فردریش دورنمات

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.

فردریش دورنمات نمایشنامه نویس و داستان نویس سوئیسی در سال ۱۹۲۱ در منطقه ایی در برن متولد شد.پدر او یک روحانی پروتستان بود و پدربزرگش نویسنده محافظه کار سیاسی الریش دورنمات بود.

دورنمات در ۱۳ سالگی همراه با خانواده راهی برن شد. در این شهر پس از اتمام دوران متوسطه وارد دانشگاه شد و بر اساس تاثیری که از پدر و پدر بزرگش گرفته بود در رشته علوم دینی، فلسفه و ادبیات آلمانی به تحصیل پرداخت. پس از چند سال وارد دانشگاه زوریخ شد و در رشته هنر و فلسفه ادامه تحصیل داد. اما پس از مدتی تنگناهای مالی و فضای متفاوت دانشگاه با آنچه او تصور می‌کرد و همچنین پرداختن او به ادبیات نمایشی او را از ادامه تحصیل بازداشت. او به کار نگارش مشغول شد و کتاب «مشکلات تئاتر» را به رشته تحریر درآورد. او برای امرار معاش به نوشتن نمایشنامه‌های رادیویی روی آورد و از این راه پول خوبی به دست آورد. چنانکه موفق شد مشکلات مالی خانواده که شامل همسر و سه فرزندش می‌شد را از این راه تا حدود زیادی حل کند.ولی بازهم تگناهای مالی سراغ او آمد.در فاصله سالهای ۱۹۵۰ الی ۱۹۵۲ دورنمات هزینه معالجه بیماری خود و همسرش را نداشت از این رو به نوشتن کتابهای قاضی و جلادش و سوء ظن مشغول شد.اتفاقی که تاثیری مهم بر این نویسنده و ادبیات اروپا داشت.وی بعد از نوشتن این دو کتاب موفق شد از ناشر کتاب ۵۰۰ فرانک سوئیس دریافت کند.این ۵۰۰ فرانک به قدری غیر منتظره بود که همسر وی فکر کرد فردریش پول را دزدیده‌است.وی در مصاحبه ایی عنوان می‌کند «ناشری نبود که با او تماس نگرفته باشم و کتابی که اصلا وجود نداشت را پیشنهاد نداده باشم.»همین موفقیت مالی عاملی شد که دورنمات شروع به نوشتن داستانها و نمایشنامه‌های پلیسی خود کند.

قاضی و جلادش و سوءظن تشابهات فراوانی با یکدیگر دارند.در هر دو بازرس برلاخ بازرس پیر و مریض احوال (دورنمات؟)قهرمان اصلی و به عنوان نماد تجربه در عین سادگی حضور دارد.دورنمات در عین وفاداری به سبک بزرگان آثار پلیسی مانند آگاتا کریستی،ژورژ سیمون ادگار آلن پو و استفاده از نیروهای خیر و شر و تقابل آنها بعنوان خط داستانی اصلی آثار کلاسیک پلیسی،به عنوان نویسنده ایی صاحب سبک ،تفاوتهایی با آثار آن بزرگان داراست.که بیشترین تفاوت آن در نوع شخصیت پردازی و زندگی قهرمانان قصه‌های دورنمات ،بالاخص بازرس‌های داستانهای اوست. که این نیز ناشی از نوع نگاه دورنمات به زندگی است. فریدریش دورنمات از همان روزگار جوانی سخت باور داشت که انسان و جهان چنان زشت، پلید و ناهنجارند که آن دو را تنها می‌توان در قالب کمدی تشریح کرد. تناقض و تفاوت شخصیتی شخصیتهای او در آثارش برگرفته از همین نوع نگاه است.از سویی برلاخ در صورتیکه عمل جراحی کند حداکثر یک سال دیگر زنده می‌ماند ولی از سوی دیگر در قاضی و

جلادش در بخش پایانی آن تصویری زیبا از شام آخر را در ذهن مخاطب خلق می‌کند.و به مانند انسانی سالم و حتی فراتر از آن غذا می‌خورد.

دورنمات به دلیل شکست‌های عاطفی و تجربه‌های بسیار تلخی که در زندگی زناشویی خود داشته همواره به مساله ازدواج نیز با نوعی کج‌اندیشی نگاه و این مساله را یکی از مسایل آزاردهنده روح و جسم تلقی می‌کرد. او در این راه چنان پیش رفت که ازدواج را جهنم دانست، اما هیچ یک از زن یا مرد به طور کامل و مستقیم مقصر نمی‌داند و شرایط نامناسب حاکم بر زندگی زناشویی را حاصل شرایط کلی قلمداد می‌کند. از این رو بازرس و قهرمانان او تنها هستنند گرفتار زن و عشق نمی‌شوند.نکته دیگر که در آٍثار دورنمات دیده می‌شود این است که آثار او تریبون اظهار نظرهای سیاسی و اجتماعی این نویسنده‌است.او پا را فراتر گذاشته و حتی گاهی خود نویسنده در نقش شخصیتهایش صحبت می‌کند!

دورنمات علاوه بر آثاری که عنوان شد نمایشنامه‌های بزرگی هم داراست.نمایشنامه‌ها وی نیز که آینه نوع نگاه این نویسنده به جهان پیرامونی است نمایشنامه‌های سیاسی و البته کمدی است.او می‌گوید:«دنیای آشفته ما بیشتر جایی برای کمدی است تا تراژدی. از آن هنگام که ایجاد تراژدی واقعی امکانپذیر نیست، کمدی روش خوبی برای بیان حقایق به شمار می‌رود. حال آنکه نژاد سفید می‌کوشد تا برتری‌اش را به اثبات برساند. دیگر انسان گناهکار یا مسئول وجود ندارد. همه ادعا می‌کنند گناهکار نیستد. تمام حوادث بدون اینکه شخص به خصوصی خواسته باشد، اتفاق می‌افتد. هیچ کدام ما گناهکار نیستیم. ما فقط فرزندان پدرانمان هستیم و این گناه ما نیست. بلکه از بخت بد ماست. گناه مستلزم عمل فردی است. گناه یک عمل مذهبی است. تنها کمدی می‌تواند توجیه‌کننده موقعیت ما باشد. دنیا ما را به ورطه عجیب و مسخره کشانده‌است. راه ما همانطور که در سیاست به بمب اتم رسیده، در تئاتر نیز به کمدی ختم می‌شود» .از نمایشنامه‌های معروف او می‌توان به ملاقات بانوی سالخورده و ازدواج آقای می‌سی سی پی اشاره نمود که که سمندریان آنها را در ایران به اجرا نیز در آورده‌است.

در کل کتابهای پلیسی دورنمات را باید از آثار خوب قرن اخیر نام برد،که انتشارات ماهی درحرکتی خوب، اقدام به چاپ آثار این نویسنده نموده‌است و تاکنون قاضی و جلادش و سوءظن با ترجمه استاد گرانقدر جناب آقای س.محمود حسینی زاد را چاپ نموده و بزودی قول آن نیز چاپ می‌شود.این دو کتاب چاپ شده با توجه به تعداد صفحات کم و قطعه کوچکی دارند می‌توانند برای اوقات فراغت شما گزینه‌های مناسبی باشند.به شخصه هر دو را در نمایشگاه خریداری کرده و مطالعه نمودم و از هر دوی آنها لذت بردم.

این نویسنده آوانگارد دوبار و هر بار با یک بازیگر ازدواج کرد.ابتدا با لوتی گایسلر که در سال ۱۹۸۳ درگذشت و بار دوم در سال ۱۹۸۴ با شارلوت کر.وی در دسامبر ۱۹۹۰ در سن ۶۹ سالگی درگذشت.

نکته ۱:برخی از متن فوق را از یادداشت استاد گرانقدر محمود حسینی زاد در مقدمه کتاب استخراج کردم.و بخشهای دیگر اطلاعاتی آن را از اینکارتا گرفتم.

نکته:نوع نگاه و زندگی دورنمات من را به نوعی به یاد ژان پل سارتر کبیر می‌اندازد:«ما نقش قهرمان را بازی می‌کنیم چون ترسوییم.نقش قدیس را بازی می‌کنیم چون شروریم نقش آدمکش را بازی می‌کنیم چون در کشتن همنوعان خود بی تابیم و از آنجا نقش بازی می‌کنیم که از لحظه تولد درغگوییم.»هر چند تفاوتهای بسیاری در نوع نگاه این دو دیده می‌شود.بدین معنا که یادآوری این دو در کنار هم برای من ،به معنای شباهت این دو نیست.