ابوالقاسم کاشانی
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی (۱۲۶۴-۱۳۴۰) مجتهد شیعه و سیاستمدار ایرانی.
[ویرایش] آیت الله کاشانی؛ زمانه و زندگی پیش از 30 تیر 1331
سید ابوالقاسم کاشانی، پسر سید مصطفی کاشانی، در سال 1260 شمسی در تهران متولد شد. وی در شانزده سالگی به همراه پدر خویش پس از زیارت کعبه عازم نجف شد و در آنجا اقامت گزید. بعد از گرفتن حکم اجتهاد در 25 سالگی به خاطر مخالفتش با اشغال بین النهرین توسط انگلیسی ها اسم و رسمی پیدا کرد. در خلال جنگ جهانی به هنگام یورش سربازان انگلیسی به عراق، لباس رزم بر تن کرد و 18 ماه در منطقه کوت العماره به دفاع مشغول شد.
کاشانی همچنین در مبارزه علیه استعمار فعال بود و جایزه ای برای کسی که او را دستگیر کند در نظر گرفته شد. او در سال 1299 موفق به فرار از عراق شد و از راه پشتکوه و لرستان به ایران آمد. پس از جنگ جهانی دوم و ورود متفقین به ایران، به بهانه همکاری با آلمانها دستگیر گشت و 16 ماه در اراک ، کرمانشاه و رشت زندانی شد. کاشانی که در 24 مرداد 1324 از زندان رهایی یافته بود، پس از آزادی بار دیگر در زمان نخست وزیری قوام السلطنه به قزوین تبعید شد و 18 ماه در آنجا بسر برد.
او از موافقان جمهوری خواهی رضاخان به شمار می رفت و بر طبق گفته آیت الله رضا زنجانی علیه مدرس و بر له پهلوی میتینگی نیز برگزار کرده [۱]. گویی تقدیر آن بود که آیت الله بعدها سلطنتی را دوام بخشد که خود پیشتر پایه اش را قوام بخشیده بود.
کاشانی در دی 1326 زمانی که دولت اسرائیل در فلسطین تاسیس شد برای نخستین بار مردم را بر ضد آن عمل دعوت به تظاهرات کرد و طی بیانیهای از برادران مسلمان ایرانی خواست جهت تجدید قوای اعراب اعانه جمع آوری کند. سپس به اتهام هواداری از آلمان در جنگ جهانی و همچنین دست داشتن در سو قصد به جان شاه دستگیر و در بهمن 1327 به قلعه فلک الافلاک خرم آباد منتقل و از آنجا به لبنان تبعید شد. با بازتر شدن فضای جامعه و جنبش آزادیخواهان و جبهه ملی در اوایل سال1329 به ایران بازگشت. مصدق ملت را به استقبال از او دعوت کرد و شخصا به فرودگاه رفت.در روز ورود وی از فرودگاه تا محله او " پامنار"، 27 طاق نصرت بسته شد.
با اوج گیری نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران، آیت الله کاشانی به حمایت از آن پرداخت و در موفقیت و همگانی شدن نهضت نقش عمده ای ایفا ساخت. موضع گیری کاشانی در مورد ملی شدن صنعت نفت، روحانیون به نام را به نفع آن برانگیخت. آیت الله خوانساری، آیت الله محلاتی و آیت الله شاهرودی از جمله روحانیونی بودند که به حمایت از ملی شدن صنعت نفت برخاستند.
با نخستوزیری مصدق، کاشانی طی پیامی که برای او فرستاد، مصدق را " برادر لایق و دانای" خود نامید و خوشحالی زایدالوصف خود را از نخستوزیری مصدق اینگونه ابراز کرد:
" یا هو، جناب آقای دکتر مصدق، پس از استعلام از مزاج شریف نمی دانم چگونه زحمات و فداکاری های برادر کامکار و عزیزم را تقدیس کند. صبح وقتی نور چشمی آقا مصطفی خبرمسرت بخش رئیس الوزرایی حضرتعالی را آورد، من یقین حاصل کردم دعاها و التماس های این خادم اسلام در پیشگاه پروردگار قادر متعال اجابت شده است و پیروزی و سعادت از آن ملت گردیده است. در ختم کلام جز اینکه سعادت و سلامت و موفقیت برادر لایق و دانای خود را از پیشگاه احدیت مسئلت نمایم، توقع دیگری ندارم ایام به کام باد. سید ابوالقاسم کاشانی."[۲]
زمانی که دولت مصدق در مضیقه اقتصادی قرار گرفت و اقدام به فروختن اوراق قرضه عمومی کرد، کاشانی از مردم درخواست کرد تا نسبت به خرید اوراق قرضه ملی اقدام کنند. آیت الله کاشانی در پیامی خطاب به مردم آنها را به خرید اوراق تشویق کرد و گفت:
" امروز است آن روزی که جهاد شما باید با بذل مال بعمل آید. خریداری اوراق قرضه بر ذمه آحاد ملت مسلمان است."
اوج کار و نقطه عطف مبارزات کاشانی را میتوان در 30 تیر 1331 جستجو کرد.در رویداد ۳۰ تیر با نخستوزیری قوام مخالفت کرد و با نامهای به دربار خواستار ادامه نخستوزیری دکتر مصدق شد. استعفای مصدق و آمدن قوام السلطنه، ملت را برانگیخت و آیت الله کاشانی ضمن دعوت مردم به راهپیمایی علیه دولت قوام، در روز 30 تیر طی بیانیه ای اعلام کرد که اگر لازم شود کفن پوش راه می افتد. او در پیامی خطاب به شاه گفت:
"به اعلی حضرت بگویید اگر بی درنگ دکتر مصدق بر سر کار بر نگردد شخصا به خیابان خواهم رفت و دهانه تیز انقلاب را با جلوداری شخص خودم مستقیما متوجه دربار خواهم کرد". [۳]
او تا رویداد ۳۰ تیر به حق نقش خود را به عنوان یکی از دو رهبر جنبش ضد استعماری به خوبی ایفا کرد.
[ویرایش] پس از 30 تیر 1331
از فردای رویداد ۳۰ تیر رفته رفته غرور و نخوت در رفتار و کردار آیت الله به وضوح مشاهده می شود. عریضه نویسی و نامه نویسی های او در عزل و نصب مقامات کشوری و توصیه های گاه و بیگاه کاشانی، عرصه را برای بروز اختلافات بازتر و وسیعتر مینمود. بنا بر روایتی تا آخر آذرماه 1331، هزار و پانصد توصیه از کاشانی و فرزندانش در وزارتخانه ها جمع آوری شده بود.[۴] شمس الدین امیرعلایی
وزیر کشور مصدق نیز 58 فقره از این توصیه نامه ها را که از صدور پرونده وکالت، اجازه دفتر ازدواج، استخراج معدن نمک وفرمانداری ماکو تا انتخابات خلخال و ریاست شهربانی کرج هست، تنظیم و چاپ نموده است.[۵]
دراین باره نقل است که مصدق به کاشانی گفته بود:"آقا. توصیه این و آن را نفرمایید. در شان شما نیست و در جامعه هم انعکاس نامطلوب دارد و مورد سو استفاده قرار میگیرد. اگر نظرات اصولی دارید با دولت در میان بگذارید تا رفع مشکلات شود.اصلا گیریم که این مسائل درست بوده.اینها در درجه دوم اهمیت است.آیا شما در خط اساسی نهضت ملی انحرافی میبینید؟اگر هست بگویید اصلاح کنم و اگر نکردم بگویید از کارها کناره بگیر. و الا برای مسائل جزئی که نمیتوانیم اختلاف داشته باشیم." [۶]
[ویرایش] غرور آیت الله
غرور آیت الله، اخلاقی نبود که از دید آمریکا و انگلیس پنهان ماند. تحریک کاشانی به صور مختلف انجام می شد تا رویارویی او با مصدق و شدت تقابل این دو تسریع و به همان اندازه سقوط دولت نزدیک تر شود.
تایمز لندن مقاله ای درباره ی کاشانی نوشته بود و مجله خواندنیها(ارگان دربار)آنرا ترجمه کرده بود. در این مقاله کاریکاتوری از سر کاشانی روی تنه شیر چاپ شده وآمده بود که کاشانی آنچنان شخصیتی است که یک اشاره او نه تنها ایران که خاورمیانه را به اعتصاب میکشد.چند بیت شعر هم زیر کاریکاتور آمده بود. مصراع های اول این بود که استعمار چنین و چنان میکند و مصراع دوم بیت ها این بود:"شیر پامنار اگر بگذارد".این شماره مجله را به مقدار زیاد چاپ کرده بودند و مجله ها را کنار تشک حاج اقا گذاشته بودند و سیل جمعیتی که به دیدار حاج آقا میرفتند و دست آقا را میبوسیدند به دریافت یک نسخه مجله نائل میشدند و از زبان آقا میشنیدند که میگفت:"بیسواد. برو این مقاله رو بخون ببین چی نوشته."[۷]
غرور آیت الله او را به جایی کشانده بود که بی پروا می گفت: "من سرمایه مملکت هستم . فقط رهبر مسلمین ایران نیستم ، مرا همه مسلمانان جهان به رهبری قبول دارند."[۸]
از سوی دیگر حساسیت و رقابت یک طرفه ای که میان کاشانی و بروجردی ایجاد شده بود، برای کاشانی که همواره می خواست خود را رهبر و زعیم مسلمانان جهان ببیند همواره تنش زا بود. وجود آیت الله بروجردی به مثابه مانعی همیشگی دربرابر کاشانی بود تا رویای رهبریت همزمان در دو جبهه سیاسی و دینی را اگر آرزویی محال نیابد، لااقل دور از دسترس بیند.گوشه ای از کنتاکت ها میان دو آیت الله را داماد آیتالله بروجردی از دیدارش با کاشانی روایت میکند:
"آقاى كاشانى روى كاناپه نشسته بود. سلام كردم. آقاى كاشانى گفت: عليكم السلام، كجابودى، چه كار مى كنى؟ دعوت كرد كنارش نشستم. گفت: بى سواد، لُره چه كار مى كند؟ منظورش آقاى بروجردى بود. اگر اين را من به آقا منتقل مى كردم ديگر خيلى بد مى شد .به آقاى كاشانى گفتم: آقا بزرگش نخوانند اهل خرد كه نام بزرگان به زشتى برد. ايشان خيلى ناراحت شد و ديگر تا آخر مجلس با من حرف نزد."[۹]
همچنین نقل است در اوج سر زدن این گونه رفتارها از کاشانی، یکی از مذهبیون به پیش او رفته بود تا نگرانی خود را از اختلاف در نهضت بیان کند.کاشانی به او گفته بود:" نگران نباشید. تا من هستم هر چوبی را که جای مصدق بگذارم کار او را خواهد کرد."[۱۰]
[ویرایش] درگیری با مصدق بر سر لایحه اختیارات
پس از درخواست تمدید اختیارات، کاشانی به مبارزه علنی با مصدق پرداخت و ضمن مخالفت با تمدید قرارداد آن را "جاه طلبانه" و مصدق را"پنهان در پشت نقاب تزویر و آزادیخواهی"، "مستبدی که میخواهد به دوران قبل از مشروطه برگردد"شر خودسر"،"یاغی طاغی" و "کسی که به خیال خداوندگاری افتاده است" خواند:
"ملت ایران، من از پشت نقاب تزویر و آزادیخواهی ناگهان دریافتم که به زودی فکر ناپاک دیکتاتوری سیل خودسری از دامنه هوی و هوس خویش سرازیر نموده و قصد دارد نهال آزادی و مشروطیت ایران را از بن بر کَند. فریاد آزادی ایران که 50 سال شب و روز این خیال شوم اسارت ایران را در مغز خویش پرورش داده بود در سر راه خود مانعی را دید که نه تنها به هیچ قیمت در مقابل افکار مالیخولیایی او تسلیم نمی شد بلکه او را تخدیر و تضیع نمود بر احدی پوشیده نیست که رئیس دولت بر خلاف قانون اساسی در صدد است ایران را به حکومت استبداد باز گرداند ولی من به شما می گویم بر خلاف آن یاغی طاغی که در کشور مشروطه ایران به خیال خداوندگاری افتاده است، مشروطه ایران نخواهد مرد. روح پاک پیغمبر اسلام اجازه نخواهد داد ملتی مسلمان و مستقل با چنین افکار پست و اهریمنی تسلیم بیگانگان شود و آن شّر خودسر که در راه بد کاری و خیال ایجاد دیکتاتوری قدم بگذارد محکوم به شکست و تسلیم چوبه دار خواهد شد."[۱۱]
کاشانی طی اعلامیه دیگری به سختی به مصدق حمله کرد و او را کسی خواند که" هرچه کرده به مصلحت و نفع اجانب بوده است":
"ملت غیور ایران اکنون 28 ماه است که ایشان زمامدار است و در تمام این مدت یک قدم مفید به حال شما که بتواند اسم آن را ببرد بر نداشتند. هر روز وعده های بزرگ می دهد و فردا عذر می آورد. ساعت به ساعت راه را برای تحکیم دیکتاتوری و حکومت فردی و خود سری هموار ساخته است. مصدق خوب می داند اگر با آزادی به رای ملت رجوع کند 97 درصد مردم علیه او رای می دهند . شما هموطنان عزیز می بینید که تا امروز چه کسی به نفع اجانب قدم برداشته و آنچه تا امروز کرده مستقیما به مصلحت اجنبی و زیان مملکت بوده است." [۱۲]
او همچنین شاه را "مرد تربیت شده عاقل"[۱۳] و " مردی معقول تحصیل کرده و با تحصیلات"[۱۴] خواند وگفت: "عقیده من این است که ایران سالیان دراز حساسیت سلطنت دارد و فی الحقیقته وجود شاه یک جهت جامعی برای جمع آوری کلیه طبقات مردم به دور این مرکز ثابت است."[۱۵]
کاشانی پس از کودتا نیز در مصاحبه ای گفت: "ریاست مجلس در شان من نبود و من از این جهت این مقام را پذیرفتم که جلو فعالیت هایی که مصدق می خواست شروع کند و یک سال بعد شروع کرد بگیرم."[۱۶]
[ویرایش] کاشانی و رفراندوم دکتر مصدق
کاشانی با رفراندوم دکتر مصدق شدیدا به مخالفت برخاست و گفت: " شرکت در رفراندوم خانه برانداز که با نقشه اجانب طرح ریزی شده ، مبغوض حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه و حرام است."[۱۷] البته مردم در انتخابات شرکت کردند و با اکثریت آرا رای به انحلال مجلس دادند.
[ویرایش] کاشانی و زاهدی
درحالی که دولت مصدق حکم جلب سرلشگر زاهدی، متهم اصلی پرونده قتل افشارطوس، را صادر کرده بود، کاشانی وارد قضیه شد و بوسیله میراشرافی او را به مجلس آورد و در معیت خویش نشاند. به نوشته روزنامه کیهان زاهدی که در پناه کاشانی و مجلس مصونیتی سیاسی می یافت، در آنجا متحصن شد و" آیت الله کاشانی از او بگرمی استقبال نمود و از مزاحمت هایی که تا کنون برای وی فراهم شده اظهار تاسف کرده و خدمات او به نهضت ملی را ستود."[۱۸]
کاشانی در مجلس با زاهدی روبوسی کرد، او را در اتاق هیئت رئیسه سکنی داد وبه او گفت که تا هر وقت که میخواهد در مجلس باشد.همچنین به کارکنان مجلس دستور داد تااز این "مهمان عزیز"[۱۹] پذیرایی کنند چرا که ایشان در اینجا " حق آب و گل دارند".[۲۰]
آیت الله کاشانی که پیشتر از زاهدی با عنوان کسی که "با ما دوست هستند و ما هم با ایشان کمال دوستی را داریم." یاد کرده بود، در روزهای کودتا صمیمیتی دوچندان با وی یافت. زاهدی دو ماه و نیم در مجلس ماند و با استفاده از مصونیت ایجاد شده با فراغ بال سرگرم رایزنی با مخالفان مصدق و هماهنگی برای اجرای کودتا شد.
در 25 خرداد 1332 نیز ملاقاتی میان کاشانی و زاهدی انجام شد. در این ملاقات که حدود 45 دقیقه طول کشید و مظفر بقایی، میراشرافی و حمیدیه نیز در آن حضور داشتند، "آیت الله کاشانی حمایت بی دریغ خود را از ایشان و سایر کسانی که جانشان به علت مبارزه با دیکتاتوری مصدق در خطر است ابراز داشتند."[۲۱] فضل الله زاهدی تا 29 تیر در مجلس بود و بعد از آن مجلس را ترک کرد و تا کودتای 28 مرداد در خفا به سر می برد.
[ویرایش] کاشانی و شرکت در کودتای 28 مرداد
سرلشکر نادر باتمانقلیچ از افسران کودتاچی که پس از 28 مرداد به سمت ریاست ستاد ارتش رسید، در جریان محاکماتش پس از انقلاب 1357 به نقش آیت الله کاشانی اشاره ای کرد و گفت:
"در اوایل سال 32 به خدمت آیت الله کاشانی مشرف شدم حضرت از جریان سیاسی کشور متاثر بودند و دعا می کردند که مملکت نجات پیدا کند و به من گفتند تلاش کنید مملکت از این وضع نجات پیدا کند. پس از کودتای 28 مرداد وقتی رئیس ستاد شدم با فرزند آیت الله کاشانی تماس گرفتم و جریان را به او گفتم و نظر آیت الله را خواستم. آقا مصطفی از قول آیت الله کاشانی گفتند چه بهتر که شما را انتخاب کردند. در اوایل شهریور 32 وقتی خدمت آیت الله کاشانی شرفیاب شدم ایشان مرا به گرمی پذیرفتند و نسخه ای از فرمان حضرت علی به من دادند و فرمودند این دستورات را نصب العین قرار دهید."[۲۲]
آنطور که از شواهد و قرائن برمی آید، کرمیت روزولت مقدار 10000 دلار در پاکت گذاشته و داده است تا از طریق احمد آرامش به دست کاشانی برسد برای همکاری در کودتا. مارک گازیوروسکی می نویسد:
"صبح روز 19 اوت ( 28 مرداد ) دو تن از مامورین سیا به نام های بیل هرمن و فرد زیمرمن با آرامش ملاقات کردند و مبلغ 10 هزار دلار در اختیار او گذاشتند تا به کاشانی بدهد. چنین به نظر می آید که کاشانی ترتیب آن را داد که یک گروه ضد مصدق از ناحیه بازار به مرکز تهران روانه شود." [۲۳]
قول مهندس حسیبی زاویه ای دیگر از رابطه پنهانی کاشانی و آمریکاییان را در سقوط دولت دکتر مصدق مینماید:
"هندرسون قبل از اینکه روز 27 مرداد به خانه ی مصدق بیاید خانه ی کاشانی بوده است."[۲۴]
[ویرایش] مواضع آیت الله نسبت به دولت زاهدی
کاشانی روی کار آمدن دولت کودتا را "سبب مسرت " دانست و ضمن تبریک به زاهدی گفت:
"جای مسرت است که دولت جناب آقای زاهدی که خود یکی از طرفداران جبهه ملی بوده ، تصمیم دارند که شرافتمندانه از حیثیت و آبروی ایران دفاع نموده و در راه صلاح و افق ملت حداکثر فداکاری را بنمایند ."[۲۵]
کاشانی همچنین در مصاحبه باروزنامه ی المصری گفت:"من از ژنرال زاهدی مادام که به منفعت ایران قدم برمیدارد پشتیبانی میکنم...هر وقت که نظرم برسد او بر خلاف مصلحت ایران عمل میکند با او مخالفت میکنم. تا این لحظه راجع به کار او نمیتوان قضاوت کرد."[۲۶]
دو روز پس از کودتا نیز کاشانی و زاهدی با یکدیگر در منزل آقای مقدم در دزاشیب ملاقات کردند.[۲۷] این ملاقات ها تا مدتی ادامه داشت. جریان دیدارهای 31 شهریور، 18 مهر، 2 آبان و 23 آذر سال 1332 در مطبوعات آن دوره درج گشته اند.
[ویرایش] نظرات نسبت به مصدق پس از کودتا
او در پاسخ به سوال اخبار الیوم مبنی بر اینکه به نظر شما بزرگترین اشتباه مصدق کدام است؟ گفت:
" پایمال کردن قانون اساسی و و عدم اطاعت از اوامر شاه" .[۲۸]او همچنین اشتباه بزرگ مصدق را تلاش برای برقراری جمهوریت شمرد و گفت: "مصدق برای برقراری جمهوریت می کوشید. او شاه را مجبور کرد ایران را ترک کند . اما شاه با عزت و محبوبیت چند روز بعد برگشت. ملت شاه را دوست دارد."[۲۹]
کاشانی در جواب روزنامه ی المصری که پرسیده بود آیا عقیده دارید مصدق مستحق همین سرنوشتی بود که به او رسید؟ گفت:"خداوند عادل است و آنچه امروز بر مصدق گذشته است نتیجه ی عدل خداوندی است."[۳۰]
او همچنین در مصاحبه با اخبارالیوم مصدق را به مرگ محکوم کرد:
" این مصدق راه را گم کرده و مستحق چنین عاقبتی بوده است.تمام هم و غم او این شده بود که مردم فریاد بزنند زنده باد مصدق. مصدق به من و کشورش خیانت کرد.طبق شرع شریف اسلامی مجازات کسی که در فرماندهی و نمایندگی کشورش خیانت کند مرگ است." [۳۱]
کاشانی نه تنها تمامی زحمات دکتر مصدق را به زیر سوال برد، که پا را فراتر گذاشته او را به داشتن جنون متهم کرد:
"مصدق برای کشور کاری نکرد. نه یک خرابی را تعمیر کرد نه خیابانی را افتتاح کرد نه خزانه را نجات داد و نه ملت را متحد ساخت. حتی در مورد نفت که او ادعا داشت صاحب فکر ملی ساختن می باشد اگر این اتحادی که من در صفوف ملت بوجود آوردم نبود هرگز ملی نمی شد. او خیانت کرد. به من و کشور خیانت کرد. قبل از اینکه من با مصدق مخالفت کنم، ملت با او بود ولی پس از اینکه من با او مخالفت کردم ملت از دور او پراکنده شدند."[۳۲]
"مقام و کرسی صدارت مصدق را مسحور کرده بود. او دستخوش نوعی جنون شده بود."[۳۳]
[ویرایش] پشیمانی
با گذشت زمان آیت الله کم کم متوجه گردید که چگونه و چطور عمله دست استبداد شده است، اما افسوس که دیگر پشیمانی فایده ای نداشت.آن گاه که کاشانی دریافت به سختی فریب خورده است لب به شکوه گشود:
" آزادی جز برای عمال انگلیس نیست. مطبوعات و نشریات ملی هیچگونه اظهار عقیده ندارند و همه توقیف اند. بسیاری از ملیون و آزادیخواهان متدین در زندان ها بسر می برند. این اختیارات را چه کسی به آقای زاهدی داده که این دیکتاتوری شدید و قرون وسطایی را با مردم شریف ایران می نماید؟"[۳۴]
و اینگونه افسوس روزهای پیش از کودتا را خورد:
" حیف که رادیو در اختیار من نیست که از افکار مردم و احساسات پاک این ملت استفاده کنم."[۳۵]
[ویرایش] مرگ
رفته رفته حال آیت الله به وخامت گذارد. در 16 مرداد 1340 نخست وزیر امینی پس از عمل جراحی کاشانی در بیمارستان از او عیادت کرد.[۳۶] بزرگترین متخصص جراحی پروستات فرانسه با هزینه دولت وارد تهران شد تا کار معالجه کاشانی را بر عهده گیر[۳۷]د. در2 دی 1340بار دیگر دکتر علی امینی نخست وزیر، عاقد قرارداد کنسرسیوم نفت، به ملاقات وی رفت[۳۸] و شاه هم در 18 اسفند از او عیادت کرد .[۳۹] سرانجام آیت الله کاشانی در 23 اسفند 1340 فوت گردید و در جوار حرم عبدالعظیم حسنی دفن شد.
[ویرایش] منابع و مآخذ
- ↑ مصدق و تاریخ، بهرام افراسیابی، انتشارات نیلوفر، چاپ اول، تابستان 1360، ص396
- ↑ قلم وسیاست ، محمد علی سفری، نشر نامک، چاپ دوم،1380، ص 805
- ↑ روزنامه باختر امروز، 29 / 4 / 1331
- ↑ روزنامه داد، 26 آذر 1331
- ↑ تاریخ و فرهنگ معاصر،شماره 6و7،صص 340-342
- ↑ مصدق و تاریخ، ص 336. حسین فاطمی نیز نقل می کند:" دکتر مصدق هم به طور عجیب نسبت به این مسائل حساس بود و غالبا از مداخلات آقا و اطرافیانشان گله داشت و دو سه مرتبه هم کار به جاهای باریک کشید."(همان، صص 367-368)
- ↑ مصدق و تاریخ، ص333
- ↑ کیهان، 2 تیر 1332
- ↑ گفت وگو با آيت الله محمدحسين علوى طباطبائى، داماد آیتالله بروجردی، روزنامه شرق،سه شنبه، ۲۹ فروردين ۱۳۸۵
- ↑ مصدق و تاریخ، ص 334
- ↑ کیهان، 15 تیر 32
- ↑ اعلامیه 8 مرداد 1332 ، مجموعه ای از مکتوبات، سخنرانی ها و پیام های آیت الله کاشانی، به کوشش م.دهنوی] محمد ترکمان[ ، انتشارات چاپخش، ج 3، ص 411 – 407
- ↑ روزنامه اطلاعات، 10 فروردین 32
- ↑ مجله خواندنیها، 15 فروردین 1332
- ↑ کیهان، 8 فروردین 32
- ↑ کیهان، 3 شهریور 1332
- ↑ اطلاعات، 10 مرداد 1332
- ↑ کیهان، 14/2/1332
- ↑ کاشانی به اتفاق 15 نفر از نمایندگان به دیدن سرلشکر زاهدی رفت و اظهار داشت:" شما مهمان مجلس میباشید و به علاوه مورد احترام همه آقایان بوده و هستید و از مزاحمت هایی که تا کنون برای شما ایجاد شده متاسفم چون من خدمات شما را به نهضت ملی ایران فراموش نکرده ام و امیدوارم بتوانید به خمات بیشتری نائل شوید. اینجا هم خانه ملت است و شما میتوانید تا هر وقت که بخواهید باشید."( کیهان، 15 اردیبهشت 1332) همچنین نگاه کنید به مصدق و مبارزه برای قدرت در ایران، محمد علی همایون کاتوزیان، ترجمه فرزانه طاهری، نشر مرکز، چاپ اول، اسفند 1372،ص 212.
- ↑ کاشانی خطاب به رئیس بازرسی مجلس گفت:"مادام که تیمسار در اینجا تشریف دارند شما از میهمان عزیز ما مواظبت کنید. زیرا ایشان در اینجا حق آب و گل دارند."( اطلاعات، 15 اردیبهشت 1332)
- ↑ روزنامه نبرد ملت، 28 خرداد 1332
- ↑ روزنامه انقلاب اسلامی، 25 آذر 59
- ↑ مارک گازیوروسکی ، کودتای اوت 1953، بخش علوم سیاسی دانشگاه ایالتی لویزیانا 1987، ترجمه غلامرضا نجاتی، شرکت انتشار، ص 37 ؛همچنین مصدق؛ سالهای مبارزه و مقاومت،ج2، ص 118
- ↑ رودخانه خروشان عشق، زندگی و زمانه دکتر سید حسین فاطمی، محمود حکیمی، انتشارات قلم، 1381، صفحه 155
- ↑ کیهان، 12 آبان 1332
- ↑ کیهان، 17 شهریور 1332
- ↑ روزنامه آتش، 31 مرداد 1332
- ↑ کیهان، 17 شهریور 32
- ↑ مصاحبه با روزنامه المصری، کیهان 17 شهریور 1332
- ↑ کیهان، 17 شهریور 1332
- ↑ کیهان، 23 شهریور 1332
- ↑ مصاحبه با خبرنگار اخبار الیوم، کیهان 23 شهریور 1332
- ↑ مصاحبه با خبرنگار اخبار الیوم، کیهان، 23 شهریور1332
- ↑ مجموعه ای از مکتوبات وسخنرانی های آیت الله کاشانی، ج3، ص 112- 111
- ↑ کیهان، 14 آذر 32. همچنین مصدق سالهای مبارزه و مقاومت،ج2، ص 474
- ↑ کیهان، 16 مرداد 1340
- ↑ "بزرگترین متخصص جراحی پروستات فرانسه برای معالجه آیت الله کاشانی به تهران می آیند. پروفسور کوولر با موافقت آیت الله پنجشنبه وارد تهران می شوند." (کیهان، 16 آبان 1340 )
- ↑ "آقای دکتر امینی روز 5 شنبه از آیت الله در بیمارستان بازرگانان عیادت نمودند."(کیهان، 2 دی 1340)
- ↑ کیهان، 19 اسفند 1340

