علیمحمد باب
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
-
- این صفحه مربوط به سید علی محمد باب است. برای دیگر کاربردها به باب (ابهامزدایی) رجوع کنید.
سید علیمحمد شیرازی ملقب به باب، در اول محرم سال ۱۲۳۵ هجری قمری در شیراز متولد شد. او شارع دین بابی است و بهائیان او را مبشر دین بهائی و اولین شخصیّت محوری دین بهائی میدانند.
او خود را بشارت دهندهٔ آئینی دیگر که قرار بوده بعد از او از طرف خداوند توسط «من یظهرهالله» فرستاده شود، معرفی کردهاست و او به کرات در آثار خود به نزدیکی ظهور من یظهرهالله اشاره میکند. (به اعتقاد بهاییان، من یظهرهالله همان میرزا حسینعلی نوری است که او را بهاءالله میخوانند[۱]. سید علی محمد شیرازی شش سال بعد در تبریز به فرمان امیرکبیر، تیرباران شد. از القاب وی میتوان به «نقطه اولی» و «مبشر امرالله» و «سید ذکر» اشاره کرد .
فهرست مندرجات |
زندگی سید علی محمّد باب
سید علیمحمد شیرازی پسر میرزا رضای شیرازی مردی شیرازی بود. وی مدتی در بوشهر شاگرد تجارتخانه داییش بود. در ۲۱ سالگی جهت زیارت به عراق سفر نموده ودر شهر کربلا با سید کاظم رشتی پیشوای مکتب شیخیه چند بار ملاقات نمود پس از ۱۱ ماه به ایران بازگشت و به تجارت مشغول شد.
حرکت شیخیه
در سال ۱۷۹۰ در ایران ، شیخ احمد احسایی مذهب جدیدی را در زیر مجموعه شیعه بنیان نهاد که به شیخیه معروف است. پیروان او که شیخی نامیده میشدند ، منتظر قیام مهدی موعود بودند. بعد از مرگ شیخ احمد احسایی ، رهبری مذهب شیخیه به یکی از شاگردان او به نام سید کاظم رشتی(۱۷۹۳ - ۱۸۴۳ میلادی) واگذار شد.
سید کاظم رشتی قبل از مرگ، به شاگردانش سفارش کرد تا دنبال قائم موعود بگردند. او میگفت که قائم موعود به زودی ظهور خواهد کرد. در میان شاگردانش فردی بود به نام ملا حسین بشرویهای که برای پیدا کردن مهدی موعود دست به دعا برداشت و چهل روز ، روزه گرفت و در نهایت به سمت شیراز حرکت کرد و در آنجا به سید علی محمّد شیرازی برخورد.
اولین اعلام علی محمد باب بنا بر قائم بودن خویش
هنگامی که ملا حسین (در تاریخ ۲۳ می ۱۸۴۴) به شیراز رسید، با مرد جوانی که عمامه سبز رنگ به نشانهٔ سیادت بر سر داشت، برخورد کرد. آن مرد بیگانه، ملاحسین را به منزلش دعوت نمود. بعد از اینکه آن جوان از ملاحسین پرسید در شیراز چه کار دارد، او پاسخ داد که برای یافتن قائم موعود آمدهاست. سپس آن جوان از ملاحسین پرسید که آیا نشانهای برای شناختن او داری؟
ملا حسین نیز در پاسخ گفت: «آری، ... حضرت موعود از خاندان نبوّت و رسالت است، از اولاد حضرت فاطمه زهرا علیها سلامالله است. سن مبارکش وقتیکه ظاهر میشود کمتر از ۲۰ و متجاوز از ۳۰ سال نیست. دارای علم الهی است، قامتش متوسط است از شرب دخان بر کنار و از عیوب و نواقص جسمانی منزّه و مبرّا است.»
سپس میزبان جوان (همان سید علی محمد باب) به او گفت: نگاه کن، این نشانهها را در من میبینی ؟ بعد از آن ملاحسین بشرویهای چند نشانهٔ دیگر را از سید علی محمد شیرازی درخواست کرد (از جمله تفسیر سورهٔ یوسف) و در نهایت به او ایمان آورد. بدین ترتیب ملا حسین بشرویهای اولین مومن به باب یعنی اولین حرف از حروف حی (حواریون باب) شد.
سید علی محمد باب در آن هنگام به ملا حسین گفت که از این پس لقب من بابالله و لقب تو باب الباب است.[۲]
اعلان قائمیت سید علی محمد باب در مکه
سید علی محمد باب در سال ۱۸۴۴ میلادی، در حالی که دست خود را بر خانهٔ کعبه گذاشته بود، اعلام کرد: «اِنّی انا قائِمُ الّذی کُنتُم بِهِ تَنتَظِرون» (همانا من قائمی هستم که انتظارش را میکشید). این اعلام او مورد توجه مخصوص والیان سُنی قرار نگرفت. اینها همه در حالی بود که قبلاً این ادعا را به ملاحسین بشرویهای (اولین مومن به سید علی محمد باب) اعلام کرده بود.
در نظر روحانیون شیعه نیز این ادعا نه تنها یک امر کفر آمیز ، بلکه حمله به اسلام نیز تلقی میشد و میشود. زیرا به اعتقاد آنها ، حضرت محمد آخرین فرستادهٔ الهی است و آنچه تا واپسین روز ، برای رفع نیازهای بشری لازم است ، در اسلام موجود است.[۳]
توقیف و تبعید سید علی محمّد باب
بعد از اینکه تعداد حروف حی به ۱۸ نفر رسید ، سید علی محمّد باب به همراه قدوس برای زیارت خانهٔ کعبه عازم شد و پس از مدتی دوباره به بوشهر بازگشت. کل مدّت سفر او ۹ ماه طول کشید.
ملا محمد علی بار فروشی (قدوس) که به دستور سید علی محمد باب به شیراز رفته بود و یکی دیگر از بابیان را در آن شهر به دستور حسین خان ایروانی (حاکم فارس) دستگیر شدند و شکنجهٔ بسیار تحمل کرده[۴] و از شیراز اخراج شدند. حسین خان در نهایت تصمیم گرفت که سید علی محمد باب را نیز دستگیر کند. به همین خاطر عدهای از مأموران خود را از شیراز عازم کرد تا هرکجا که میتوانند او را بیابند و توقیفش کنند. هنگامی که باب از تصمیم حسین خان آگاه شد ، در ژون سال ۱۸۴۵ بوشهر را به قصد شیراز ترک گفت. در بین راه به مأموران رسید و گفت من همان کسی هستم که برای یافتنش تلاش میکنید.[۵] او را نزد حاکم فارس بردند و حاکم نیز بسیار با او بد رفتاری کرد.[۶] بعد از آن ، سید علی محمد باب به ضمانت دایی خود به منزل او رفت.
پس از مدتی، بیماری وبا در شهر مُسری شد و در همین حین ، باب آزاد شد . وی در تاریخ سپتامبر ۱۸۴۶ به اصفهان عزیمت نمود. در اصفهان در منزل امام جمعه ی آن شهر ساکن شد [۷]و پس از مدتی به دستور محمّد شاه قاجار به سمت تهران حرکت کرد.(ژانویه ۱۸۴۷). اما حاج میرزا آغاسی نمیخواست که باب ، شاه را ملاقات نماید.[۸] به همین دلیل سید علی محد باب بعد از گذراندن مدت زمانی در خارج از شهر تهران و بدون آنکه بتواند با شاه ملاقات داشته باشد ، بنا بر نامهای از طرف شاه به تبریز تبعید شد و سپس در قلعهٔ ماکو در منطقهای به همین نام زندانی شد. آن مکان به گمان حاج میرزا آقاسی از این جهت مناسب بود که اکثر مردم آنجا سنی مذهب بودند و در نتیجه کسی به سوی باب جذب نمیشد. اما بر خلاف آن ، عدهٔ دائم التزایدی با او آشنا شدند و از سختگیری زندانبانها نیز کاسته شد؛ به همین جهت دوباره باب را در تاریخ آپریل ۱۸۴۸به قلعهٔ چهریق تبعید نمودند ؛ اما آنجا نیز فایدهای نداشت و هر روز عدهٔ زیادی با او آشنا میشدند. [۹] [۱۰] از این رو باب را مجدّداً به تبریز فرستادند و به علما دستور داده شد تا حکم نهایی را در مورد او صادر نمایند. علما هم مجلسی تشکیل دادند و در آن مجلس از باب سوالاتی در مورد ادعای او پرسیدند.
در آخر، بسیاری از علما بر این عقیده شدند که باب را به مجازاتی شدید محکوم نمایند ، اما حکومت به خاطر شهرت باب با آنان مخالفت کرد. پس از خاتمهٔ مجلس ، باب را به منزل میرزا علی اصغر شیخ الاسلام بردند و خودِ شیخ الاسلام به عنوان مجازات به پای باب یازده مرتبه چوب زد. بعد از همهٔ این کارها ، باب را به چهریق باز گردانده و زندانی نمودند. در حالی که باب در تبعید و زندان به سر میبُرد ، وقایع و درگیریهایی میان برخی پیروان وی و مخالفینش رخ داد(مانند واقعهٔ قلعهٔ شیخ طبرسی ، و واقعهٔ نیریز). سر انجام ، حکومت ایران باب را موجب آشفتگیهای به وجود آمده دانست و دستور داد تا وی را برای اعدام به تبریز ببرند.[۱۱]
سرانجام سید علی محمّد باب
امیرکبیر دستور داد در سال ۱۲۶۶ ه.ق. سید علیمحمد باب را در میدان سربازخانه تبریز تیرباران کنند.
سرانجام پس از چند بار دستگیری و تبعید باب را در زمان ناصرالدین شاه تیرباران کردند.چند تن از پیروانش سر به شورش برداشتند و اقدام به ترور ناصرالدین شاه کردند[نیاز به ذکر منبع]. حکومت نیز در تهران اقدام به سرکوب آنها نمود، در تهران گروهی از بابیان را شمع آجین کردند و برخی را پاره پاره کردند و بسیاری نیز به عثمانی گریختند.
حروف حَی
ملاحسین بشرویهای ، اولین کسی بود که به باب ایمان آورد. پس از ایمان آوردن او تا مدت پنج ماه ، هفده نفر دیگر نیز به باب ایمان آوردند. این هجده نفر از پیروان اولیهٔ او حروف حی نامیده میشوند. در میان این افراد یک زن نیز وجود داشت که نامش زرین تاج بَرَغانی بود و بعداً به او لقب طاهره داده شد. حروف حی مأمور بودند که آیین بابی را تبلیغ و منتشر نمایند. حروف حی عبارت اند از:
- ملا حسین بشرویهای
- میرزا محمد حسن برادر ملا حسین
- میرزا محمد باقر همشیره زادهٔ ملا حسین
- ملا علی بسطامی
- ملا خدابخش قوچانی
- ملا حسن بجستانی
- سیّد حسین یزدی
- میزا محمد روضه خوان یزدی
- سعید هندی
- ملا محمود خویی
- ملا جلیل ارومی
- ملا احمد ابدال مراغی
- ملا باقر تبریزی
- ملا یوسف اردبیلی
- میرزا هادی قزوینی
- میرزا محمّد علی قزوینی
- طاهره (قرّة العین)
- ملا محمد علی بارفروشی (قدوس)
آثار سید علی محمد باب
از آثار سید علی محمد باب که امروزه موجود است ، میتوان به قیوم الاسماء (تفسیر سوره یوسف) ، کتاب بیان فارسی و عربی ، دلائل السبعه ، کتاب الاسماء و ادعیه و مناجاتهای او اشاره نمود.
طبق گفته باب در احسن القصص آیات او را اگر جن و انس اجتماع کنند نمیتوانند شبیه اش را بیاورند[۱۲] مگر من یظهره الله که خود بشارت به او را داده بود.[۱۳] پس از او بهاالله خود را موعود بیان یا همان من یظهره الله خواند، بهاءالله در کتاب اقدس از قول باب این گونه بیان میکند که: «انا اخبرنا الکل بان لا یعادل بکلمه منک ما نزل فی البیان انک انت المقتدر علی ما تشاء ...» (مفهوم قسمتی از آن به فارسی چنین است: ما خبر دادیم تمام مرم را به اینکه تمام آیات بیان با یک کلمه از کلمات تو مقابله نمیکند.). [۱۴]
نظر شیعیان و بهاییان در مورد ادعای باب
- شیعیان این گونه اعتقاد دارند که :
ادعای سید علی محمّد باب نادرست و باطل است. هر کس که ادعای قائمیت نماید ، ادعای او کذب است و هیچ مسلمانی نباید ادعای او را بپذیرد. مخصوصاً اینکه سید علی محمّد باب علاوه بر ادعای قائم بودن، ادعای پیامبری نیز داشتهاست و این در حالی است که قوانین و احکام اسلام تا ابد برای جهانیان کافی است ؛ یعنی هر دستوری که برای هدایت بشر تا آخر الزمان لازم است در قرآن و احادیث پیامبر اسلام و امامان آمدهاست.
شیعیان همچنین معتقد اند: نشانههایی که برای ظهور قائم موعود در قرآن و احادیث ذکر شده ، هنگام اعلام ادعای سید علی محمد باب به وقوع نپیوستهاست.
بهاییان اعتقاد دارند : سید علی محمّد باب همان مهدی موعود است و پیامبری است که بعد از محمد (پیامبر اسلام) آمدهاست. نشانههایی که برای ظهور وی در اسلام اشاره شدهاست ، به وقوع پیوستهاست. اما این نشانهها،هر کدام تعبیراتی دارد و بسیاری از آنها ظاهری نیست (که البته نظر شیعیان مخالف این مطلب است). همچنین احکام و قوانین اسلام برای همیشه کافی نیست و به مقتضای زمان ، قوانین و احکام خداوند باید تغییر نماید.[۱۵]
بهائیان و بابیان
پس از تیرباران باب، پیروانش که به «بابی» مشهور بودند بر طبق بیانات باب در کتاب بیان به دنبال مظهر ظهور بعدی که در این کتاب به «ظهور من یظهره الله» اشاره شدهاست، گشتند. در سال ۱۸۶۳ بود که میرزا حسینعلی نوری (بهاءالله) خود را من یظهره الله موعود در کتاب بیان معرفی کرد. اکثر بابیان به او ایمان آورده و بهائی نامیده شدند. لازم به ذکر است که نابرادری[نیاز به ذکر منبع] کوچک او صبح ازل ادعای رهبری بابیان را داشت و کسانی که به ازل گرویدند ازلی نامیده میشوند.
توبه
عدهای میگویند، توبهنامههای متعددی از باب وجود دارد، علیالخصوص توبهنامه تبریز که متن آن در بسیاری از تواریخ دوران ناصری آمده[۱۶] که بهائیان آنها را جعلی میدانند. و برخی دیگر از بهائیان معتقدند[۱۷] که این توبهنامهها زیر شکنجه از باب گرفته شدهاند و نامعتبرند.[۱۸]
توبه در تبریز
در زمان پادشاهی محمد شاه قاجار مجلسی با حضور روحانیون شیعه و ناصرالدین شاه قاجار (که در آن هنگام ولیعهد بود) در تبریز تشکیل شد، در زمان مجلس تبریز موضوع بابیت برای بزرگان سیاسی و مذهبی ایران، بااهمیت شده بود. باب تعداد و آمار پیروانش را پیگیری میکرد، در یکی از آثارش به نام دلائل سبعه که همان اواخر به رشته تحریر درآمده بود، تعداد بابیان را صد هزار نفر ذکر کرد. [۱۹]، درباره اتفاقاتی که در مجلس مباحثه تبریز و پس از آن افتادهاست، اختلافات زیادی بین منابع بابی و بهائی، منابع قاجاری، آثار مستشرقان، نوشتههای مورخان متدین و مورخان لاییک وجود دارد. با این وجود در میان تمام نوشتههای مؤافق و مخالف بابی، میتوان نقاط مشترکی یافت. یکی آن که او در مجلس مباحثه، به صراحت ادعای قائمیت و پیامبری نمود.[نیاز به ذکر منبع]
«میرزا مهدیخان زعیمالدّوله» در کتاب «مفتاح بابالابواب» که در ردّ بر باب و بهاءالله نوشته صریحاً ذکر کرده که هر چه سید باب را به توبه و اظهار پشیمانی از ادّعای خود وادار کردند، قبول نفرمود و چون چنین دیدند ناچار به قتلش فتوی دادند[۲۰]. در صفحه ۱۵۹ نیز اشاره کرده که پدرش از باب که فتوای قتلشان نیز صادر شده بود تقاضا کرد دست از ادّعای خود بردارند تا خونش ریخته نشود، «ولی او به گفتهی پدرم توجّه نکرد و همچنان ساکت و آرام بود...»
ملاّ محمّد ممقانی نیز یکی از دشمنان باب بود. پسرش شرح ماوقع را نوشته و ابتدا مرقوم داشته، «از آنجا که مورّخین عهد در آن مجلس مبارک (مجلس ولیعهد و استنطاق سید باب) حضور نداشتند محاورات آن مجمع را به استناد سماعات افواهیه به کلّی تغییر دادند و مقاولاتی که اصلاً اتـّفاق نیفتاده مذکور داشتند.» بعد میافزاید، «در سال ۱۲۶۶ هجری که سال دوم جلوس همایونی بود، از جانب اولیای دولت به مرحوم حمزهمیرزا حشمتالدّوله حکمران آذربایجان فرمان رفت که سید باب را از چهریق به تبریز آورده اوّلاً در محضر علما او را تکلیف توبه و انابه از دعاوی و عقاید خود بکنند و در صورت امتناع او را به کیفر اعمال خود برسانند.» بعد، پس از ذکر نحوهی ورود باب به تبریز و مجلس ولیعهد و غیره تا آن که باب را به منزل ملّا محمّد ممقانی بردند و پسر ملّا محمّد هم حضور داشت. در اینجا مینویسد، «مشارٌالیه (سید باب) را در پیش روی والد مرحوم نشانده آن مرحوم آنچه نصایح حکیمانه و مواعظ مشفقانه بود با کمال شفقت و دلسوزی به مشارٌالیه القاء فرمود در سنگ خاره قطرهی باران اثر نکرد... والد فرمود حال باز در آن دعاوی که در مجلس همایونی در حضور ما کردی از دعوی صاحبالامری و انفتاح باب وحی و اتیان به مثل قرآن و غیره آیا در سر آنها باقی هستی؟ گفت آری. فرمودند از این عقاید برگرد؛ خوب نیست خود و مردم را عبث به مهلکه نینداز. گفت حاشا و کلّا. پس والد قدری نصایح با آقامحمّدعلی انیس کردند اصلاً مفید نیفتاد. باب رو به والد کرد و گفت، حال شما به قتل من فتوی میدهی؟ والد فرمود حاجت به فتوای من نیست؛ همین حرفهای تو که همه دلیل ارتداد است خود فتوای تو هست ... حال که اصرار داری بلی مادام که در این دعاوی باطله و عقاید فاسده که اسباب ارتداد است باقی هستی به حکم شرع انور قتل تو واجب است. ولی چون من توبهی مرتدّ فطری را مقبول میدانم، اگر از این عقاید اظهار توبه نمایی، من تو را از این مهلکه خلاصی میدهم. گفت حاشا؛ حرف همان است گه گفتهام. جای توبه نیست. پس مشارٌالیه را با اتباعش از مجلس برداشتند و به میدان سربازخانه حکومت بردند.» [۲۱]
از دیگر مخالفان باب حاجی محمّدکریمخان کرمانی صاحب «ارشادالعوام» است. حاجی در ایام عمر خود چند ردّیه بر باب نوشت و همه به چاپ رسیده و در آن ردّیهها هرچه توانسته بر علیه باب گفته. وی در ارشادالعوام از شنیدن قتل سید باب اظهار سرور و نشاط کرده و نوشته که باب توبه از گفتههای خود نکرد و او را کشتند. او در ص۱۰۷ ارشادالعوام چاپ بمبئی مینویسد، «بشارتی به جهت مؤمنان در این ایام بهجت انجام رسید. به طور قطع و یقین و نوشتجات متواتره از تبریز و طهران و سایر بلاد رسید که آن خبیث را به تبریز برده بعد از امر به توبهی از کفر خود و قبول نکردن او، او را با یکی از اتباعش که بَر غی خود باقی مانده در بیست و هفتم ماه شعبان امسال که سنهی هزار و دویست و شصت و شش هجری است در میدان سربازخانه برده به دیوار بستند و فوجی از سربازان امر کرده او را نشانهی گلوله ساختند...»
ولیعهد (ناصرالدین میرزا) در نامه خود به پدرش، دوبار به ادعای صریح باب مبنی بر قائم یا پیامبر بودن خودش، اشاره کردهاست:
| حاجی محمود (نظام العلما) پرسید که مسموع میشود که تو میگویی من نایب امام هستم و بعضی کلمات گفتهای که دلیل بر امام بودن بلکه پیغمبری توست. گفت: بلی حبیب من... بنده به منزله شجر طور هستم. آن وقت در او خلق میشد، الآن در من خلق میشود و به خدا قسم کسی که از صدر اسلام تا کنون انتظار او را میکشیدید، منم... باز از آن سخنهای بی معنی آغاز کرد که من همان نورم که به طور تجلی کرد. [۲۲] |
ولی وی همچنین در بخش دیگری از نامه صریحاً ذکر کرده که وی توبه نموده است:
| چون مجلس گفتگو تمام شد، جناب شیخ الاسلام را احضار کرده، باب را چوب مضبوط زده، تنبیه معقول نموده و ( او) توبه (کرد) و بازگشت و از غلطهای خود انابه و استغفار کرد و التزام پا به مهر سپرده که دیگر این غلط ها نکند و الان محبوس و مقید است[۲۳] |
همچنین متن توبهنامهای منسوب به باب موجود است که ادعا میشود آن را پس از ماجرای تبریز برای ولیعهد وقت (ناصرالدین شاه) نگاشته است:
| در هرحال مستغفر و تائبم حضرت او را و این بنده را مطلق علمی نیست که منوط به ادعایی باشد. استغفرالله ربی و اتوب الیه من ان ینسب الی امر و بعضی مناجات و کلمات که از لسان جاری شده دلیل بر هیچ امری نیست و مدعی نیابت خاصه حضرت حجة علیه السلام را محض ادعای مبطل است و این بنده را چنین ادعایی نبوده و نه ادعای دیگر. مستدعی از الطاف حضرت شاهنشاهی و آن حضرت چنانست که این دعاگو را با لطافت عنایات و بسط رأفت و رحمت خود سرافراز فرمایید.[۲۴] |
توبه در فارس
عدهای از تاریخنگاران معتقداند در سال ۱۲۶۱ هجری قمری، چند سال پس از آنکه سید علی محمد باب دعوتش را علنی ساخته بود، به دستور والی فارس (حسین خان) بازداشت گردید. و مجلسی با حضور علمای شیعه در شیراز تشکیل شد و از وی سوالاتی گردید که میگویند او در پاسخشان درماند. پس از این ماجرا، او را به فلک بستند و چوب زدند و باب در حالی که رویش با ذغال سیاه شده بود به منبر رفت و از دعوت خود اظهار پشیمانی کرد.[۲۵]
مورخانی هم چون احمد کسروی، زعیم الدوله، فریدون آدمیت و مرسلوند بر سؤال کنندگان به دلیل سؤالات بیربط و نامفهومشان خرده گرفتهاند، این مورخان بر باب هم ایراد وارد ساختهاند که چرا جوابهای درست به پرسشهای علما ندادهاست. [۲۶]
دلایلی که برای عدم درستی توبهنامه آورده میشود
«میرزا مهدیخان زعیمالدّوله» که در رد باب و بهاءالله کتابی نوشتهاست، صریحاً در کتاب خود ذکر کردهاست که هر چه سید باب را به توبه و اظهار پشیمانی از ادّعای خود وادار کردند، قبول نفرمود و چون چنین دیدند ناچار به قتلش فتوی دادند [۲۷]. او اشاره کردهاست که پدرش از باب که فتوای قتلش نیز صادر شده بود تقاضا کردهاست که دست از ادّعای خود بردارد تا خونش ریخته نشود، «ولی باب به گفتهٔ پدرش توجّه نکردهاست و همچنان ساکت و آرام بودهاست»[۲۸].
جستارهای وابسته
منابع
- دوانی، علی، مقدمه مهدی موعود(جلد سیزدهم بحارالانوار علامه مجلسی)، ناشر:دارالکتب الاسلامیه، چاپ بیست و ششم:۱۳۷۳، صص صد و پنجاه تا صد و هفتاد و سه
- نوایی،عبدالحسین، فتنه باب
- ↑ «دین بهایی آیین فراگیر جهانی»، نوشتهٔ ویلیام هاچر و دوگلاس مارتین، ص ۴۵
- ↑ تاریخ نبیل زرندی (اثر نبیل زرندی تاریخ نویس بهایی ص ۴۲ تا ۸۴)
- ↑ حضرت نقطهٔ اولی، نوشتهٔ محمد فیضی ص۱۳۲
- ↑ تاریخ نبیل زرندی ص۱۲۲
- ↑ تاریخ نبیل زرندی ص۱۲۴
- ↑ تاریخ نبیل زرندی ص۱۲۹
- ↑ حضرت باب ص۲۹۳ که گفته شده درخواست پذیرایی باب توسط امام جمعه از جانب منوچهر خان معتمد الدوله بوده. در این کتاب نیز راجع نموده به مقاله شخصی سیاح اثر عباس افندی.
- ↑ حضرت باب ، نوشتهٔ نصرت الله محمّد حسینی ص۳۲۰ (در این کتاب ذکر شده که این کار حاج میرزا آغاسی به این دلیل بوده که او فکر میکردهاست ملاقات باب با شاه ، موقعیت او (میرزا آغاسی) را به خطر خواهد انداخت. زیرا ممکن بود شاه فریب باب را بخورد.
- ↑ حضرت باب ، ص۳۵۹
- ↑ قرن بدیع ، اثر شوقی افندی ص ۱۹
- ↑ تاریخ نبیل زرندی (ص ۳۱۴ تا ۵۳۶)
- ↑ احسن القصص سوره(۵)
- ↑ باب ۶ از واحد ثانی بیان «ان البیان میزان من عندالله الی یوم من یظهره الله»
- ↑ کتاب اقدس (بند ۱۲۹)
- ↑ کتاب ایقان.اثر میرزا حسین علی نوری (بهاء الله)
- ↑ http://www.bbc.co.uk/persian/iran/story/2007/05/070521_of_mp_bahai.shtml
- ↑ http://www.bbc.co.uk/persian/iran/story/2007/05/070521_of_mp_bahai.shtml
- ↑ http://www.bbc.co.uk/persian/iran/story/2007/05/070521_of_mp_bahai.shtml
- ↑ حضرت باب، مؤسسه معارف بهائی، نصرت الله محمد حسینی، صفحهٔ ۸۶۲، پیوند به صفحهٔ کتاب
- ↑ ترجمه فارسی کتاب مفتاح بابالابواب، ص۱۵۷
- ↑ گفت و شنود سید علی محمد باب با روحانیون تبریز، میرزا محمد تقی مامقانی، حسن مرسلوند، نشر تاریخ ایران ۱۳۷۴، ص۵۸-۵۹
- ↑ اسنادی تازه یافت از مجلس مناظره سید باب، فصلنامه گنجینه اسناد، سال سوم، دفتر چهارم، حسن مرسلوند، صفحهی۱۶
- ↑ http://www.bbc.co.uk/persian/iran/story/2007/05/070521_of_mp_bahai.shtml
- ↑ http://www.bbc.co.uk/persian/iran/story/2007/05/070521_of_mp_bahai.shtml
- ↑ http://www.bbc.co.uk/persian/iran/story/2007/05/070521_of_mp_bahai.shtml
- ↑ فریدون آدمیت، امیرکبیر و ایران، انتشارات خوارزمی، چاپ ششم، ۱۳۶۱، صفحهٔ ۴۴۶
- ↑ میرزا مهدیخان زعیمالدّوله، ترجمهٔ فارسی کتاب مفتاح بابالابواب، صفحهٔ ۱۵۷
- ↑ میرزا مهدیخان زعیمالدّوله، ترجمهٔ فارسی کتاب مفتاح بابالابواب، صفحهٔ ۱۵۹

