او در منطقه و در جهان انتشار داد و نيز کوشيد در حمايت از مبارزهء فلسطينی ها و ديگر اعراب گام های عملی بردارد و بر تجربهء خود بيفزايد. مبارزهء نظری در درون اين سازمان بر سرِ کارايی ايدئولوژی اسلامی برای پيشبرد مبارزهء انقلابی عليه شاه باعث تغيير و تحولی شد که ناگزيريم بدان نيز به اختصار اشاره کنيم:

در سال ۱۳۵۴ اغلب اعضای رهبری و عناصر فعال سازمان، پس از بررسی مواضع سياسی - ايدئولوژيک و عملکردهای چند سالهء خود به اين نتيجه رسيدند که دوگانگی (التقاط بين اسلام و مارکسيسم) در ايدئولوژی سازمان بايد به نفع پذيرش مارکسيسم - لنينيسم و کنار گذاردن ايدهء مذهبی از سازمان حل شود. اين تغيير ايدئولوژی که بحث و تحقق آن دو سال (از ۱۳۵۲ تا ۵۴) طول کشيد، منجر به گسست و "انشعابی" در اين سازمان شد. (اين اقدام که برخی از ابعاد آن سه سال بعد در خود سازمان مورد انتقاد قرار گرفت، انشعابی دموکراتيک نبود. همچنين کسانی که تغيير ايدئولوژی را نپذيرفته بودند حقشان زير پا گذارده شد بطوری که تا زمان انقلاب ۱۳۵۷ عملاً تشکيلاتی نداشتند). در جريان اختلافات داخلی مربوط به اين "انشعاب"، يکی از اعضای رهبری به نام مجيد شريف واقفی کشته شد و چند تن ديگر نيز به دلايلی که باز در داخل سازمان مورد انتقاد قرار گرفت تصفيه و اخراج شدند. نام رسمی سازمان، با اينکه ايدئولوژی اش تغيير کرده بود، همان باقی ماند ولی به عنوان "مجاهدين مارکسيست" يا "بخش منشعب" شهرت يافت. سازمان در توضيح اين تغيير ايدئولوژی، طی کتابی تحت عنوان "بيانيهء اعلام مواضع ايدئولوژيک سازمان مجاهدين خلق ايران" - مهر ماه ۱۳۵۴ - [1] به نقد ايدئولوژی ملی - مذهبی و پايگاه اجتماعی نهضت آزادی و نيز نقد ايدئولوژی مذهبی سازمان مجاهدين پرداخت و با حزب توده و خط مشی سياسی - ايدئولوژيک شوروی از خروشچف به بعد نيز مرزبندی شد. سازمان به فعاليت های سياسی - نظامی خود ادامه داد. عمليات سياسی - نظامی اين سازمان در ابتدا همان اهداف پيشين و تبليغ مسلحانه را دنبال می کرد. اما به تدريج، به عنوان "حمايت از مبارزات کارگری و توده های ستمديده" به اجرا در می آمد. همين گرايش است که در فرايند تجربهء عملی و بررسی نتايج عمليات مسلحانه روی مبارزهء کارگران و زحمتکشان و واکنش آن ها، و نيز استفاده از مبارزه ايدئولوژيک گروه های خارج از کشور در مخالفت با مشی مسلحانهء چريکی، به نقد و نفی مبارزهء مسلحانهء جدا از توده منجر شد. سرانجام در اسفند ۵۶ بود که رسماً اين التقاط سياسی را نيز به دنبال نقد و نفی التقاط ايدئولوژيک پيشين کنار گذارد و بر مبارزات کارگری و جنگ درازمدت توده ای با رژيم شاه و پشتيبانان او پای فشرد. باری، از عمليات مسلحانهء اين سازمان می توان به انفجارهای متعدد عليه مؤسسات امپرياليستی آمريکايی و اسرائيلی و همچنين به ترور دو مستشار نظامی آمريکايی به نام های سرهنگ شفر و سرهنگ دوم ترنر (۳۱ ارديبهشت ۱۳۵۴)، ترور سه مستشار آمريکايی نيروی هوائی به نام های سرهنگ ويليام کاترل، رابرت کرونگارد و دونالد اسميت (۶ شهريور ۱۳۵۵) و نيز عملياتی که به عنوان پشتيبانی از مبارزات و اعتصابات و خواست های کارگران و زحمتکشان (به ويژه در رابطه با جنبش خانه سازی در خارج از محدوده) يا به حمايت از مبارزات خلق های ويتنام، فلسطين و ظفار (عمان) انجام می شده، اشاره کرد. تأليف و انتشار چندين کتاب: سياسی مانند "ظهور امپرياليسم ايران و تحليلی از روابط ايران و عراق"، اقتصادی مانند "احتضار امپراتوری دلار" و در بارهء سيستمهای تشکيلاتی مخفی مانند "سازماندهی و تاکتيک ها"، نشريهء تحليلی و تئوريک "قيام کارگر" و کتاب "مسائل حاد جنبش ما" نيز از اقدامات آن سال هاست. علاوه بر اين ها تبليغات راديويی از خارج از کشور و پخش شبنامه ها و نيز پيوند سياسی و عملی با جنبش های انقلابی منطقه (به ويژه فلسطين و ظفار) و با دانشجويان ايرانی متشکل در کنفدراسيون جهانی گسترش يافت. چهره های بارز اين دوره در داخل کشور و بيرون از زندان عبارت اند از بهرام آرام، تقی شهرام، جواد قائدی، عليرضا سپاسی، فاطمهء ميرزا جعفر، بهجت مهرآبادی، منيژهء افتخاری، جمال شريف زاده شيرازی، محمد يزدانيان ...

سازمان پيکار در راه آزادی طبقهء کارگر

نظرات و عملکرد سازمان مجاهدين م. ل. از سال ۵۲ تا ۵۷، در تابستان ۱۳۵۷ مورد بررسی شورائی از نمايندگان واحدهای پايهء سازمان با حضور مرکزيت قرار گرفت و در جمع بندی انتقادات و درس هايی که از اين دوره گرفته شد، اقدامات خشونت آميزی که طی قريب ۵ سال، در جريان تغيير ايدئولوژی سازمان و پس از آن در رابطه با اعضاء انجام شده و نيز رفتاری که در روابط با ديگر سازمان های مبارز جنبش (از جمله سازمان چريک های فدائی خلق) رخ داده بود مورد انتقاد قرار گرفت و از چند تن از اعضای سازمان که جانشان را در نتيجهء اين برخوردها از دست داده بودند اعادهء حيثيت گرديد و شورا آنان را شهدای جنبش انقلابی خواند. کنار گذاشتن مشی مسلحانهء جدا از تودهء چريکی مورد تأکيد قرار گرفت و رهبری نيز که در رأس آن محمد تقی شهرام قرار داشت تغيير يافت. شورای مزبور طی اطلاعيه ای مورخ مهرماه ۱۳۵۷ درک و خط مشی خود را ارائه داد که به مهم ترين آن ها اشاره (و به طور عمده عيناً از همين اطلاعيه نقل) می کنيم:
- نقد و نفی مشی مسلحانهء پيشتاز: "آنچه به خصوص مورد تأکيد ما در اين مشی است مبانی ايدئولوژيکی و بينشی و تفکر اساساً غير توده ای ست که در ذات مشی چريکی و در مبارزهء مسلحانهء پيشتاز نهفته است. از آنجا که [اين مشی] به توده ها و مبارزات آنان بهائی نمی دهد و سعی در تحميل مبارزهء عده ای روشنفکر جدا از توده بر مبارزهء طبقاتی توده ها دارد، از آنجا که عملاً به رد و نفی کار سياسی و توده ای در ميان پرولتاريا و عدم ارتقاء، تشکل و هدايت مبارزهء آنان می انجامد و با جانشين ساختن سازمان روشنفکران جدا از توده به جای سازمان و حزب پرولتری، پرولتاريا را از داشتن حزب سياسی مستقل خود محروم کرده و هژمونی اين طبقه را در انقلاب دموکراتيک تأمين نمی نمايد، يک مشی انحرافی و غير پرولتری ست...".
- انتقاد به شيوهء تغيير و تحولات درونی سازمان در سال های ۵۴-۱۳۵۲: "تحولات ايدئولوژيکی ای که طی دو سال مبارزه درون تشکيلاتی در سازمان ما صورت گرفت، عليرغم جنبه های مترقيانه و تکاملی آن و عليرغم آنکه جريان مارکسيستی، بخش پيشرفته و تکامل يافتهء سازمان مجاهدين خلق ايران بود، از انحرافات اساسی برکنار نبود. پايهء تئوريک اين انحرافات را بايد در عدم درک واقعی مارکسيسم لنينيسم از طرف سازمان (و در رأس آن، رهبری که پرچمدار اين تحول بود) دانست... با توجه به موارد فوق الذکر، ما اطلاق نام »سازمان مجاهدين خلق ايران« را به جريان مارکسيستی که فقط بخشی از آن را تشکيل می داده است نادرست دانسته و در همين رابطه تا روشن شدن نام سازمان، فعاليت های ما با هويت »بخش مارکسيستی - لنينيستی سازمان مجاهدين خلق ايران« که به نظر ما با واقعيت امر انطباق دارد، صورت خواهد گرفت...".
- درک از مرحلهء انقلاب: "انقلاب ما در اين مرحله، انقلابی ست ملی و دموکراتيک که با توجه به خصلت ضد انقلابی بورژوازی در عصر امپرياليسم و دوران احتضار و گنديدگی سرمايه داری، رهبری پرولتاريا بر اين انقلاب امری ضروری و اجتناب ناپذير است. اين انقلاب بايد به برقراری جمهوری دموکراتيک خلق بينجامد".
- اين اعلاميه با آنچه خود سوسيال امپرياليسم شوروی می خواند و نيز تئوری سه جهان (مطرح شده در چين) و رويزيونيسم حزب توده مرزبندی می کند و وظيفهء اصلی و محوری مارکسيست - لنينيست ها و مضمون فعاليت آن ها درميان طبقهء کارگر را چنين اعلام می کند: "سازمان مااصلی ترين وظيفه ... را در شرايط فعلی، مبارزه برای ايجاد حزب طراز نوين و انقلابی طبقهء کارگر، حزب کمونيست ايران، می داند و مسألهء وحدت مارکسيست لنينيست ها را در ارتباط با طبقهء کارگر، از جمله مسائل مبرم و حياتی جنبش کمونيستی [تلقی می کند]...".
اکثريت شورای مزبور و بدنهء اصلی سازمان در تشکلی باقی ماندند که نام خود را سازمان پيکار در راه آزادی طبقهء کارگر اعلام کرد. اما دو جمع کوچکنر يکی" نبرد برای آزادی طبقهء کارگر" و ديگری" اتحاد در راه آرمان طبقهء کارگر" از نظر تشکيلاتی راهی جداگانه پيش گرفتند. بايد گفت که اختلاف اين دو گروه با يکديگر و هر دو با پيکار، عموماً اختلافات اصولی و تئوريک نبوده، بيشتر جنبهء تاکتيکی داشت.
موضع گيری های سازمان پيکار در راه آزادی طبقهء کارگر از ابتدای امر چه در مخالفت با روی کار آمدن جمهوری اسلامی و چه در دفاع از تئوری مارکسيسم لنينيسم، مبارزه با حزب توده و افشای ماهيت اتحاد شوروی و رويزيونيسم و نيز مبارزهء نظری با سازمان چريک های فدائی خلق و سازمان های ديگر، باعث شد که پيکار به عنوان يکی از چپ ترين جناح های جنبش کمونيستی ايران شناخته شود. سازمان پيکار در ابتدای روی کار آمدن رژيم جمهوری اسلامی معتقد بود که يک قدرت دوگانه بر سر کار است يعنی ترکيبی از بورژوازی ليبرال به رهبری مهدی بازرگان ، و خرده بورژوازی به رهبری خمينی ست و برخورد دوگانه ای می طلبد. با توجه به سطح تکامل جنبش در آن زمان و نقاط قوت و ضعف نيروهای چپ، چه به طور کلی و چه به طور مشخص، می توان گفت که پيکار همواره در تقابل با رژيم موضعگيری داشت و به جمهوری اسلامی رأی نداد، اما در انتخابات مجلس خبرگان (برای تدوين قانون اساسی) شرکت کرد و همراه با چندين سازمان و گروه مشابه که در "کنفرانس وحدت" گرد آمده بودند سه کانديدا معرفی کرد. حادثهء اشغال سفارت آمريکا توسط دانشجويان طرفدار خمينی را از ابتدا با ترديد نگريست و هدف و شيوهء رژيم را در اين کار فريبکاری شمرد. در اسفند ۱۳۵۸ از تهران و چند شهرستان برای انتخابات مجلس شورای ملی چندين نفر کانديدا معرفی کرد (پيکار شمارهء ۴۸). جنگ ايران و عراق را که در پاييز ۵۹ شروع شد به ضرر توده های دو کشور و جنگی ارتجاعی بين دو رژيم ارتجاعی ارزيابی کرد و شرکت در آن را تحريم نمود (ضميمهء پيکار ۷۳، دوم مهر ۱۳۵۹) و در تبليغ عليه جنگ کوشيد و تعدادی از اعضايش به همين دليل اعدام شدند. ارگان سياسی - تبليغی اين سازمان هفته نامهء پيکار بود که از ارديبهشت ۵۸ تا آذر ۱۳۶۰، تعداد ۱۲۷ شماره از آن انتشار يافت. نشريات متعدد محلی "پيکار کردستان"، "پيکار خوزستان" و ... نشريات ويژهء کارخانه ها (از جمله "پيکان" در کارخانهء اتومبيل سازی ايران ناسيونال، "نفتگر" در شرکت نفت آبادان، نشريهء "صنايع خانگی" و غيره)، نشريهء ۱۶ آذر دانشجويی و ۱۳ آبان دانش آموزی، نشريهء پيکار تئوريک و کتاب های متعدد نيز داشت. پايهء اجتماعی اين سازمان به طور عمده از دانشجويان و روشنفکران و کارمندان وابسته به اقشار متوسط يا فقير جامعه بود، چنان که در بين کارگران و زحمتکشان نفوذ داشت و مورد حمايت نسبی بود. اين سازمان در تابستان ۱۳۶۰ هنگامی که اختلاف بين دو بخش از هیأت حاکمه يعنی حزب جمهوری اسلامی از يک طرف، و بنی صدر (رئيس جمهوری) و جريانات ليبرال از سوی ديگر شدت گرفته بود و پس از آنکه يک دوره هر دو طرف را مورد افشاگری قرار ميداد و آنان را ضد انقلابی می ناميد و مبارزه و پيکار توده ها را آلترناتيو آنان دانسته بود، از نظر تاکتيکی (و برخورد به تضادهای درون هیأت حاکمه) دچار اختلاف نظر درونی شد و سرکوب شديد خرداد ۶۰ و ماه های بعد از آن هم مجالی برای بحث و يافتن راه حلی جهت اختلافات درونی که موارد متعدد ديگری را نيز شامل می شد باقی نگذاشت. در اين سال صدها تن از عناصر و هواداران اين سازمان دستگير و اعدام شدند و در بهمن ماه همان سال، رهبری سازمان نيز ضربه خورد. بحران عمومی جنبش انقلابی و کمونيستی و تشتت و بحران درونی و ضربات بسيار سخت بيرونی از جمله عواملی بودند که سازمان پيکار را به خاموشی کشاند. کوشش برخی از اعضا و هواداران اين سازمان برای بازسازی تشکيلات و حتی برای ايجاد محافل و تجمعات خود به موفقيت نينجاميد.


[ویرایش] منابع

‎ داره المعارف ایرانیکا ( [2]www.iranica.com ) مقوله کمونیسم
http://www.iranica.com/newsite/articles/v6f1/v6f1a020.html
همچنین رجوع شود به اسناد منتشر شده از اين سازمان در سايت انديشه و پيکار [3] ، بخش آرشيو:
کتاب "بيانيهء اعلام مواضع سازمان مجاهدين خلق ايران" [4]
"تحليلی بر تغيير و تحولات درونی سازمان مجاهدين خلق ايران ۵۴ـ۱۳۵۲"، [5]
اطلاعيه بخش مارکسيستی لنينيستی سازمان مجاهدين خلق ايران در مهر ماه ۱۳۵۷ [6]