جنگ داخلی الجزایر
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
الگو:بخش اطلاعات جنگی
جنگ داخلی الجزایر یك درگیری مسلحانه بین دولت الجزایری و گروههای شورشی اسلامگرای گوناگونی بود كه در سال 1991 آغاز شد. برآوردها بیانگر آن است كه این جنگ یبن 150،000 تا 200،000 نفر را به كام مرگ فرستاده است. این درگیری عملا با پیروزی دولت، به دنبال تسلیم شدن سپاه رستگاری اسلامی و شكست گروه مسلح اسلامی در سال 2002 به پایان رسید. معهذا، در برخی مناطق هنوز هم درگیری در سطح كمی ادامه دارد.
درگیری و نزاع مزبوردر دسامبر 1991شروع شد؛ یعنی زمانی كه دولت پس از مشخص شدن نتایج دور اول انتخابات كه حكایت از آن داشت داشت كه كه كه حزبجبهه رستگاری اسلامی (FIS) برنده انتخابات خواهد شد، ضمن ابراز ترس و نگرانی در خصوص اینكه FIS دموكراسی را برخواهد چید، انتخابات را لغو كرد. بعد از تحریم FIS و دستگیری هزاران تن از اعضای آن، چریكهای اسلامگرا به سرعت ظهور كردند و مبارزات مسلحانه ای را بر ضد دولت و هواداران آن به راه انداختند. آنها در قالب گروههای مختلفی تشكیل شدند نیروهای مسلح، كه اصلی ترین آنها ]]جنبش مسلحانه اسلامی]] (MIA)، مستقر در كوهستانها و گروه مسلح اسلامی (GIA) بودند كه محل استقرار آنها در شهرها بود. مبارزان چریك در ابتدا ارتش و پلیس را هدف حملات خود قرار دادند، اما به تدریج برخی از گروهها حمله به غیرنظامی ها را آغاز كردند. در سال 1994، همزمان با آنكه مذاكرات فیمابین دولت و رهبران به زندان افتاده FIS به اوج خود رسید، GIA بر ضد FIS و هواداران آن اعلام جنگ كرد. در آن زمان MIA و گروههای كوچك دیگر تجدید سازمان كردند و به سپاه رستگاری اسلامی (AIS) تبدیل شدند كه وفادار به FIS بود.
اندكی پس از آن، مذاكرات به هم خورد و از نو انتخابات برگزار شد—در این انتخابات نماینده ارتش، ژنرال ]]لیاماین زروآل]] پیروز شد. در چند سال بعد درگیری بین GIA و AIS شدت گرفت. GIA به انجام یك سری قتل عام مبادرت ورزید و تمامی نواحی و روستاهای اطراف را هدف حملات خود قرار داد؛ حتی شواهد و مداركی وجود دارد كه حكایت از مداخله نیروهای دولتی در ارتكاب این قتل عامها دارد. این كشتار دسته جمعی در آستانه انتخابات پارلمانی در سال 1997 به اوج خود رسید؛ در این انتخابات یك حزب نوپای هوادار سپاه رستگاری به نام انجمن دموكراتیك ملی (RND) به پیروزی رسید. AIS كه از هر دو طرف تحت هجوم و حمله قرار داشت، در سال 1997 آتش بس دوجانبه با دولت را پذیرفت.؛ در حالی كه GIA خود به فرقه ها و جناح های كوچكتری تقسیم شده بود كه به سیاست قتل عام GIA اعتراض داشتند، و در نتیجه به سبب تفرقه و چنددستگی از هم پاشید. پس از انتخاب رئیس جمهور جدید عبدالعزیز بوطفلیكا در سال 1999، قانون جدیدی وضع شد كه به موجب آن اغلب چریكها مورد عفو قرار گرفتند و شمار زیادی تشویق شدند تا "توبه" كنند (آن طور كه اصطلاح بود) و به زندگی معمولی و طبیعی خود بازگردند. خشونت تا حد بسیار زیادی فروكش كرد و پیروزی خیره كننده ای برای دولت رقم خورد. بازمانده های GIA در دو سال بعد تعقیب و دنبال شدند و تا سال 2002 عملا از بین رفتند.
با وجود این، یك گروه انشعابی از GIA، به نام ]]گروه سالافیست ترویج و مبارزه]](SGPC) در سال 1998 شكل گرفت. این گروه انشعابی كه در ابتدا در حوالی كبیلیه استقرار داشت، خود را از قتل عامها كنار كشید و در آن مداخله نكرد.
[۴],
اما این گروه همچنین غیر نظامیان را نیز هدف حملات خود قرار می داد.
<http://www.tkb.org/Incident.jsp?incID=31132, http://www.tkb.org/Incident.jsp?incID=25998.</ref> گروه مزبور عفو و بخشش را نپذیرفت و به جنگ و مبارزه ادامه داد، و این در حالی بود كه بساری از اعضای این گروه تسلیم شده بودند. از سال 2003 به بعد، این گروه به شبكه القاعده نزدیك تر شد، [۵]
با این حال در سال 2006 فعالیتهای نسبتا پراكنده این گروه – عمدتا در بخشهای كوهستانی شرق- تنها موارد مبارزه و جنگاوری به جای مانده این گروه در الجزایر می باشد، هر چند كه پایان كامل درگیری و خشونت هنوز محتمل و قابل تحقق نیست.
فهرست مندرجات |
[ویرایش] آزادگری: سرآغاز جنگ
الگو:تاریخ الجزایر تا پایان سال 1987، دیكتاتوری سوسیالیست تك حزبی كه در زمان آن الجزایر تا حدودی موفقیت را در دهه هفتاد تجربه كرده بود، دیگر كارآمدی خود را از دست داده بود. دولت به شدت به قیمت بالای نفت تكیه كرده بود و وقتی كه در سال 1986 قیمت نفت از 30 دلار در بشكه به 10 دلار در بشكه رسیدة اقتصاد مورد نظر دولت تحت فشار شدیدی قرار گرفت و كمبود و بیكاری رایج شد. در اكتبر سال 1988، موسوم به اكتبر سیاه، تظاهرات عظیم و گسترده ای در سراسر شهرهای الجزایر بر ضد چادلی بنجدید رئیس جمهور این كشور به پا شد كه یك عنصر اسلامگرای برجسته نیز در میان تظاهرات كنندگان وجود داشت. ارتش به سمت تظاهرات كنندگان شلیك كرد و با این كار خود برخی از مردم را به كام مرگ فرستاد و شمار زیادی از آنها را به وحشت انداخت.
پاسخ رئیس جمهور این بود كه اقداماتی می بایست در راستای اصلاح صورت می گرفت. در سال 1989، رئیس جمهور قانون اساسی جدیدی را مطرح كرد و مناسبات خود را با حزب حاكم؛ یعنی جبهه آزادی بخش ملی (FLN) قطع كرد و با دادن وعده ‹‹ آزادی بیان، انجمن و مجمع››، هیچ حرفی از سوسیالیسم به میان نیاورد. تا پایان آن سال، احزاب سیاسی گوناگونی شكل گرفتند و توسط دولت به رسمیت شناخته شدند- كه از میان آنها می توان به جبهه رستگاری اسلامی (FIS) اشاره كرد.
متن پایینی ‹‹جبهه رستگاری اسلامی›› را نشان می دهد و در متنی كه در بالا آمده است نقل قولی را از ال عمران با این مضمون ملاحضه می كنید:‹‹ باری شما در آستانه آتش دوزخ قرار داشتید و او شما را از این مهلكه نجات داد.››]]
FIS طیف وسیعی از عقاید اسلام گرایانه را در بر می گرفت كه كه دو رهبر این گروه نمونه هایی از این تفكر بودند. اولی رئیس جمهور آن عباسی مدنی، پروفسور و مبارز استقلال طلب سابق كه نماینده محافظه كاری نسبتا اعتدالی مذهبی بود و به طور سمبلیك حزب متبوع خود را به جریان جنگ استقلال الجزایر ارتباط داد. این جنگ منبع قدیمی مورد تاكید حزب حاكم (الجزایر) جبهه آزادی بخش ملی بود كه به آن حزب مشروعیت می بخشید. مدنی حمایت نیم بندی از مفهوم دموكراسی از خود نشان داد و این ایده را كه او می تواند به شریعت بی اعتنا باشد را رد كرد. ( منبع: بیانیه هایی كه او در مورد این موضوع ارائه كرد شامل این عقاید ‹‹ پلورالیسم ضامن و نگهدارنده غنای فرهنگی است و تنوع لازمه توسعه و پیشرفت است. ما مسلمان هستیم، اما خود اسلام نیستیم.... ما مذهب را انحصاری نمی كنیم. استنباط ما این است كه دموكراسی یعنی پلورالیسم، انتخاب و آزادی.›› بود.
([http://www.biu.ac.il/SOC/besa/meria/journal/1999/issue3/jv3n3a2.html
Daniel Brumberg, "Islam, Elections, and Reform in Algeria," Journal of Democracy, Vol. 2, No. 1, Winter 1991, page 64]) to
اما نفر دوم علی بلهادی معاون رئیس جمهور الجزایر بود. او یك مبلغ جوانتر و كم سوادتر الجزایری بود كه در گذشته نقش قابل توجهی در تظاهرات اكتبر ایفا كرده بود. بلهادی سخنرانی های رادیكال واپس گرایانه ای را ایراد كرد كه باعث تقویت روحیه و متحد شدن جوانان ناراضی طبقات پایین اجتماعی شد. او همچنین با رد قاطعانه و كامل دموكراسی و عقاید محافظه كاران در مورد زنان زنگ هشدار را برای اسلام- ستیزها به صدا در آورد. من باب مثال، بلهادی در فوریه سال 1989 طی یك سخنرانی چنین گفت:
‹‹ چیزی به نام دموكراسی وجود ندارد؛ مردم منبع قدرت نیستند، بلكه تنها منبع قدرت الله است كه از طریق قرآن قدرت خود را به ما می نمایاند. اگر مردم بر ضد قوانین خداوند رای بدهند، مرتكب كفر و توهین به مقدسات شده اند. در این صورت، لازم و ضروری است كه بی دینان و لایومنون را با استناد به این دلیل متقن كه آنها می خواهند سلطه و قدرت خود را جانشین سطله و قدرت خداوند بكنند، به هلاكت رساند.›› [۶]
FIS به سریع تبدیل به بزرگترین جبهه اسلامگرایی شد كه ضمن برخورداری از هواداران بسیار زیادی كه خاصه در مناطق شهری بزرگ متمركز بودند، به مراتب از دیگر گروهها و جبهه ها گسترده تر بود. در سال 1990 آنها با قاطعیت تمام و اكثریت آرا در انتخابات محلی پیروز شدند و 54% آرای ماخوذه را به خود اختصاص دادند. جنگ خلیج نیز نیروی مضاعفی به این حزب بخشید؛ چرا كه این حزب در اقدامات و مواضع مخالف طوفان صحرا از دولت سبقت گرفت.
در ماه می 19991، FISمردم را به اعتصاب عمومی فراخواند تا بر ضد اقدام دولت در خصوص تقسیم بندی دوباره حوزه های انتخاباتی كه به زعم این حزب ]] تقسیم بندی مغرضانه و غیر منصفانه]] بود، اعتراض نمایند. خود اعتصاب با ناكامی مواجه شد، اما تظاهرات گسترده ای كهFIS در الجزایر به راه انداخته بود موثر واقع شد. اما دولت با دادن وعده برگزاری انتخابات پارلمانی عادلانه در ماه ژوئن همان سال توانستFIS را متقاعد كند تا دست از اعتصاب بردارد. مدت كوتاهی پس از آن، دولت كه به طور فزاینده ای احساس خطر می كرد مدنی و بلهادی را به اتفاق چند تن دیگر از اعضای نه چندان عالی رتبه حزب دستگیر كرد. با این حال، حزب به طور قانونی به حیات خود ادامه داد و با رهبری كارآمد عبدالقادر هچانی وارد مرحله جدیدی شد.
رشد و جهش حزب همچنان ادامه داشت. این حزب سرانجام با اخراج مخالفانی مثل سعید مخلوفی، كه از طرح حمله مستقیم بر ضد دولت حمایت می كرد، رضایت داد كه در دور بعدی انتخابات شركت كند. در اواخر ماه نوامبر، اسلامگرایان مسلح به گروه افراطی تكفیر والهجرة ملحق شدند و یك پست نظامی مرزی را در گومار مورد حمله قرار دادند. این حمله نشانه درگیری بزرگی بود كه در راه بود كه بر خلاف آن صلح و آرامش شكننده ای برمنطقه حاكم شد. در 26 نوامبر ، FIS به آسانی در دور اول انتخابات مجلس و با كسب 48% آرای مردمی به پیروزی دست یافت. نمایندگان این حزب 188 كرسی از 232 كرسی تعیین شده را از آن خود كردند و شواهد و قرائن حكایت از آن داشت كه به ناگزیر باید دولت FIS سر كار بیاید.
[ویرایش] انتخابات لغو شد: جنگ چریكی به راه افتاد
ارتش نتایج انتخابات را قبول نداشت. FIS تهدیدات آشكاری را بر ضد ‹‹ قدرت›› حاكم مطرح می كرد و مسئولان آن را وطن فروشان هوادار فرانسه و مفسد اقتصادی قلمداد می كرد و به محكوم كردن علنی آنها می پرداخت. علاوه بر آن، رهبری FIS نیز به گونه ای تقسیم بندی شده بود كه در بهترین حالت تنها لزومات دموكراسی را رعایت می كرد و بنابراین عده ای از این مساله ابراز واهمه و ترس كردند كه دولتFIS، به قول ادوارد دجرجین، معاون وزیر امور خارجه آمریكا، طرح ‹‹ یك نفر، یك رای، یك زمان›› را پیاده كند.
در ]] 11 ژانویه]]سال 1992، ارتش فرایند انتخاباتی را لغو كرد و رئیس جمهور چادلی نبجدید را وادار به استعفا كرد و مبارز استقلال طلب تبعیدی محمد بودیاف را به كرسی ریاست جمهوری نشاند تا به عنوان رئیس جمهور جدید كار را پیش ببرد. تعداد اعضای FIS كه دستگیر شده بودند به حدی زیاد بود كه زندانها جا و فضای كافی برای نگه داری آنها نداشت و در بیابان صحرا برای آنها اردوگاههایی ساخته شد (گزارش ارتش نشان می دهد كه تعداد دستگیر شدگان5000 نفر بوده است، اما FIS اعلام كرد كه این تعداد 30000 نفر و شامل عبدالقادر هچانی بوده است. افراد ریشو جرات نمی كردند از خانه هایشان بیرون بیایند؛ كه مبادا به عنوان حامیان FIS دستگیر شوند. وضعیت فوق العاده در كشور اعلام شد و بسیاری از حقوق عادی قانونی به حالت تعویق درآمد. هر گونه تظاهراتی كه برپا می شد سركوب می شد و سازمانهای حقوق بشر ، از قبیل سازمان عفو بین الملل گزارش می داد كه دولت در چندین مورد مبادرت به استفاده از شكنجه و دستگیری مظنونین بدون اتهام یا دادگاهی نموده است. دولت به طور رسمی در ]]4 مارس]]FIS را منحل كرد.
معدود فعالان FIS كه دستگیر نشده بودند و آزاد بودند این اقدام دولت را به منزله اعلام جنگ قلمداد كردند. فعالان FIS باقی مانده به همراه اسلامگرایانی كه به حد افراط ازFIS حمایت می كردند در اغلب نقاط كشوربا به دست گرفتن هر نوع سلاح موجود به تپه ها ریختند و لباس جنگجویان چریك را به تن كردند. اولین حمله آنها بر ضد نیروهای امنیتی (بدون لحاظ كردن حادثه گومار) تقریبا یك هفته بعداز كودتا رخ داد و طولی نكشید كه سربازان و نیروهای پلیس هدف حملات آنها قرار گرفتند. همانند جنگ های قبلی، مبارزان چریك باز هم اغلب درمناطق كوهستانی شمال الجزایر مستقر شده بودند؛ كه جنگل و بوته زارها آنجا را می پوشاند و این به نفع چریكها بود. علاوه بر مناطق كوهستانی چریكها در برخی نقاط ویژه شهری نیز فعالیت می كردند. اما صحرای نفت خیز كه تقریبا خالی از سكنه بود عمدتا در اغلب زمانی كه بین طرفین در گیری وجود داشت، آرام و ساكت بود و این حكایت از آن داشت كه منبع مالی اصلی دولت، صادرات نفت، تا حد زیادی مصون و ایمن باقی مانده است.
وضعیت بغرنجی كه بر منطقه حاكم بود به خاطر افت اقتصادی در آن سال بغرنج تر و پیچیده تر شد و تقریبا تمامی یارانه هایی كه از مدتها پیش به غذا تخصیص داده شده بود، حذف شد. چیزی طول نكشید كه امیدی هم كه بسیاری به شخصیت لكه دار نشده بودیاف بسته بوند به باد رفت؛ چرا كه او در اواخر ژوئن قربانی گلوله یكی از محافظان امنیتی خود شد. مت كوتاهی پس از آن، عباسی مدنی و علی بلهادی نیز به 12 سال حبس در زندان محكوم شدند.
تا 26 آگوست، مشخص و واضح شده بود كه بعضی از چریكها به تدریج داشتند غیرنظامیان و شخصیتهای دولتی را هدف حملات خود قرار می دادند. بمباران فرودگاه الجزایر 9 كشته و 128 زخمی بر جای گذاشت. FIS نیز همچون دیگر احزاب اصلی فعال در كشور این بمباران را محكوم كرد، اما نفوذ و تاثیر FIS بر چریكها كمتر و محدودتر از گذشته شده بود.
علی الظاهرنبرد اولیه توسط گروه كوچك افراطی تكفیر و الهجرة با كمك مبارزان تبعیدی افغان هدایت و رهبری شد. با وجود این، اولین جنبش مسلحانه اصلی ای كه بلافاصله پس از كودتا پدیدارشد، جنبش مسلحانه اسلامی (MIA) بود. این جنبش توسط یك سرباز سابق به نام عبدالقادر چبوتی هدایت و رهیری می شد كه یكی از اسلامگرایان قدیمی بود كه در جریان انتخابات خود را از FIS دور نگه داشته بود. در فوریه 1992، سربازفوق الذكر، مبارز افغان و رئیس امنیتی سابق FIS سعید مخلوفی نهضت تشكیل دولت اسلامی (MIS) را تاسیس كردند. گروههای مختلفی نیز ضمن پذیرش نظری رهبری چبوتی جلسات زیادی را ترتیب دادند تا بتوانند قوای خود را متحد سازند. در آخرین جلسه ای كه در 1 سپتامبر در تامسگایدا برگزار شد، چبوتی نگرانی خود را از بی نظمی و فقدان اصول نهضت ابراز كرد و نگران آن بود كه حمله به فرودگاه الجزایر كه مورد حمایت او نبود، می توانست هواداران نهضت را روی گردان كند. تكفیر و الهجرة و افغانها (كه تحت رهبری نورالدین صدیقی) قرار داشتند، با پذیرفتن الحاق به MIA به ابراز نگرانی های او پاسخ دادند. با وجود این، جلسه با حمله یكی از نیروهای امنیتی به هم خورد و شك هایی را برانگیخت كه مانع از برگزاری جلسات بعدی شد.
FIS خود با انتشا ر روزنامه های مخفیانه و تاسیس یك ایستگاه رادیویی كه با MIA در ارتباط بود، شبكه زیرزمینی تشكیل داد و از اواخر سال 1992 صدور بیانیه های رسمی را آغاز كرد. اما، در این مرحله نهضتهای نهضتهای چریكی در مورد FIS نظرات و عقاید مختلفی پیدا كرده بودند؛ در حالی كه بسیاری از آنها از FIS حمایت می كردند، یك جناح مهم و تاثیر گذار به رهبری ‹‹ افغانها››، فعالیت سیاسی حزب را ذاتا غیراسلامی برشمردند و از این رو به رد بیانیه های آن پرداختند.
در ژانویه 1993، عبدالهاك لیادا استقلال گروه خود را از گروه چبوتی رسما اعلام كرد. جناح جدید گروه مسلح اسلامی (GIA )یا به فرانسوی Groupe Islamique Armé نام داشت. این جناح در محیط های شهری، بویژه در اطرف الجیرز و حومه آن مطرح وشناخته شد. GIA موضع سرسختانه و سازش ناپذیری را اتخاذ كرد و هم با دولت مخاف بود و هم با FIS و بر این عقیده تاكید می كرد كه ‹‹پلورالیسم سیاسی مساوی است با آشوب و فتنه گری››. "[۷]
و بدین ترتیب این جناح بسیاری از رهبران FIS و MIA را تهدید به مرگ كرد. GIA در مقایسه با MIA بر آموزش ایئولوژیكی تاكید و اصرار داشت، به مراتب سهل گیر تر بود و در نتیجه نیروهای امنیتی در آن نفوذ كردند. بدین ترتیب با كشته شدن پی در پی چند تن از سران این جناح رهبری آن نیز عوض شد.
در سال 1993تشت و افتراقات یین نهضتهای چریك آشكار تر شد. MIA و MEI كه فكر خود را متمركز ‹‹نهضت مقاومت فرانسه›› كرده بودند، سعی كردند تا یك راهبرد نظامی بر ضد دولت تدوین كنند و بویژه مراكز امنیتی را هدف حملات خود قرار دادند و به تخریب یا بمباران موسسات دولتی پرداختند. اما GIA از همان بدو پیدایش توان خود را متمركز مناطق شهری كرد و از مردم خواست هر كسی را كه از مقامات دولتی حمایت می كنند، از قبیل كاركنان دولتی مثل معلمان و كارمندان دولت را به قتل برسانند. GIA خود نیز اقدام به قتل حامیان دولت كرد. این گروه با اعلام اینكه ‹‹ ژورنالیست هایی كه با قلم به مبارزه با اسلام گرایی می پردازند با شمشیر از بین خواهند رفت›› مبادرت به ترور ژورنالیستها و روشنفكران ورزید. ".[۸]
طولی نكشید كه GIA با هدف قرار دادن غیر نظامیانی كه حاضر نبودند احكام ممنوعه گروه را بپذیرند، حملات خود را گسترش داد و بعد ها در سال 1993 نسبت به كشتن خارجی ها اقدام كرده و بیانیه ای با این مضمون صادر كرد: ‹‹ هر كسی كه پس از اتمام این دوره [ضرب الاجل یك ماهه] در این كشور بماند خودش مسئول مرگ ناگهانی خود خواهد بود].
."[۹]
پس از وقوع چند قتل آشكار تقریبا تمامی افراد خارجی كشور را ترك كردند؛ در واقع مهاجرت های شهروندان الجزایری به دیگر كشورها (كه اغلب به صورت غیر قانونی صورت می گرفت) نیز افزایش چشمگیری پیدا كرد؛ چرا كه مردم در صدد یافتن راهی برای گریز از این وضعیت نامناسب حاكم بر كشورشان بودند. در عین حال، تعداد روادیدهایی كه دیگر كشورها به شهروندان الجزایری می دادند به شدت روبه كاهش نهاد.
[ویرایش] مذاكرات بی نتیجه و جنگ درون گروهی چریكها
هر چند الجزایر در سال 1994 به تدریج رشد و توسعه یافت، با این حال خشونت در تمام آن سال ادامه داشت. دولت نیز پس از انجام مذاكراتی با IMF، موفق شد مهلت پرداخت دیون خود را تجدید كند واین امر موجب آن شد كه دولت به ثروت غیر مترقبه هنگفتی دست یابد ,[۱۰] و متعاقب آن 40 میلیارد فرانك از جامعه بین الملل گرفت تا از آزادسازی اقتصادی در الجزایر پشتیبانی كند. .[۱۱] . از آنجا كه واضح و مبرهن بود كه درگیری برای مدتی در كشور ادامه خواهد داشت، ژنرال لیامین زروآل به عنوان رئیس جدید شورای عالی كشور انتخاب شد. ژنرال زروآل متعلق به جناح ‹‹ مذاكره›› (طرفدار مذاكره) ارتش بود تا جناح ‹‹قلع و قمع كن›› ( قلع و قمع كن. زرورآل در مدت كوتاهی پس از آنكه به قدرت رسید به منظور حمایت از FIS برخی از زندانیان وابسته به این حزب را آزاد كرد و مذاكره با رهبران محبوس آن را آغاز كرد. این مذاكرات باعث ایجاد شكاف و جدایی در پیوستار سیاسی كشور شد؛ بزرگ ترین گروههای سیاسی، بویژه ]]حزب آزاد سازی ملی (الجزایر)|FLN]] و كابیلا كه هر دو سویالیست بودند كماكان خواستار مصالحه و سازش بودند، و این در حالی بود كه اغلب سایر نیروها- بویژه اتحادیه سراسری كارگران الجزایری (UGTA) و گروههای كوچكتر چپ گرا و فمینیست، مثل CDR كه سكولار افراطی بود از ‹‹قلع و قمع كاران›› جانبداری كردند. تعداد اندكی از شبه نظامیان نامشخص هوادار دولت، مثل سازمان جوانان آزاد الجزایر (OJAL) ظهور كردند و حمله به شهروندان هوادار اسلام گرایی را آغاز كردند. در 10 مارس 1994 بیش از 1000 زندانی (كه اغلب اسلامگرا بودند) از زندان تازولت فرار از زندان تازولت فرار كردند. این فرار نشان از آن داشت كه چریكها دست به كودتای بزرگی زده اند. بعدها، نظریه پردازانی كه قائل به نظریه توطئه بودند گفتند كه این اقدام به منظور مهیا ساختن شرایط برای نفوذ نیروهای امنیتی در GIA صورت گرفته است.
در همین حین، GIA تحت رهبری و هدایت شریف قسمی (كه از ماه مارس رهبری آن را به عهده گرفته بود) در سال 1994 به پرنیروترین ارتش چریك تبدیل شد. در ماه می شمار زیادی از رهبران FIS كه به زندان نیفتاده بودند، به همراه رهبر MEI سعید مخلوفی به GIA ملحق شدند و بدین ترتیب FIS متحمل ضربه آشكاری شد. از آنجا كه GIA از ماه نوامبر سال 1993 آنها را تهدید به مرگ كرده بود، پیوستن این افراد به این گروه برای بسیاری تعجب انگیز بود. ناظران چنین تحلیل و تفسیر كردند كه این اقدام یا یك رقابت داخلی FIS یا تلاشی برای تغییر دادن روش و خط سیر GIA از درون بوده است. در 26 آگوست همان سال، GIA حتی اعلام خلافت یا حكومت اسلامی برای الجزایر كرد و گوسمی را به عنوان ‹‹امیر مومنان›› انتخاب كرد. معهذا، فردای همان روز سعید مخلوفی كناره گیری خود را از GIA اعلام كرد و مدعی شد كه GIA از اسلام منحرف شده و تشكیل خلافت نیز اقدامی از جانب رهبرFIS بوده است تا بتواند از این طریق GIA را زیر سلطه خود آورد. GIA حملات خود را بر ضد اهداف همیشگی خود ادامه داد، بویژه هنرمندانی از قبیل چب حسنی را ترور كرد و د راواخر ماه آگوست رسم جدیدی را به فعالیتهای خود افزود: كه آن، تهدید به آتش زنی مدارس اسلامی ناكارآمد بود.
چریكهای وفادار به FIS، كه در حاشیه قرار گرفتن آنها را تهدید می كرد، تلاش كردند تا نیروهای خود را متحد كنند. در جولای 1994، MIA به همراه بازماندگان MEI و تعداد زیادی از گروههای كوچكتر تحت عنوان سپاه رستگاری اسلامی (این اصطلاح اصطلاحی بود كه در گذشته نیز گاهی اوقات به عنوان نشان كلی چریكهای هوادار FIS به كار می رفت) با یكدیگر متحد شدند و وفاداری خود را بهFIS اعلام كردند و بدین ترتیب توان FIS را در مذاكرات مضاعف كردند. تا پایان سال 1994، آنها نیمی از چریكهای شرق و غرب را تحت كنترل خود درآوردند، اما در مركز؛ یعنی نزدیك پایتخت كه محل استقرار GIA بود، كمتر از 20% چریكها را تحت كنرل خود داشتند. آنها با صدور اعلامیه هایی حمله كوركورانه GIA را بر ضد زنان، ژورنالیستها، و دیگر غیر نظامیانی كه ‹‹در سركوب شركت نداشتند›› را محكوم كردند و تلاش GIA را د رخصوص به آتش كشیدن مدارس به شدت مورد انتقاد قرار دادند.
در پایان اكتبر، دولت اعلام كرد كه مذاكراتش با FIS شكست خورده است. در عوض، زروآل طرح جدیدی را به كار بست: او با توسعه و گسترش ‹‹قلع و قمع كارها››، از قبیل لاماری در درون ارتش و سازماندهی كردن ‹‹ نیروهای شبه نظامی دفاع شخصی›› در روستاها به منظور مبارزه با چریكها، برنامه انتخابات ریاست جمهوری سال 1995 را تهیه كرد. در خلال سال 1994 انزوای الجزایر شدیدتر شد؛ بسیاری از آژانس های خبری خارجی؛ از قبیل رویتر در آن سال الجزایر را ترك كردند؛ و این در حالی بود كه مرز این كشور با مراكش بسته شد و شركت های هواپیمایی خارجی بزرگ خطوط هوایی خود را به الجزایر لغو كردند. شكافی كه در پوشش اخبار ایجاد شده بود با حكمی كه دولت در ماه ژوئن صادر كرد بدتر و وخیم تر شد؛ به موجب این حكم رسانه های الجزایری حق نداشتند اخبار مرتبط با ترورسیم كه تحت پوشش انتشارات رسمی مطبوعات قرار نداشتند، پخش كنند. [۱۲]
تعداد اندكی از رهبرانFIS ، از جمله رباح كبیر جلای وطن كردند. به دنبال دعوت انجمن سینت ادیگو كه در شهر روم مستقر بود در نوامبر 1994، رهبران فراری در رم مذاكراتی را با دیگر احزاب مخالف، اعم از اسلامگرا و سكولار (FLN,FFS,FIS,MDA,PT,JMC) آغاز كردند. سرانجام آنها در 14 ژانویه در مورد برنامه سیاسی سینت ادیگو توافق كردند. این برنامه شامل یك سری اصولی از قبیل: احترام به حقوق بشر و دموكراسی چند- حزبی، نفی حاكمیت ارتش و دیكتاتوریسم، به رسمیت شناختن اسلام، اعراب و هویت قومی بربر به عنوان مولفه های اصلی و ضروری هویت ملی الجزایر، تقاضای آزادی رهبران FIS و پایان بخشیدن به كشتار غیر قانونی و اعمال شكنجه بر ضد همگان می شد. در كمال شگفتی بسیاری، حتی علی بلهادی نیز تفاهم نامه را تایید كرد و این بدین معنا بود كه FIS نیز همانند سایر گروههای مخالف به چهارچوب قانونی برگشته است. معهذا، یك امضا كننده و موید اصلی، یعنی دولت مانده بود. در نتیجه، تاثیر برنامه مزبور در بهترین حالت محدود شد- هر چند عده ای گفته آندرا ریچادی كه واسطه مذاكرات انجمن سینت ادیگو بود، را قبول داشتند كه می گفت: ‹‹ برنامه سینت ادیگو باعث شد كه ارتش الجزایر از قفس مواجهه نظامی صرف رها شود و كاری كرد كه مسئولان ارتش الجزایر به جای آن با اقدام سیاسی در مورد انتخابات ریاست جمهوری در سال 1995 از خود واكنش سیاسی نشان دهند››. در چند ماه بعد تعداد 100 تن از اسلامگرایان زندانی در جریان شورش زندان سركادجی كشته شدند و یك پیروزی بزرگ برای نیروهای امنیتی دراین دفلا رقم خورد كه نتیجه آن كشته شدن صدها مبارز چریكی بود.
سرانجام جمال زیتونی جانشین شریف گوسمی شد و به سمت رهبری GIA دست یافت. زیتونی حمله بر ضد غیر نظامیان را تا خاك فرانسه گسترش داد و در ابتدای امر هواپیمای مسافربری 8969 فرانسه را در پایان دسامبر 1994 ربود و حملات خود را در سراسر 1995 ادامه داد و چندین بمب گذاری موفقیت آمیز و چند مورد اقدام نافرجام به بمب گذاری را رقم زد. او در داخل الجزایر نیز همین رویه را در پیش گرفت و به خودروهای بمب گذاری شده، ترور موسیقیدانها، ورزشكاران و زنان بی حجاب و قربانیان همیشگی اش روی آورد. حتی در این مرحله، ماهیت غیر سودمند حملات آن باعث نضج این شك و گمان شد كه سرویسهای جاسوسی الجزایر در گروه نفوذ كرده اند(این شك و گمان را اعضای FIS كه خارج از كشور به سر می بردند ترویج دادند). منطقه بویژه جنوب الجیرز تحت سلطه GIA درآمد و GIA به این منطقه نام ‹‹منطقه آزاد شده›› را داد. مدنی بعد، این منطقه به عنوان مثلث مرگ شناخته شد.
گزارش های مربوط به درگیری بین AIS و GIA افزایش یافت و GIA با ترور یكی از موسسان FIS به نام عبدالباقی صحراوی در پاریس تهدید به مرگ رهبرانFIS و AIS را تكرار كرد. در این مقطع، منابع خارجی تخمین می زدند كه تعداد كل چریكها به 27000 رسیده باشد.
[ویرایش] از سرگیری سیاستها، ظهور شبه نظامیان
به دنبال شكست مذاكرات دولت با FIS، دولت تصمیم گرفت انتخابات ریاست جمهوری را برگزار كند. در 16 نوامبر 1995 لیامین زروآل با به دست آوردن 60% آرای ماخوذه به سمت ریاست جمهوری دست یافت. تعداد شركت كنندگان انتخابات كه در آن نامزدهای زیادی به رقابت پرداختند، بالا بود (به تایید اكثر ناظران به طور رسمی 75% مردم در انتخابات شركت كردند)، كه از این میان نمایندگان اسلام گرا؛ یعنیمهفود نهنا (25%) و نورالدین بوخرو (4%) و سعید سعدی سكولار (10%) آرای ماخوذه را به خود اختصاص دادند. در این انتخابات FIS شركت نداشت. تعداد بالای شركت كنندگان در حالی به دست آمد كه FIS,FFS و FLN انتخابات را تحریم كرده بودند و GIA (با مطرح كردن شعار ‹‹یك رای، یك گلوله››) تهدید كرده بود كه هر كسی را كه در انتخابات شركت كند به قتل خواهد رساند. با تجهیز نیروهای فراوان در روزهای قبل از انتخابات اقدامات امنیتی بسیار شدیدی اتخاذ شده بود . ناظران خارجی از اتحادیه كشورهای عرب، سازمان ملل، و سازمان اتحاد آفریقا در مورد انتخابات ابراز شك و ملاحظات خاص جدی ای را نكردند. در حالی كه برخی انتخابات را نامساعد قلمداد می كردند، خارجی ها انتخابات را كاملا آزاد می دیدند و نتایج انتخابات با توجه به محدودیت منابع موجود، به طور معقولی مناسب تلقی شد. .[2]
نتایج انتخابات نظرات مختلف مردم را منعكس می كرد كه صرف نظر از مسائل سیاسی، شامل حمایت از سكولارسیم و مخالفت با اسلام و آرزوی پایان خشونت می شد. این امید در میان عموم زنده شده بود كه سیاست الجزایر سرانجام سیر طبیعی به خود خواهد گرفت. زروآل نیز با به تصویب رساندن قانون اساسی جدید در سال 1996، افزایش كم سابقه اختیارات رئیس جمهور و ایجاد یك مجلس جدید كه تعدادی از اعضای آن را رئیس جمهور منصوب می كرد و تعدادی دیگر از طریق انتخابات انتخاب می شدند، رویه ایجاد شده در كشور را دنبال كرد. در نوامبر 1996، متن قانون اساسی از طریق همه پرسی عمومی به تصویب رسید. بنا به اعلام رسمی 80% مردم در همه پرسی شركت داشتند، اما از آنجا كه نظارتی بر این رای گیری وجود نداشت، برای بسیاری از مردم آمار اعلام شده شركت كنندگان در همه پرسی غیر قابل پذیرش بود.
اقدامات سیاسی دولت با رشد بسیار زیاد شبه نظامیان هوادار دولت همراه بود. ‹‹شبه نظامیان دفاع شخصی›› كه ‹‹میهن پرستان›› نامیده می شدند و متشكل از شهروندان داخلی مورد اعتمادی بودند كه توسط ارتش تربیت شده بودند و دولت سلاح در اختیارشان قرار داده بود، در شهرهای نزدیك فعالیت چریكها تشكیل شدند و در تلویزیون ملی از آنها تبلیغ می شد. ‹ تحت عنوان چه چیزی تبلیغ می شدند؟!. برنامه در برخی بخشهای كشور با استقبال خوبی مواجه شد، اما در دیگر نقاط كشور استقبال چندانی از آن به عمل نیامد. در سالهای پس از آن، بویژه به دنبال قتل عام در سال 1997 این برنامه گسترش زیادی پیدا كرد.
نتایج انتخابات در حكم ضربه ای بود كه به گروههای مسلح وارد آمد؛ چرا كه به دنبال انتخابات تعداد زیادی از هواداران گروههای مسلح از آنها رویگردان شدند. رباح كبیر كه به FIS تعلق داشت با اتخاذ موضع مسالمت آمیزتری تغییر عقیده داده و خود را با فضای عمومی تطبیق داد، اما برخی از اعضای گروه خودی و AIS او را محكوم كردند. اختلافات داخلی باعث متزلزل شدن GIA شد؛ مدت كوتاهی پس از انتخابات، رهبر آن رهبران FIS را كه به GIA ملحق شده بودند به كوتای نظامی متهم كرد و اقدام به كشتن آنها كرد. این تصفیه كاری حزبی باعث تسریع فروپاشی GIA شد: جناح های مصطفی كرتالی،علی بن هاجر و حسن حصاب از حدود سال 1995 از به رسمیت شناختن رهبری زیتونی سر باز زدند؛ هر چند آنها تا مدتی بعد نمی توانستند میدان را خالی كنند. GIA در ماه دسامبرعزالدین باع رهبر AIS در مركز را به قتل رساند و در ماه ژانویه قول داد با AIS كه آن را برای خود دشمن می پنداشت، به مبارزه خواهد پرداخت. درگیری های تمام عیاری بین آن دو، بوژه در غرب شكل گرفت.
[ویرایش] قتل عام و آشتی
جامل زیتونی رهبر GIA در جولای سال 1996 توسط یكی از جناح های جدایی طلب سابق GIA به قتل رسید و انتار زوآبری جانشین او شد كه البته رهبر بی رحمتری از آب درآمد.
انتخابات پارلمانی در 5 ژوئن 1997 برگزار شد. انجمن دموكراتیك ملی(NDR)، حزب تازه تاسیسی بود كه در اوائل 1977 برای هواداران زروآل به وجود آمده بود، با اختصاص دادن 156 كرسی از 380 كرسی كل پیروز اصلی انتخابات بود و پس از آن به ترتیب MSP (از حماس خواسته شد نام خود را تغییر دهد) و FLN قرار گرفتند كه هر یك 60 كرسی به دست آوردند. نظرات در مورد این انتخابات مختلف بود؛ اكثر احزاب مخالف به اعتراض پرداختند و در كل پیروزی RND تازه شكل گرفته تعجب همگان را برانگیخت. RND,FLN و MSP دولت ائتلافی تشكیل دادند و احمد اویوحیا از RND را به عنوان نخست وزیر انتخاب كردند. شواهدی وجود داشت كه نشان می داد موضع ها نسبت به FIS تعدیل شده است: عبدالقادر هچانی آزاد شد، عباسی مدنی نیز از زندان آزاد و در منزل خود تحت نظارت و مراقبت نیروهای دولتی قرار گرفت.
در این مقطع، یك مشكل جدید و اساسی بروز كرد. الجزایر به واسطه قتل عامی كه با بی رحمی تمام و در مقیاس كم سابقه انجام می شد، روزگارش سختی را تجربه كرد. این قتل عام؛ یعنی قتل عام تالیت در حوالی ماه آوریل شروع شده بود. البته قبلا هم در جریان درگیری ها در الجزایر قتل عام رخ داده بود، اما مقیاس آنها به مراتب كوچكتر و محدود تر از این یكی بود. چریكهای GIA كل روستاها و نواحی اطراف را عمدتا هدف حملات خود قرار دادند و بدون ملاحظه جنس و سن قربانیان، دهها و در برخی موارد صدها غیر نظامی را در یك حمله به مرگ فرستادند. این قتل عام ها تا پایان سال 1998 ادامه یافت و ماهیت وضعیت سیاسی كشور را تا حد زیادی تغییر داد. مناطق جنوب و شرق الجیرز كه در سال 1991 كاملا به FIS رای داده بودند، به طور خاص و به شدت هدف حملات چریكها قرار گرفتند: قتل عام ها، بویژه ریاض و قتل علم بنت الله ناظران سراسر جهان را شوكه كرده بود. زنان حامله قطعه قطعه می شدند، كودكان تكه تكه می شدند یا توسط چریكها به دیوار كوبیده می شدند، دست و پای مردان یكی یكی تكه تكه می شد و مهجمان هر گاه آهنگ بازگشت می كردند، زنان جوان را می ربودند تا آنها را قربانی سكس خود كنند. اگرچه این نقل قولنصرالله یوس ، یكی از بازماندگان بنتلا ، اندكی اغراق آمیز به نظر می رسد، با این حال خلق و خوی آشكار و مشخص حمله وران در آن بوضوح آمده است: ‹‹ما حق مطلق داریم به زنان و كودكان شما تجاوز كنیم و خون شما را بنوشیم. حتی اگر امروز فرار كنید، فردا سراغتان می آییم تا شما را بكشیم. ما اینجاییم تا شما را به سوی خدایتان بفرستیم.›› [۱۳]
دخالت GIA در این قتل عامها مسلم و قطعی است،این حزب به خاطر كشتار مردم در ریاض و بنت الله احساس غرور می كرد (و در یك روزنامه منتشره از این كشتار به عنوان ‹‹ قربانی برای خدا›› از قربانیان به عنوان حامیان ‹‹بی دین›› حاكمان یاد كرد) و گروه سالافیست ترویج و مبارزه اعلام كرد كه سیاست قتل عام غیر نظامیان یكی از دلایل اصلی جدایی آنها از GIA بود. در این مرحله، این گروه در ظاهر ایدئولوژی ‹‹تكفیریون›› را اتخاذ كرده بود و معتقد بود هر كسی كه فعالانه به مبارزه بر ضد دولت نمی پردازد تا حد ‹‹تكفیر›› دچار فساد شده است و حقش است كه بدون مجازات كشته شود. زوباری یك اعلامیه تایید نشده ای صدر كرده بود كه می گفت ‹‹ به استثنای آنهایی كه با ما هستند، بقیه مرتدینی هستند كه مستوجب مرگ می باشند››. ."[۱۴] در برخی موارد، گفته می شد كه پیوستن روستاها به برنامه میهن پرستان موجب تحریكGIA و اقدام به همه كشی از جانب اعضای آن شده بود؛ چرا كه آنها پیوستن روستاها به برنامه میهن پرستان را دلیل بی وفایی آنها می دانستند؛ در موارد دیگر، رقابت با دیگر گروهها (مثل جناح جدایی طلب مصطفی كرتالی در اقدام GIA به ارتكاب قتل عامها نقش داشته است.
به هر حال، هم در ریاض و هم در بنت الله، بازماندگان می گفتند كه ارتش در هنگام وقوع قتل عام سر صحنه حاضر بوده، اما خود را درگیر نمی كردند و حتی در برخی موارد خاص گفته شده است كه ارتش مانع از فرار روستائیان از دست حمله وران می شده است. .[۱۵], [۱۶][۱۷]
در موارد زیادی 0مانند ریاض، بنت الله، سی زروك، و بنی موسی، پادگانهای ارتش در چند صد متری روستاها قرار داست، اما با این حال، ارتش اقدامی برای جلوگیری ار قتل و عام از خود نشان نمی داد. به عنوان منبع، به مقالات انفرادی كه در خصوص قتل عام نوشته شده است، مراجعه كنید و همچنین با یوسف بوآندل مقایسه كنید: [http://www.erpic.org/perihelion/articles2003/april/algeria.htm "Political Violence And The Prospect Of Peace In Algeria"], in Perihelion, journal of the European Rim Policy And Investment Council, April 2003 "Regardless of the explanations one may have regarding the violence, the authorities' credibility has been tarnished by its non-assistance to endangered civilian villagers being massacred in the vicinity of military barracks."</ref>.
بنا به گزارشها برخی از شاهدان در ریاض چنین تشخیص داده اند كه حمله وران چریكهای محلی و هواداران آنها بوده اند.
ref>Taveau 1998, cited in Kalyvas, Stathis N. "Wanton and Senseless?: The Logic of Massacres in Algeria" Rationality and Society 1999; 11: 243-286, http://research.yale.edu/stathis/files/Wanton.pdf</ref>
(در یك مورد، بنا به گفته زای صدوح، حتی كی از اعضای منتخب FIS در میان حمله وران بوده است. [۱۸]) هر چند كه در بنت الله چنین گزارش شده است كه شاهدان گفته اند به تشخیص آنها هیچ یك از حمله وران جزء چریكهای محلی نبوده اند. [۱۹]
در برخی موارد چنین كفته شده است كه پیوستن روستاها به برنامه میهن پرستی كه به نظر GIA به منزله عدم تعهد و وفاداری بوده است، باعث تحریك این حزب برای ارتكاب قتل عامها شده است. [۲۰]. ؛ در موارد دیگر، رقابت با دیگر گروهها (مثل جناح جدایی طلب مصطفی كرتالی) در اقدام GIA به ارتكاب قتل عامها نقش داشته است. در برخی موارد- قتل عام گو الب الكبیر و قتل عام صیدی حامد—روزنامه های الجزایری AIS را متهم به انجام قتل عام ها كردند، هرچند كه AIS خود منكر دست داشتن در قتل عامها بود. [۲۱]
تقریبا در همان زمان شماری از مردمی كه می گفتند از نیروهای امنیتی الجزایر روی گردان شده اند (مثل حبیب سوآدیا) و به كشورهای غربی گریخته بودند، ادعا كردند كه نیروهای امنیتی خودشان چندین مورد از قتل عامها را مرتكب شده اند. .[۲۲] ‹‹ در زمان حكومت زوباری، افراط گری و خشونت GIA كاملا كوركورانه شده بود ومنجر به وقوع قتل عامهای دهشتناك 1997 و 1998 شد- اگرچه، یك بار دیگر، احتیاط زیادی باید در مورد این گونه وقایع به عمل آید؛ چرا كه بزرگترین كسی كه از آن نفع می برد دولت الجزایر است. مدارك غیر مستقیم و مستقیم بسیار زیادی در مورد دخالت دولت در این قتل عامها وجود دارد كه در قسمت زیر مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است››. همچنین به مارتینز، 1998، ص 217 مراجعه شود: ‹‹بنابراین شاید GIA چهره پنهان رژیم نظامی اشد كه مجبور شده است منابع اقتصادی خود را از نو تعریف و تبیین كند››. </ref>
AIS، كه در این زمان با دولت و GIA وارد جنگ تمام عیاری شده بود، خود را در موقعیت غیر قابل دفاعی می دید. GIA دشمنی بود كه موقعیت AIS را بسیار اضطراری كرده بود و دشمنی آن با AIS مستقیم بود. اعضای AIS ابراز ترس و نگرانی می كردند كه قتل عامها- كه در چندین نوبت آنها را محكوم كرده بود- می توانست به گردن آنها انداخته شود. در 21 سپتامبر 1997، رهبر AIS؛ یعنی مدنی مرزاق دستور آتش بس یك جانبه و بدون قید و شرطی را صادر كرد. این آتش بس از 1 اكتبر شروع می شد و هدف مرزاق آن بود كه ‹‹ دشمنی را كه پشت این قتل عامهای شنیع و مشمئز كننده پنهان شده بود شناسایی كند››. بنایراین AIS تا حد زیادی تعادل سیاسی خود را به هم زد و جنگ را به درگیری دولت، GIA و گروههای انشعابی گوناگونی كه به طور فزاینده ای از GIA جدا می شدند، تبدیل كرد. انجمن اسلامی دعا و جهاد (LIDD) تحت هدایت علی بن هاجر در فوریه 1997 تشكیل شد و با AIS متحد شد و همان آتش بس را برگزار كرد. در سه سال بعد، AIS به تدریج به انجام مذاكراتی برای عفو و بخشش اعضای خود پرداخت.
[ویرایش] GIA فرو می پاشد،GSPC به حیات خود ادامه می دهد
پس از آنكه EU با فشار مضاعف بین المللی برای اقدام برداشتن در مورد قتل عامهای رخ داده در الجزایر مواجه شد، دو هیات جهت بازدید و بررسی قتل عامها در نیمه اول 1998 به الجزایر فرستاد، یكی از این دو هیات اعزامی تحت نظارت و رهبری ]] ماریو سوآرز]] قرار داشت؛ گزارش های هیاتهای اعزامی گروههای مسلح اسلامگرا را محكوم می كرد. به سرعت امنیت بیشتری در شهر ها حاكم شد، هر چند كه قتل عامها هنوز هم در مناطق روستایی ادامه داشت. سیاست قتل عام غیر نظامیان كه GIA آن را اتخاذ كرده بود، از قبل باعث به وجود آمدن چند دستگی و اختلاف در میان فرماندهان آن شد و برخی از آنها در مقام نفی این سیاست برآمدند. در 14 سپتامبر1998، این اختلاف نظرها با تشكیل گروه سالافیست ترویج و مبارزه (GSPC) كه در كوهستانهای غرب كبیلیه مستقر و تحت رهبری حسن حصاب قرار داشت، شكل رسمی به خود گرفت.
در 11 سپتامبر، زروآل با اعلام استعفای خود ناظران را شگفت زده كرد. انتخابات جدید سازمان دهی شد، و در 15 آوریل1999، مبارز استقلال طلب سابق عبدالعزیز بوطفلیكا كه از حمایت ارتش برخوردار بود، بنا به اعلام مقامات با كسب 74% آرای ماخوذه در به سمت ریاست جمهوری انتخاب شد. اندكی قبل از شروع انتخابات دیگر نامزدهای انتخاباتی، ضمن ابراز نگرانی از تقلب در انتخابات، از انتخابات كناره گیری كرده بودند. بوطفلیكا مذاكره با AIS را ادامه داد و در 5 ژوئن AIS كلا موافقت كرد كه منحل شود. بوطفلیكا با بخشودن و عفو شماری از زندانیان اسلامگرا كه به ارتكاب جرم و خلافهای كوچك متهم بودند، و نیز با به تصویب رساندن قانون نظم اجتماعی در مجلس كه مبارزان اسلامگرایی را كه مرتكب قتل و زنا نشده بودند در صورت معرفی از تعقیب قانونی عفو می كرد، باعث تداوم پیروزی و موفقیت دولت شد. این قانون سرانجام در 16 سپتامبر1999 از طریق همه پرسی به تصویب نهایی رسید و شماری از مبارزان، من جمله مصطفی كرتالی، از این فرصت قانونی استفاده كردند و با تسلیم خود زندگی طبیعی ای را از سر گرفتند- كه البته گاهی موارد این كاركسانی را كه به دست چریكها آزار و اذیت شده بودند خشمگین می كرد. رهبری FIS از نتایج به دست آمده ابراز نارضایتی می كرد و احساس می كرد كه AIS بدون آنكه مساله ای را حل كند، جنگ را متوقف ساخته است، اما مهره اصلی آنها عبدالقادر هچانی كه در آن زمان در زندان نبود در 22 نوامبر ترور شد. خشونت خوابید، هر چند كاملا متوقف نشد و به تدریج الجزایر در وضعیت طبیعی قرار می گرفت.
AIS پس از 11 ژانویه 2001 و پس از برخورداری ار عفو و بخشودگی ویژه دولت به طور كامل منحل شد. GIA كه به سبب چند دستگی و رویگردانی اعضای خود از آن از هم پاشیده بود و از همه جهات، حتی توسط نهضت اسلامگرایان محكوم و تقبیح شده بود، در چند سال به تدریج از طریق عملیات ارتش از یبن رفت؛ تا زمان مرگ انتار زوباری دراوائل سال 2002، این حزب عملا فرومانده و از كار افتاده شده بود. بعد از حملات 11 سپتامبر 2001 تلاشهای دولت مضاعف شد؛ احساس هم دردی ایالات متحده آمریكا با دولت الجزایر فزونی یافت و در قالب اقداماتی از قبیل مسدود كردن حسابهای GIA و GSPC و تامین عینك ایمنی مادون قرمز ارتش نمایان و آشكار شد.
با تضعیف GIA ، GSPC فعال ترین گروه شورشی محسوب می شد كه تقریبا 300 مبارز در سال 2003 داشت. [۲۳]
GSPC در منطقه ای كه فعالیت داشت به ترور پرسنل ارتش و پلیس ادامه داد و همچنین موفق شد تا صحرا پیشروی كند كه در آنجا شاخه جنوبی آن، به رهبری عماری صیفی (با نام مستعار ‹‹عبدالرزاق الپارا›› ‹‹چتر باز››)، شماری از گردشگران آلمانی را در سال 203 ربودند. این اتفاق قبل از زمانی رخ داد كه عماری صیغی ناچار شد به مناطق كم جمعیت مالی و بعدها نیجر و چاد كه در آن دستگیر شد، فرار كند. در اواخر سال 2003، فرد دیگری جای بنیان گذار گروه را گرفت كه از او افراطی تر بود. فرد جانشین نبیل شاروتی نام داشت كه حمایت آشكار خود را از القاعده اعلام كرد و بدین ترتیب رابطه دولت الجزایر با آمریكا قوی تر شد. گزارش ها می گویند كه شاروتی مدت كوتاهی پس از آن كشته شد و در سال 2004 ابو مصعب عبدالعدود جانشین او شد.
آزادی رهبران FIS؛ یعنی مدنی و بلهادی در سال 2003 تاثیر بسیار چشمگیری بر اوضاع داشت، من باب مثال می توان به اعتماد به نفس تازه یافته دولت اشاره كرد كه با انتخابات ریاست جمهوری 2004 تقویت یافت، در انتخابات مزبور بوطفلیكا در حالی كه از حمایت دو حزب اصلی و یكی از جناح های حزب اصلی سوم برخوردار بود، برای بار دوم و این بار با 85% آرا به ریاست جمهوری انتخاب شد. آرای به دست آمده به منزله تایید حمایت قاطع مردم از سیاستهای بوطفلیكا در قبال چریكها و پایان خشونت تمام عیار در منطقه بود. در سپتامبر سال 2005، پیشنهاد عفو دولت بوطفلیكا، همانند قانون 1999 به همه پرسی سراسری گذاشته شد تا به اقامه دعوی قانونی بر ضد افرادی كه دیگر دست از جنگ كشیده بودند، پایان داده شود و برای خانواده های كسانی كه به دست نیروهای دولتی كشته شده بودند، غرامت در نظر گرفته شود. پیشنهاد با كسب 97% آرا مورد تایید قرار گرفت (مراجعه شود به منشور صلح و آشتی ملی). پیشنهاد با حكم ریاست جمهوری در فوریه 2006 به اجرا در آمد؛ اما مساله تامین مصونیت از تعقیب برای چریكهای سابق (برای همه غیر از كسانی كه جرمهای سنگین مرتكب شده بودند) و پرسنل ارتش (برای هر اقدامی كه برای تامین امنیت ملت انجام می دادند)آ فوق العاده بحث برانگیز شد.
".)[۲۵] According to Algerian paper El Khabar,[۲۶] over 400 GSPC guerrillas surrendered under its terms; estimates of the GSPC's size in 2005 had ranged from 300 to 1000.[۲۷]
درگیری و جنگ به تدریج در سال 2006 فروكش كرد و عناصر داخلی FLN پیشنهاد تغییر قانون اساسی را داد تا بوطفلیكا بتواند برای بار سوم در انتخابات ریاست جمهوری شركت كند.
[ویرایش] یاد داشتها=
- ↑ Martinez 1998:162.
- ↑ Martinez 1998:215.
- ↑ Algeria puts strife toll at 150,000 Al Jazeera, Thursday 24 February 2005; 200K Said Killed in Algeria Insurgency, ABC News, March 18, 2006.
- ↑ [Hugh Roberts, The Battlefield Algeria 1988-2002: studies in a broken polity, Verso:London 2003, p. 269: : ‹‹گروه GSPC تحت هدایت حسن حصاب كه حملات كوركورانه GIA را بر ضد غیر نظامیان و تك روی در این خصوص را محكوم می كرد، به راهبرد محدود كردن حملات خود به نیروهای چریك تمایل پیدا كرد. نمومنه هایی از این راهبردها را می توان در این نشانی یافت: http://www.algerie-dz.com/article3789.html, http://www.guardian.co.uk/international/story/0,3604,876394,00.html, http://www.elwatan.com/spip.php?page=article&id_article=45275
- ↑ http://www.washingtonpost.com/wp-dyn/content/article/2006/10/04/AR2006100402006.html, http://news.bbc.co.uk/1/hi/world/africa/3207363.stm
- ↑ International Women’s Human Rights Law Clinic & Women Living Under Muslim Laws, Shadow Report on Algeria p. 15. , Ali Belhadj, quoted in Horizons, 29 February 1989. His articles La democratie justifiee par la majorite" (El-Mounquid no. 24) and "Un coup de massue porte au dogme democratique" (El-Mounquid no. 23), quoted in full in Al-Ahnaf et al. 1991:87-98) further set forth and amplify his rejection of the concept.
- ↑ Abdelhak Layada, quoted in Jeune Afrique, 27 January 1994 (quoted in Willis 1996)
- ↑ Sid Ahmed Mourad, quoted in Jeune Afrique, 27 January 1994 (quoted in Willis 1996)
- ↑ الگو:Cite news (quoted in Willis 1996)
- ↑ Martinez 1998:92-93, 179.
- ↑ Martinez 1998:228-229.
- ↑ Ministry of Interior and of Communications confidential communiqué, quoted in Benjamin Stora (2001). La guerre invisible. Paris: Presse de Science Po.. ISBN 2-7246-0847-X. , p. 25.
- ↑ Nesroullah Yous & Salima Mellah (2000). Qui a tué a Bentalha?. La Découverte, Paris. ISBN 2-7071-3332-9.
- ↑ El Watan, 21 January (quoted in Willis 1996)
- ↑ http://web.amnesty.org/library/Index/ENGMDE280361997?open&of=ENG-DZA
- ↑ [1]
- ↑ http://www.pbs.org/newshour/bb/africa/july-dec97/algeria_10-21.html
- ↑ Shadow Report on Algeria p. 15. note 27: ‹‹ برخی از رهبران بنیادگرا سعی كرده اند از این قتل عامها فاصله بگیرند و اظهار كرده اند كه دولت در پشت حمله ها و قتل عامها قرار داشته است یا اینكه این اقدامات كار گروههای دفاع شخصی مسلح وابسته به ارتش بوده است. برخی از گروههای حقوق بشر نیز تا حدوی چنین ادعایی را بازگو كرده اند. در داخل الجزایر و بویژه در میان بازماندگان جوامع مورد حمله، عقاید و بینش در این مورد كاملا متفاوت است؛ در بسیاری از موارد، بازماندگان چنین تشخیص داده اند كه حمله وران آنها مهاجمانی بوده اند كه بدون نقاب وارد روستاها شده و اغلب از خود مردم بوده اند. در یك مورد خاص، یكی از بازماندگان چنین شناسایی كرده است كه یكی از مقامات منتخب اسبق FIS در میان مرتكبین قتل عام بوده است. شهادت نامه های جمع آوری شده توسط زازی صدوح منبع این مورد است. Testimonies Collected by Zazi Sadou."
- ↑ Lahbib, quoted in http://www.algeria-watch.org/farticle/bentalha/enquete.htm
- ↑ Benramdane, Djamel. "Algeria accepts the unacceptable", Le Monde Diplomatique, March 1999 - http://mondediplo.com/1999/03/03algeria
- ↑ به مقالات مجزا نگاه کنید
- ↑ "Police role in Algerian killings exposed", The Observer, Jan. 11, 1998; "Algeria regime 'was behind Paris bombs'", Manchester Guardian Weekly, November 16, 1997; Habib Souaidia, La sale guerre, Paris: La Découverte, 2001. (Quote: نقل قول: وقتی كه من در سال 1989 در ارتش نام نویسی كردم، اصلا به ذهنم خطور نمی كرد كه یك روز شاهد حادثه غمباری باشم كه كشورم دچار آن می شود. من به چشمان خودم دیدم كه همكارانم بچه 15 ساله را زنده به گور می كردند.خودم شاهد بودم كه سربازان خود را به شكل و هیات تروریستها در می آوردند و اقدام به قتل عام شهروندان غیر نظامی می كردند››. این موارد و جزئیاتی از این دست این شك را برانگیخت كه دولت نیز به طریقی با GIA (بویژه از طریق نفوذ نیروهای جاسوسی) همكاری داشته یا آنها را كنترل می كرده است؛ این نظریه خاصه توسط نصر الله یوس كه یكی از بازماندگان قتل عام بنت الله بود، رواج داده شد كه با واكنش تند و كوبنده قسمتهایی از الجزایر مواجه شد و توسط بسیاری از اساتید دانشگاه رد شد. ,<ref>Kalyvas, Stathis N. [http://research.yale.edu/stathis/files/Wanton.pdf "Wanton and Senseless?: The Logic of Massacres in Algeria"] ''Rationality and Society'' 1999; 11: ‹‹ اما هنوز مدارك بسیاری وجود دارد كه دلالت بر این دارد كه بسیاری از قتل عامها به دست چریكهای اسلامگرا انجام شده است. مهمترین مدرك شهادت نامه های شاهدانی است كه در قتل عامها جان سالم به در برده اند و شناسایی و تشخیص آنها حاكی از آن است كه اسلامگراها در میان مهاجمان بوده اند. (به قسمت زیر مراجعه شود). در واقع، بازماندگانی كه آشكارا ارتش را به سبب قصور در مداخله برای جلوگیری از قتل عامها متهم می كنند، درباره هویت قاتلان با اطمینان و قاطعیت سخن به زبان می رانند و به چریكهای اسلامگرا اشاره می كنند (مثل توقویی 1997). علاوه بر آن، بعضی جنبه های مشكل آفرین این ماجرای تلخ را حتی می توان بدون ارجاع و اشاره به تبانی و توطئه ارتش روشن و بازنمود كرد. من باب مثال، در جنگهای داخلی این روند حاكم است كه زندانی ها در جا كشته می شوند تا اینكه به زندان افكنده شوند (لاكر 1998). 11 شبه نظامی، كه به احتمال زیاد چریكها را دستگیر كرده اند، آشكارا اعلام كرده اند كه هیچ زندانی ای نگرفته اند (AI 1997:b, 10). ژورنالیستهایی كه در این حوزه فعالیت می كنند شهادت نامه های قابل قبول زیادی را در حمایت از این نظربه كه اغلب قتل عامها توسط شورشیان سازماندهی شده بودند، به دست آورده اند (كه از میان آنها می توان به Leclère 1997; Tuquoi 1997 اشاره كرد). وزرای خارجه كشورهای اروپایی معتقدند كه چریكهای اسلامگرا عامل و باعث قتل عامهای (آبزرور [[9 فوریه]] 1998) بوده اند. اگرچه، در این مقطع زمانی غیر ممكن است كه بتوان به كل حقیقت پی برد (مراجعه شود به چارف 1998)، این فرضیه كه بسیاری از قتل عامها به دست چریكهای اسلامگرا رخ داد قابل قبول به نظر می رسد و به تایید بسیاری از كارشناسان این حوزه از قبیل (عدی: 1998، ص 44) و دیگر نویسندگان (اسمیت 1988، ص 27) رسیده است. همچنین، در اكراه و عدم علاقه ارتش به مداخله و جلوگیری از این قتل عامها نیز جای هیچ گونه شكی نیست. هر چند كه عده ای آن را ممكن و شدنی قلمداد می كنند ref>[http://www.freezaoui.org.nz/docs/joffe.doc George Joffe], "Report:Ahmad Zaoui", June 3, 2003, p. 16 ::</li> <li id="_note-22">[[#_ref-22|↑]] [http://newswww.bbc.net.uk/2/hi/africa/3027621.stm Profile: Algeria's Salafist group], [[BBC News]], Wednesday [[14 May]] 2003</li> <li id="_note-23">[[#_ref-23|↑]] [http://news.bbc.co.uk/1/hi/world/africa/3635470.stm New chief for Algeria's Islamists], Arezki Himeur, [[BBC News]], Tuesday, 7 September, 2004.</li> <li id="_note-24">[[#_ref-24|↑]] [http://www.ictj.org/en/news/press/release/881.html Algeria: New Amnesty Law Will Ensure Atrocities Go Unpunished], [[International Center for Transitional Justice]], Press Release, March 1 2006</li> <li id="_note-25">[[#_ref-25|↑]] [http://www.elkhabar.com/quotidien/lire.php?ida=31783&idc=55 استفادة 408 شخص من قانون المصالحة وإرهابی یسلم نفسه], [http://www.elkhabar.com/accueil/ El Khabar], [[25 September]] 2006</li> <li id="_note-26">[[#_ref-26|↑]] [http://english.aljazeera.net/NR/exeres/663E8C85-9120-4A65-BD2B-B70593A19899.htm Algeria puts strife toll at 150,000] [[Al Jazeera]], Thursday [[24 February]] 2005</li></ol></ref>
[ویرایش] منابع
- Luis Martinez (translated by Jonathan Derrick) (1998). The Algerian Civil War 1990-1998. London: Hurst & Co.. ISBN 1-85065-517-0.
- Michael Willis (1996). The Islamist Challenge in Algeria: A Political History. New York: NYU Press. ISBN 0-8147-9328-2.
- William B. Quandt (1998). Between Ballots and Bullets: Algeria's Transition from Authoritarianism. Washington DC: Brookings Institution Press. ISBN 0-8157-7301-3.
- Andrea Riccardi (1996). Sant'Egidio Rome et le monde. Paris: Beauchesne Editeur.
- Marco Impagliazzo, Mario Giro (1997). Algeria in ostaggio. Milano: Guerini e Associati.
- M. Al-Ahnaf, B. Botiveau, F. Fregosi (1991). L'Algerie par ses islamistes. Paris: Karthala. ISBN 2-86537-318-5.
- Roger Kaplan, "The Libel of Moral Equivalence" The Atlantic Monthly Boston: Aug 1998. Vol. 282, Iss. 2; pg. 18, 6 pgs.
[ویرایش] لینكهای خارجی
- Shadow Report on Algeria presented by the International Women’s Human Rights Law Clinic & Women Living Under Muslim Laws
- Ahmad Zaoui report, George Joffé
- Islamism, Violence and Reform in Algeria: Turning the Page, ICG Middle East Report No. 29
- Chronologie d’une tragédie cachée, a timeline
- Le mouvement islamiste algerien, Salima Mellah
الگو:مقاله برتر
دسته: جنگ داخلی دسته: تاریخ الجزایر ]]دسته: جنگهای چریكی]]
[[en:Algerian Civil War[[

