حسن مستوفی

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.

جنبش مشروطه

شاهان قاجار

عنوان


ناصرالدین شاه
مظفرالدین شاه
محمدعلی شاه
احمدشاه

دوره سلطنت


۱۸۴۸-۱۸۹۶
۱۸۹۶-۱۹۰۷
۱۹۰۷-۱۹۰۹
۱۹۰۹-۱۹۲۵

نخست‌وزیران قاجار

امین‌السلطان
عین‌الدوله
مشیرالدوله
مشیرالدوله پیرنیا
مستوفی‌الممالک
صمصام‌السلطنه
سپهدار تنکابنی
سپهدار رشتی
قوام‌السلطنه
وثوق‌الدوله

چهره های جنبش مشروطه

میرزای شیرازی
میرزا فتحعلی آخوندزاده
حاج زین‌العابدین مراغه‌ای
سید جمال‌الدین اسدآبادی
عبدالرحیم طالبوف
میرزا ملکم خان
ابوالحسن میرزا قاجار
ملامحمدکاظم خراسانی
عبدالله مازندرانی
سیدعبدالله بهبهانی
سیدمحمد طباطبایی
شیخ فضل الله نوری
میرزا آقاخان کرمانی
شیخ احمد روحی
قاضی ارداقی
علاءالدوله
مسیو نوز بلژیکی
سیدحسن مدرس
شجاع نظام مرندی
ظل‌السلطان
ارشدالدوله
سالارالدوله
شعاع السلطنه
عباس‌آقا تبریزی
ملک‌المتکلمین
سیدجمال واعظ
جهانگیرخان شیرازی
نصرت الدوله
حسن تقی‌زاده
احمد کسروی
مورگان شوستر
مستشارالدوله
عضدالملک
ناصرالملک
مشیرالدوله
محمد خیابانی
ادوارد براون
مورگان شوستر
علی اکبر دهخدا
محمدتقی بهار
ایرج میرزا
میرزاده عشقی
کامران میرزا
تیمورتاش
شيخ خزعل
سردار اسعد
موتمن‌الملک
ثقة‌الاسلام
علی مسیو
ستارخان
باقرخان
یپرم‌خان
یحیی دولت‌آبادی
اسماعیل امیرخیزی
جعفر خان سردار بهادر
علیقلی خان سردار اسعد
میرزا کوچک‌خان جنگلی
حیدرخان عمواوغلی
محمدتقی خان پسیان
سلیمان‌میرزا اسکندری

احزاب و گروهها

اجتماعيون عامیون
کمیته ستار
مركز غیبی
اعتداليون
عامیون
انجمن اسلامیه
انجمن اخوت
جامع آدمیت
کمیته مجازات
حزب دموکرات
حزب کمونیست ایران

وقایع مهم جنبش مشروطه

قاجار
قیام تنباکو
جنبش مشروطه
فرمان مشروطیت
استبداد صغیر
جنبش جنگل
ایران جنگ جهانی اول
کودتای ۱۲۹۹
انحلال سلسه قاجار
قانون اساسی مشروطه

حسن مستوفی‌الممالک (1292ه - 6 شهریور 1311 تهران) از سیاستمداران خوشنام دورهٔ مشروطه و دورهٔ رضا شاه است. میرزا حسن مستوفی، معروف به مستوفی الممالک، که این لقب را از پدر و جد خود به ارث برده بود، تنها رئیس الوزرای دوران قاجاریه است که در اوایل سلطنت رضا شاه به مقام نخست وزیری رسید و هر چند دوران زمامداری او کوتاه بود، بعد از کناره گیری از این مقام نیز، تا هنگام مرگ خود در سال 1311، مورد توجه و علاقه رضا شاه بود. رضا شاه مانند سلاطین قاجاریه، مستوفی الممالک را « آقا » می خواند و با احترام فوق العاده ای که برای او قائل بود هرگز موردی پیش نیامد که سفارش و تقاضای « آقا » یا شفاعت او را از کسی رد کند.

درباره عنوان « آقا » که از پدر مستوفی الممالک به او ارث رسیده بود نصرالله انتظام داستان جالبی را در خاطرات خود نقل کرده و از آن جمله می نویسد: « مرحوم حسن مستوفی و پدرش میرزا یوسف صدراعظم و جدش محمد حسین به آقا معروف بودند و سلاطین هم آنان را به همین عنوان می خواندند. وجه تسمیه این عنوان غیر معمول را معمرین و مطلعین چنین حکایت کرده اند:

«هنگامی که محمد شاه ولیعهد بود و مثل اغلب ولیعهدان اسما ایالت آذربایجان را داشت، قائم مقام فراهانی به سمت پیشکاری عملا ولایت می نمود و ضمنا مربی ولیعهد هم بود. روزی شاهزاده جمعی از جوانان یا کودکان همسال خود را به ناهار دعوت نمود. چون بی اجازه و تصویب قائم مقام به عمل آمده بود برای این که شاهزاده را گوشمالی دهد از پذیرائی مهمانان و فراهم آوردن وسائل ضیافت امتناع ورزید. ولیعهد که در مقابل مربی توانا، یارای چون و چرا نداشت و پس خواندن مهمانان را مایه سرشکستگی می دید، بیچاره ماند. میرزا حسین ( مستوفی الممالک اول ) پدر میرزا یوسف که از متمولین و سران دستگاه بود، مدعوین ولیعهد را با خود او به خانه خویش برد و بساط ضیافت شاهانه گسترد. ولیعهد به پاس آن خدمت همه جا و به همه کس گفته بود این مرد به ما نان داد و آقای ماست.

از این تاریخ عنوان و لقب در آن خانواده باقی ماند. محمد شاه و ناصرالدین شاه میرزا یوسف را هم آقا خطاب میکردند. بعد از فوت میرزا یوسف با وجودی که پسرش میرزا حسن دوازده یا سیزده سال بیش نداشت، باز ناصرالدین شاه آن طفل خردسال را آقا خواند. مرحوم میرزا حسن مستوفی الممالک به این عنوان معنی داد و در تمام عمر به آقائی زندگی کرد. سخاوت و دست و دل بازی او که گاهی به حد افراط می رسید معروف همگان است. بر اثر این گشاده دستی دارایی پدر را که به روایت اعتمادالسلطنه از قول میرزا عیسی وزیر ( شوهر خواهر میرزا یوسف ) به دو کرور، یعنی یک میلیون تومان هشتاد سال قبل(تاریخ نگارش خاطرات نصرالله انتظام 1336 است) تخمین شده بود تقریبا تمام کرد و تنها چیزی که برای او باقی ماند همان وجهه ملی بود »

مهدی بامداد در « شرح حال رجال ایران » توضیحات مفصل تری درباره شجره خانوادگی مستوفی الممالک داده و ضمن آن می نویسد « میرزا حسن آشتیانی مستوفی الممالک سوم ( لقب مستوفی الممالک از القاب شغلی بوده و به کسانی که متصدی امور مالی می شدند " مستوفی " می گفتند )، پسر میرزا یوسف مستوفی الممالک در سال 1292 هجری قمری متولد شده و در اوایل سال 1299 هجری قمری در سن 6 یا 7 سالگی پدرش او را با لقب مستوفی الممالکی به جای خود به سمت رئیس دفتر استیفاء ( وزیر دارایی ) تعیین نمود. در این هنگام سمت و عنوان میرزا یوسف مستوفی الممالک وزیر اعظم داخله و مالیه بود. میرزا هدایت یا آقا هدایت وزیر دفتر ( پدر دکتر مصدق ) شخص معمری که قریب به ده سال رئیس دفتر استیفاء ( وزیر دارائی ) بود پس از میرزا یوسف ( پسر عمو و برادرانش ) خود را مستحق مستوفی الممالکی و امور مربوط به آن می دانست. هنگامی که میرزا یوسف مستوفی الممالک پسر خردسال خود میرزا حسن را با تصویب شاه به این سمت تعیین نمود، از این پیش آمد سخت رنجیده خاطر گشته، استعفا کرد.»

مستوفی الممالک در سال 1318 هجری قمری ( 1280 شمسی ) در سن بیست و شش سالگی به اروپا رفت و مدت هفت سال بیشتر در پاریس اقامت داشت.

مستوفی در سال 1286 شمسی به اصرار میرزا علی اصغر خان امین السلطان (اتابک اعظم ) با قول وزارت به تهران بازگشت، و چون هنگام مراجعت او به ایران، فقط پست وزارت جنگ در کابینه خالی بود، بدون هیچ گونه سابقه و تخصصی در امور مربوط به قشون به این سمت انتخاب شد. مستوفی الممالک، پس از قتل اتابک در چند کابینه دیگر هم همین سمت را داشت تا اینکه در سال 1288 در نخستین کابینه سپهدار اعظم (محمد ولیخان تنکابنی) به وزارت مالیه، یعنی شغل دوران کودکی خود منصوب شد، ولی بیش از پنج ماه دوام نیاورد و در سومین کابینه سپهدار کار خود را به وثوق الدوله داد.

مستوفی الممالک نخستین بار در مردادماه سال 1289 شمسی، در حالی که 38 سال بیش نداشت، رئیس الوزرای ایران شد و تا دیماه همین سال سه کابینه تشکیل داد. از شخصیت هایی که در این کابینه ها شرکت کردند میتوان از عبدالحسین میرزا فرمانفرما ( وزیر داخله و بعد وزیر جنگ )، صنیع الدوله ( وزیر مالیه )، و عین الدوله ( وزیر داخله) نام برد. صنیع الدوله به قتل رسید و کابینه مستوفی کمتر از دو ماه بعد از قتل وی سقوط کرد.

رئیس الوزرائی او که مصادف با آغاز جنگ اول جهانی بود بیش از یک سال و نیم به طول انجامید. وزیران ارشد او در این دوره ذکاءالملک فروغی ( وزیر عدلیه ) محتشم السلطنه اسفندیاری ( وزیر مالیه ) و غلامحسین صاحب اختیار وزیر جنگ بودند. در اواخر اسفند ماه 1293 مستوفی الممالک جای خود را به میرزا حسن خان مشیرالدوله داد، ولی در مرداد ماه 1294 مجددا مامور تشکیل کابینه شد. دوره سوم زمامداری مستوفی الممالک بیش از چهار ماه به طول نینجامید.

در دیماه 1294، مستوفی الممالک برای چهارمین بار به نخست وزیری انتخاب شد و این بار نیز حکومت او بیش از چهار ماه دوام نیاورد. پنجمین و آخرین دوره نخست وزیری او در دوران قاجاریه، از 25 بهـمـن ماه سال 1301، در حدود دو سال بعد از کودتای 1299 آغاز شد و دوستی و همکاری او با رضا خان در همین دوران آغاز گردید. رضا خان سردار سپه که در تمام کابینه های بعد از کودتا سمت وزیر جنگ را داشت در دولت مستوفی الممالک نیز همین سمت را حفظ کرد. در این زمان رضا خان خود داوطلب مقام نخست وزیری بود و مستوفی الممالک هم که عملا خود را مسلوب الاختیار می دید در خردادماه سال 1302 استیضاح مدرس را از وزیر خارجه کابینه خود ( فروغی ) بهانه کرد و استعفا داد. سخنرانی مستوفی الممالک در پاسخ مدرس معروفترین نطق اوست و نصرالله انتظام که خود در این جلسه مجلس حضور داشته، در خاطرات خود از آن جلسه، پس از اشاره به اظهارات مدرس و پاسخ فروغی چنین می نویسد:

« فروغی که از تریبون پائین آمد، مستوفی از جا برخاست و با وقاری که مختص خودش بود پشت تریبون رفت و نطق معروفی را که آجیل نمی گیرم و نمی دهم ایراد کرد. من تا آنزمان حرف زدن مستوفی را جز آنچه در مجالس و محافل خصوصی می گفت نشنیده بودم و گمان اینکه از عهده ادای نطقی برآید نمی کردم. در دوره چهارم تقنینیه که در مجلس کار می کردم و مراقب اعمال و رفتار همه نمایندگان بودم کمتر مستوفی به مجلس می آمد و اگر هم اتفاقا حاضر می شد هیچوقت در مباحثات شرکت نمی کرد. کارهایش مخصوص به خود و قابل تقلید نبود. از جمله وقتی وارد تالار مجلس می شد به صدای بلند سلام می کرد. من چنین عملی را از هیچ نماینده دیگری ندیدم و مسلما اگر دیگری می کرد مضحک جلوه می نمود. بنابراین می توان گفت در ادواری که نمایندگی داشته، جز آن سلام بلند کسی صدای او را در جلسه علنی نشنیده بود. انصافا باید گفت که نطق آن روز مستوفی، که هنوز هم در خاطره ها باقی و پاره ای از کلماتش مانند آجیل گرفتن و آجیل دادن که تعریف مودب رشاء و ارتشاء است اصطلاح شده، در عالم خود شاهکاری بود.

« مستوفی که با اطلاع یا بی اطلاع وزرایش تصمیم به برکناری گرفته بود و نمی خواست وارد جزئیات بشود و ضمنا از سوءنیت دشمنان و آنهایی که در تلاش نخست وزیر شدن بودند به تنگ آمده بود مطلب را طوری چرخاند تا مشت یکایک رقیبا باز شود. در ابتدا گفت " همه می دانند که در تمام عمر هیچ وقت قبول زمامداری نکردم مگر به امر اعلیحضرت همایونی و تمایل مجلس. هر وقت که بی حرمتی از طرف اعلیحضرت ( فوری جمله خود را اصلاح کرد و گفت: اگر چه چنین چیزی هیچ وقت رخ نداد ) یا بی میلی از جانب مجلسیان احساس کردم، فوری از کار کناره نمودم. اگر این دفعه در مقام خود باقی ماندم نه از این جهت است که زعم عده ای عوض شده باشم و این مستوفی آن مستوفی قدیم نباشد، بلکه صلاح کشور را در آن تشخیص دادم و می خواستم اگر ایرادی بر دولت من وارد باشد مجال جواب داشته باشم. از اظهارات آقای مدرس معلوم شد ایرادی نیست بلکه نسبت به شخص من بی لطفند ( مدرس فریاد زد: خیر به آقا ارادت دارم ) می دانم فترت در پیش است و ایام فترت دوره بره کشی است و داوطلب صدارت زیاد. آقایان می دانند معده ضعیف من تحمل خوردن گوشت ندارد. وانگهی در این ایام کسی باید سرکار بیاید که آجیل بگیرد و آجیل بدهد. من که آجیل گیر نیستم ناچار به کسی آجیل نمی دهم.»

مستوفی در پایان اظهارات خود گفت: هر چند هنور بر من مسلم نیست که دولتم در مجلس اکثریت نداشته باشد ولی به جهاتی که گفتم عتبه را می بوسم و از این جا به حضور اعلیحضرت همایونی می روم و استعفای خود را تقدیم می کنم. این بگفت و از کرسی خطابه پائین آمد و بی این که به جایگاه وزیران برگردد و منتظر جوابی از طرف مجلسیان بشود رو به همکاران خود کرد و گفت: آقایان وزیران بفرمائید، و از تالار مجلس خارج شد.

بعد از استعفای مستوفی الممالک مجلس به نخست وزیری میرزاحسن خان مشیرالدوله اظهار تمایل کرد، ولی کابینه او هم بیش از چهار ماه دوام نیاورد و جای خود را به رضا خان سردار سپه داد. انتخابات دوره پنجم در اوایل زمامداری رضا خان به انجام رسید و اکثریت منتخبین از کاندیداهای مورد نظر و طرفدار او بودند، ولی عده ای از نمایندگان مستقل یا مخالف او مانند مستوفی الممالک، مشیر الدوله، دکتر مصدق، مدرس و تقی زاده از تهران به مجلس راه یافتند. رضاخان با انتخاب نامبردگان ( به استثنای مرحوم مدرس ) و دو تن از نمایندگان مستقل شهرستانها ( حسین علاء و یحیی دولت آبادی ) به عنوان هئیت مشاوران خصوصی خود، در صدد تحبیب و جلب موافقت آنها برآمد و تا حدی هم جلوی مخالفت آنها را با این اقدامات خود گرفت، ولی هنگامی که در صدد اجرای نقشه پنهانی خود، یعنی خلع ید از قاجاریه و تصاحب تاج و تخت سلطنت ایران برآمد با مقاومت آنان روبرو شد.

مستوفی الممالک از آن به بعد دیگر در جلسات مجلس حاضر نشد و تشریفات تشکیل مجلس موسسان و انتقال سلطنت به خاندان پهلوی و تاجگذاری رضا شاه در دوران خانه نشینی او انجام شد. با آغاز سلطنت رضا شاه، دیگر کسی انتظار بازگشت مستوفی الممالک را به صحنه سیاست نداشت، ولی رضا شاه کمی بعد از انجام مراسم تاجگذاری خود در اردیبهشت ماه سال 1305 تصمیم گرفت مستوفی الممالک را به نخست وزیری انتخاب کند و از این راه بر حیثیت و اعتبار خود در مقام سلطنت بیفزاید. تیمورتاش وزیر دربار روز چهاردهم خرداد 1305 برای ابلاغ این تصمیم به خانه مستوفی الممالک رفت و بعد از مدتی گفتگو، مستوفی را به قبول مسئولیت نخست وزیری راضی کرد. رضا شاه از این که مستوفی الممالک حاضر به قبول نخست وزیری او شده است خوشحال شد و بلافاصله به فروغی نخست وزیر وقت تکلیف استعفا نمود. در آن زمان مجلس پنجم خاتمه یافته و انتخابات مجلس ششم در جریان بود. مستوفی الممالک روز 22 خرداد 1305اعضای کابینه خود را به رضا شاه معرفی کرد.

مجلس ششم پس از انجام انتخابات تهران، که در نتیجه آن مشیرالدوله و موتمن الملک و دکتر مصدق و مدرس و ملک الشعراء بهار و همچنین خود مستوفی الممالک به نمایندگی مجلس انتخاب شده بودند، افتتاح شد و مستوفی الممالک بعد از اعلام آمادگی مجلس طبق سنت پارلمانی استعفا داد. هنگامی که مجلس برای ابراز تمایل به نخست وزیر جدید تشکیل جلسه داده بود، مستوفی الممالک اعلام داشت که برای ادامه خدمت در مقام نخست وزیری آمادگی ندارد. در نتیجه مجلس به نخست وزیری موتمن الملک رای تمایل داد. موًتمن الملک هم از قبول نخست وزیری خودداری نمود و به پیشنهاد مدرس مجلس مجددا به نخست وزیری مستوفی الممالک رای داد. رضا شاه دوباره تیمورتاش را نزد مستوفی الممالک فرستاد و از او خواست که دولت را تشکیل دهد و جز وزیر جنگ، که شاه می خواست فروغی در این مقام باقی بماند، انتخاب سایر وزیران را به عهده خود وی گذاشت. مستوفی الممالک دیگر چاره ای جز قبول مسئولیت نیافت و در اواخر شهریورماه کابینه جدید را ابتدا به رضا شاه و سپس به مجلس معرفی کرد. هیئت دولت جدید او عبارت بودند از فروغی وزیر جنگ، وثوق الدوله وزیر عدلیه، محتشم السلطنه اسفندیاری وزیر مالیه، علیقلی انصاری وزیر خارجه، مهدیقلی هدایت ( مخبر السلطنه ) وزیر فواید عامه، محمود علامیر وزیر داخله، احمد بدر وزیر معارف و احمد اتابکی وزیر پست و تلگراف.

ششمین و آخرین دوره نخست وزیری مستوفی الممالک که قریب یک سال به طول انجامید پر بارترین دوران خدمات دولتی او بود و مهمترین اقدامات دوران سلطنت رضا شاه، ایجاد تشکیلات نوین دادگستری، الغاء کاپیتولاسیون و مقدمات احداث راه آهن سرتاسری ایران نیز در دوران زمامداری او انجام گرفت. رضا شاه با این که از مستوفی الممالک، به علت خودداری وی از ادامه خدمت در مقام نخست وزیر و رد وکالت مجلس رنجیده خاطر بود تا آخر عمر مستوفی هم از وی با همان لقب « آقا » یاد می کرد و برای او احترام قائل بود.

در این مورد نصرالله انتظام می نویسد: یکی از کسانی که به هیچ وجه پای بند قیود اشرافیت نبود و برای احدی شخصیت قائل نمی شد، رضا شاه بود. باز وقتی همین مرد با مستوفی روبرو می شد منتهای احترام را به جا می آورد و در سال آخر عمر مستوفی که میانه شاه با او به هم خورده بود اسمش از فهرست مدعوین به سلام و دربار حذف کرد تا دیگر چشمش به او نیفتد، چه می دانست که اگر ملاقات دست دهد قادر به اینکه رفتاری که با دیگران می کرد با او بکند نیست و حال اینکه با قدرت مطلقه ای که داشت، اگر اسائه ادبی می کرد آب از آب تکان نمی خورد.

مرحوم سردار اسعد بختیاری در سر جنازه مستوفی، با حال گریه می گفت: اعلیحضرت می فرمودند برای من میسر نیست آقا از من تقاضایی بکند و من بتوانم خواهش او را برآورده نسازم. فراموش نشود این حرفی که من به گوش خود شنیدم بعد از قضایای شهریور و تبعید به جزیره موریس و ژوهانسبورگ گفته نشده بود که مثل حرفهای دیگر حمل بر گزافه گویی شود. صحبت در ملا عام و در زمانی است که رضا شاه حاکم بر مال و جان فرد فرد ایرانیان بود. پس اگر حقیقت نمی داشت و یا شاه اکراهی از تکرار آن داشت، سردار اسعد چنین نقل قولی نمی نمود.

مهدی بامداد درباره مرگ مستوفی الممالک می نویسد: مستوفی در ششم شهریور 1311 خورشیـدی در حـدود سن 60 سالگی درگذشت و در مقبره خانوادگی در ونک به خاک سپرده شد. در اطراف مرگ مرحوم مستوفی که در یک مهمانی ناگهان سکته کرد و درگذشت خیلی حرفها زده شد و چون آن دوره عملیات خیـلـی سری انـجـام می یافت، کسی از قضیه سر درنیاورد و حقیقت امر معلوم نگردید.

ولی این تردید در مورد این که مستوفی الممالک بطور طبیعی نمرده باشد، بی معنی به نظر می رسد. دراین مورد مخبرالسلطنه هدایت که از محارم و نزدیکان مرحوم مستوفی بوده است چنین می نویسد:

آقای مستوفی تکسر قلبی داشتند. شاید حفظ صحت لازم را نمی فرمودند. روز ششم شهریور در امامزاده قاسم مهمان سردار فاخر بودند. بدون مقدمه از صندلی افتاد و داعیه حق را لبیک اجابت گفتند. جنازه را به اختیاریه که محل توقفشان بود آوردند و از اختیاریه به مشایعت خاص و عام به ونک ملک خودشان بردند و در جوار پدر بزرگوار به خاک سپردند. از اختیاریه تا ونک مشایعین مسلمان بودیم، در ونک دستجات ارامنه با علم پیش آمدند و جلو افتادند.

مختصر بگویم میرزا حسن مستوفی الممالک رحمت الله علیه مردی بود رئوف، مهربان، در دوستی ثابت و از دشمنی رو گردان. بدی می دید خوبی می کرد. مناعت داشت اما تکبر نداشت. گفتند کم اراده است، اراده و ثبات رایی که او در جنگ بین الملل در مقابل سفارتین به ظهور رساند در قوه هیچ یک از رجال قوم نبود.

[ویرایش] منابع

  • دایرةالمعارف فارسی، مصاحب، غلامحسین (سرپرست).
  • بهار، محمدتقی. تاریخ مختصر احزاب سیاسی. تهران: شرکت سهامی کتابهای جیبی، ۱۳۵۷.
  • کسروی، احمد. انقلاب مشروطه ایران.
  • کسروی، احمد.تاریخ هجده ساله آذربایجان.
  • سفری، محمدعلی. مشروطه سازان.
  • تاریخ بیداری ایرانیان.



نخست‌وزیران رضاشاه

محمدعلی فروغیحسن مستوفیمهدیقلی هدایتمحمود جماحمد متین دفتریعلی منصور

زبان‌های دیگر