نی‌ریز

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.

نِی‌ریز (نیزه ریز) یکی از شهرهای استان فارس ایران است. جمعیت شهر نیریز ۳۷٬۳۷۷ نفر است (برآورد ۱۳۸۳خ). این شهر مرکز شهرستان نی‌ریز است.

فهرست مندرجات

[ویرایش] نقاط دیدنی

  • کاروانسرای نیریز
  • آبشار تارم
  • مسجد جامع کبیر نی‌ریز
  • قدمگاه خضر
  • امازاده خواجه احمد انصاری
  • امامزاده سلطان سید ابراهیم

[ویرایش] تاریخ نی ریز

نخستین منبعی که در آن از نی ریز سخن به میان آمده مسالک الممالک اصطخری (متوفی ۳۴۶هجری قمری) است. در آن منبع، نی‌ریز از مناطق سردسیر به شمار آمده‌است. پس از آن، مقدسی در احسن التقاسیم از مرفه و خوش قواره بودن شهرهای ناحیه نی‌ریز سخن گفته‌است. ابن بلخی که از وضعیت آب و هوایی نیریز در سده پنجم هجری قمری خبر داده، هوای نی ریز را معتدل دانسته‌است. اما به گفته مولف نزهت القلوب در سده هشتم، هوای نی‌ریز «به گرمی مایل است».

امین احمد رازی (متوفی ۱۰۱۰ هجری قمری) در هفت اقلیم در توصیف نی‌ریز گفته‌است: «نی ریز به حسب آب‌های روان و کثرت درختان بر بسیارِی از جاهای بانام و نشان رجحان دارد و بر جنوب آن مقام موضعی است موسوم به تخت چرنداب که محل صحبت احباب و جای معاشرت اهل صهباست».



[ویرایش] عالمان- عارفان و دانشمندان ني ريز

[ویرایش] متن عنوان

ابوالعباس ني ريزي فضل بن حاتم

ابو نصر ني ريزي(حسين بن علي بن جعفر)

ارشدالدين ني ريزي(ابوالحسن علي بن محمدبن علي)

محمد بن علي بن محمد بن علي ني ريزي

ابولفتح ني ريزي

ابوالفضل ني ريزي

كمال الدين فارسي

خاندان بزرگ سيد جلال الدين عبدالله حسيني

ابواسحاق ني ريزي(محمدبن عبدالله)

جمال الدين محمود ني ريزي (محمودبن محمد بن محمود)

عبدالحميد ني ريزي(عبدالحميد بن معين الدين بن محمدهاشم)

سيد قطب الدين محمد حسيني ني ريزي

ام سلمه بيگم(ملقب به دعا)

حكيم محمد كاظم ني ريزي

شمس المعالي(انجمن) ني ريزي (ميرزا اسحاق پسر ميرزا احمد)

مير شهاب الدين ني ريزي

خاندان شيخ السلام

سيد جواد ني ريزي(فرزند سيد علي رضا)

سيد محمد پيشنماز(فقيه)

سيد هدايت الله فقيه

سيد محيي الدين فال اسيري



ابوالعباس ني ريزي فضل بن حاتم:

ستاره شناس و رياضي دان نامدار ايراني كه در سده سوم و اوايل سده چهارم هجري قمري مي زيسته است. مستشرقان به لاتيني او را آناريتيوس ناميده اند.

اين دانشمند بزرگ آثار متعدد و مهمي در رياضيات و ستاره شناسي از خود بر جاي گذاشته است.اما با وجود اين دانسته هاي ما در باره شرح احوال و زندگاني او بسيار اندك است.

او در ني ريز ولادت يافت . تاريخ تولد وي دانسته نيست اما با توجه به شرح احوال و تاريخ وفاتش مي بايست در نيمه اول سده سوم هجري قمري زاده شده باشد.

به هر حال به نظر مي رسد كه وي تحصيلات مقدماتي را در زادگاهش فرا گرفت پس از آن مقارن با حكومت المعتضد باالله(حك 279-289هجري قمري) شانزدهمين خليفه عباسي به بغداد مهاجرت كرد. شايان ذكر است كه اولين حوزه علمي اسلامي در بغداد تاسيس شد و نهضت علمي اسلامي در اين شهر در زمان منصور ابو جعفر عبدالله دومين خليفه عباسي آغاز گرديد و در زمان مامون به اوج رسيد. سده سوم هجري قمري كه ابوالعباس به بغداد هجرت كرد عصر طلايي علوم در بغداد محسوب مي شد.فضل بن حاتم ني ريزي ظاهرا تا اواخر دوره مكتفي باالله هفدهمين خليفه عباسي در بغداد بود.

در كتاب تاريخ و فرهنگ ني ريز نوشته محمد جواد شمس ني ريزي مطالب بيشتر و مفيدتري در اين باره نوشته شده است.شما مي توانيد براي اطلاعات بيشتر به آن كتاب ارزشمند مراجعه كنيد.


ابو نصر ني ريزي(حسين بن علي بن جعفر):

از محدثان فارس كه قبل از سده ششم هجري قمري مي زيسته است.

اطلاعات ما در باره وي منحصر است به گزارش كوتاه و مختصري كه در كتاب الانسال تاليف ابوسعدعبدالكريم بن محمد سمعاني(متوفي562 هجري قمري) و اللباب في تهذيب النساب, تاليف ابن اثير نيز عينا تكرار شده است. (اطلاعات بيشتر در كتاب تاريخ و فرهنگ ني ريز).


ارشدالدين ني ريزي(ابوالحسن علي بن محمدبن علي):

ملقب به ارشدالدين و مكني به ابوالفضل,محدث,فقيه,مفسر,خطيب و امام مسجد جامع عتيق شيراز در سده 6 و اوايل سده 7 هجري قمري.

القاب و عناوين بلندي كه در منابع متقدم به او نسبت داده شده نشانه قدر و منزلت رفيع و مقام والاي او در علم و زهد است.(مراجعه شود به كتاب تاريخ و فرهنگ ني ريز)


محمد بن علي بن محمد بن علي ني ريزي:

فرزند ارشد الدين ني ريزي بود كه پس از پدر بر مسند وعظ و ارشاد تكيه زد.

او به نقاط مختلفي از جمله عراق و حجاز سفر كرد. او ظاهرا پس از فوت پدر در سال604 هجري قمري جانشين او شد. با توجه به گفته هاي جنيد شيرازي مبني بر اينكه او خلوتهاي مقدس و چله نشيني هايي داشته, چنين به نظر مي رسد كه شيخ محمد نيز مانند پدرش تمايلات عرفاني و صوفيانه داشته و حكايتي كه در باره وفات او نقل كرده اند مويد اين نكته است. در كتاب شدالازار آمده است, هنگامي كه وفاتش نزديك شد, او اربعين موشوي به پا داشت و در آخرين روزهاي اربعين خود از خداوند خواست كه افطار روزه اش به لقاي پروردگار باشد و خداوند او را از وحشت دنيا بيرون آورد و به انس آخرت رساند. خداوند دعاي او را استجابت كرد و در روز جمعه آخر روز عرفه سال 616 هجري قمري او را به جوار خود خواند.پس از وفات پيكر مطهرش را در جوار پدرش در مصلي شيراز(حوالي حافظيه) به خاك سپردند.


ابولفتح ني ريزي:

شيخ جمال الدين ابوالفتح محمدبن طاهر ني ريزي فقيه,دانشمند,زاهد و مدرس نامدار فارس در سده 6-7 هجري قمري بود.

قديمي ترين منبعي كه در آن نام او آمده است شيرازنامه زركوب شيرازي است.

او در اواسط سده ششم هجري قمري در ني ريز ولادت يافت و در همانجا نشو و نما يافت. پس از آن به دنبال كسب علم و دانش به سفر پرداخت و از عالمان و دانشمندان بهره جست.او شاگردان زيادي تربيت كرد از جمله شيخ صفي الدين محمود خبري(خفري).

از استاد كتاب مكتوبي در دست نيست. سرانجام در سال 614 هجري قمري در شيراز وفات يافت.(توضيحات بيشتر در كتاب تاريخ و فرهنگ ني ريز صفحه151).


ابوالفضل ني ريزي:

ابوالفضل فرزند مظفرالدين ابوالخير ني ريزي عالم,فقيه,متكلم و مدس فارس در سده 6 و 7 مي زيسته است.

ايشان براي كسب علم و دانش به نقاط مختلف از جمله حجاز و شام سفر كردو محضر بسياري از بزرگان و دانشمندان را دريافت. وي بارها به زيارت خانه خدا رفت . او سرانجام در شيراز سكني گزيد و در مدرسه زاهديه به تدريس ,تاليف و افتا’ اشتغال ورزيد.

وي ظاهرا آثاري در كلام و فقه داشته . ايشان در ماه رمضان سال 621 هجري قمري در شيراز وفات يافت و در گورستان مشايخ و بزرگان در جلو مخراب به خاك سپرده شد.


كمال الدين فارسي:

رياضي دان , نورشناس و فيزيك دان بزرگ فارس در سده هفتم و اوايل سده هشتم هجري قمري بود.

شرح مفصلي از زندگي نامه و آثار و نظريات وي در كتاب تاريخ و فرهنگ ني ريز آمده است.


خاندان بزرگ سيد جلال الدين عبدالله حسيني:

خانداني از عالمان, محدثان, فقيهان و عارفان نامدار كه بر مذهب شافعي بودند و از سده 7 هجري قمري به بعد در ني ريز, ايج, شيراز و برخي بلاد اسلامي-به ويژه مكه مكرمه و مدينت النبي(ص)-مي زيسته اند.

سيد قطب الدين ني ريزي كه از عارفان بزرگ سلسله ذهبيه در سده 12 هجري قمري و خود از اين خاندان بوده سلسله نسب آنان را به امام زين العابدين (ع) رسانده است.

اصل اين خاندان از مَكران يا مُكران است. نياي بزرگ اين خاندان سيد عبدالله مكراني-احتمالا اوايل سده هفتم هجري قمري- به ايج هجرت كرد, در آنجا اقامت گزيد و سرانجام در ده گوشه وفات يافت و در همانجا به خاك سپرده شد. در ايج امامزاده اي به نام سيد اوليا وجود دارد كه به احتمال, مدفن جلال الدين عبدالله است.

اين آرامگاه محل زيارت زائران است.

پس از او فرزندش قطب الدين محمد نيز در آن ديار ساكن شد. وي در ايج, در روستاي فسيرجان وفات يافت و در همانجا دفن شد. آرامگاه او با نام امازاده نورمحمد, تعمير و بازسازي شده و مورد احترام و زيارت مردمان آنجاست.

در كتاب تاريخ و فرهنگ ني ريز به شرح مفصل درباره فرزند قطب الدين محمد يعني سيد جلال الدين عبدالله و نوادگان او پرداخته است كه براي اطلاعات بيشتر شما مي توانيد به اين كتاب مراجعه كنيد. در اينجا براي آشنايي با اين خاندان فقط به اختصار اسامي آنان ذكر مي شود:


الف- خاندان سيد قطب الدين محمد حسيني:

1- قطب الدين محمدبن سيد جلال الدين عبدالله حسيني

2- سيد جلال الدين عبدالله بن قطب الدين محمد حسيني

3- جمال الدين محمد بن جلال الدين عبدالله حيسني

4- شهاب الدين احمد بن جلال الدين عبدالله حسيني


ب- خاندان سيد نورالدين محمد حسيني:

   1- نورالدين محمد بن سيد جلال الدين عبدالله حسيني
   2- ابوسعيد محمد بن نورالدين محمد حسيني
   3- ابوذر معين الدين ابراهيم بن نور الدين محمد حسيني
   4- محب الدين عبيدالله بن نورالدين محمد
   5-ابوالفضل صفي الدين عبدالرحمن بن نورالدين محمد حسيني
   6-نورالدين احمد بن صفي الدين عبدالرحمن حسيني
   7- سيد معين الدين محمد بن صفي الدين عبدالرحمن حسيني
   8-ام الفضل حبيبت الله دختر صفي الدين عبدالرحمن
   9- عفيف الدين ابوبكر محمد بن نورالدين محمد حسيني
   10- ابو عبيدالله علا’الدين محمدبن عفيف الدين محمد حسيني
  11- ابو حامد نورالدين عبيدالله بن علا‌’الدين محمدبن عفيف الدين محمد حسيني




ابواسحاق ني ريزي(محمدبن عبدالله):

ابو اسحاق محمدفرزند عبدالله شبانكاره اي ني ريزي, عالم, حكيم و قاضي فارس در سده 9 هجري قمري بود.

ابو اسحاق از بزرگان علم و دانش در سده نهم هجري قمري بود و با عالمان و دانشمندان بزرگي چون جلال الدين عبدالله دواني و حسين بن معين الدين ميبدي مصاحبت و مجالست داشت.

همچنين مطالب بالا نشان دهنده آن است كه وي با دربار آق قويونلوها ارتباط داشته و ظاهر مورد توجه و احترام يعقوب بيك آق قويونلو معروف به يعقوب بايندر بوده است.

تنها اثري كه از او در دست است, رساله اي است در باره محكوم عليه بودن حرف.درباره اين رساله در كتاب تاريخ و فرهنگ ني ريز مفصل توضيح داده شده است.



جمال الدين محمود ني ريزي (محمودبن محمد بن محمود):

دانشمند و فيلسوف نامدار فارس در سده 9-10 هجري قمري بود.

در تذكره ها و كتب تراجم بيشتر با نسبت شيرازي از او ياد شده. اما جمال الدين محمود خود در مقدمه آثارش نسبت ني رزي را در ادامه نامش ذكر كرده است. علاوه بر آن بيشتر منابع كتابشناسي نيز نسبت ني ريزي به او داده اند.

جمال الدين محمود از بزرگان عصر خود بوده و او را سرأمد علماي زمان و افصح بلغاي دوران خوانده اندو حتي برخي او را بزرگترين شاگرد دواني گفته اند.(شرح كامل در كتاب تاريخ و فرهنگ ني ريز)



عبدالحميد ني ريزي:

(عبدالحميد بن معين الدين بن محمدهاشم)

حكيم و عارف ني ريزي كه در سده دهم و يازدهم هجر فمري مي زيسته است.

برخي و ي را شاگرد ميرداماد-مير محمد باقر ابن شمس الدين محمد(متوفي 1041 هجري قمري)-حكيم و عارف نامدار شيعي دانسته اند. به حال او در سده يازدهم هجري زيست و در همان سده نيز وفات يافت.

تنها اثري كه از او بر جاي مانده كتابي عرفاني با عنوان البوارق النوريه في اسرار الحقيقع الطاهريه است.



سيد قطب الدين محمد حسيني ني ريزي:

فرزند سيد ابوطالب از عالمان و عارفان بزرگ سلسله ذهبيه در سده دوازدهم هجري قمري مي زيست.

وي در ني ريز ولادت يافت. تاريخ تولد او به طور دقيق دانسته نيست, اما با توجه به مطالبي كه در برخي از أثارش امده است ولادت او را در اغاز سده دوازدهم يعني در 1100 هجري قمري حدس زده اند.

ايشان در زادگاه خود نشو و نما يافت و در همانجا نيز به تحصيل پرداخت.

با توجه به عبارات مقدمه ترجمه غزل عطار دانسته مي شود كه او در همان دوران نوجواني كه به احتمال در زادگاهش به سر مي برده با ادبيات عرفاني اشنايي يافته است.

در كتاب تاريخ و فرهنگ ني ريز بيش از 110 صفحه درباره اين دانشمند بزرگ وشرح احوال و اثار و نظميات ايشان مطلب امده است.



ام سلمه بيگم(ملقب به دعا):

دختر سيد قطب الدين محمد ني ريزي و نوه دختري شيخ علي نقي اصطهباناتي, از زنان بزرگ, دانشمند و اهل عرفان كه در سده دوازدهم هجري قمري مي زيسته است.

وي با توجه به مطالبي كه در مقدمه جامع الكليات اورده مي بايست در سال 1143 هجري قمري در شيراز ولادت يافته باشد. ام سلمه در 1158 هجري قمري نزد پدرش به فراگيري علوم و معارف ديني و عرفاني پرداخت و تا زمان وفات پدرش در 1173 هجري قمري در نجف اشرف در خدمت وي بود و از محضر او بهره جست.

او تا سالها در نجف اشرف ماند. از سال وفات و نيز مكان درگذشت وي اطلاعي در دست نيست.

تنها اثر ام سلمه كتاب عرفاني جامع الكليات است. او اين اثر را در مدت پانزده سالي كه نزد پدرش تلمذ مي كرد به تدريج جمع اوري, و چنانچه گفته مطالب ان را از انوار شموس حكمت عرفا اقتباس و كليه مسائل حكمت الهيه كه از اسرار است جمع كرده است.

اين كتاب شامل كليات عرفان اسلامي در چهارده بيان است:

بيان اول: در تحقيق معني لاهوت كه ذات خق سبحانه است و ثبوت وجود و وحدت وجود حق سبحانه به طريق عرفا’ الهيين.

بيان دوم: در تحقيق عالم جبروت كه ظهور كمالات صفات الهي است.

بيان سوم: در تحقيق عالم ملكوت.

بيان چهارم: در تحقيق عالم اثار

بيان پنجم: در تحقيق عالم ناسوت.

بيان ششم: در معرفت سير ارواح از مبدأ

بيان هفتم: در معرفت سر آنكه ارواح از عالم قدس به اين عالم اجسام به چه كار آمده اند و فايده آمدنشان چيست.

بيان هشتم: در معرفت صراط مستقيم, حركت به آن و عود به وطن اصلي.

بيان نهم: در معرفت قيامت و رجوع به آن.

بيان دهم: در معرفت مراتب روح و سئوال قبر و سر معاد

بيان يازدهم: در معرفت روح و عقل و نفس و بدن

بيان دوازدهم: در معرفت اقسام سالكان و دانستن آنكه از اين اقسام كرام مرشدند كه مي توان تبعيت نمود.

بيان سيزدهم: در معرفت راه هايي كه سالكان از آن راهها حركت مي توانند كرد.

بيان چهاردهم: در معرفت سير سالكان.



حكيم محمد كاظم ني ريزي:

از پزشكان ودانشمندان ني ريز در سده سيزدهم هجري قمري است.

با توجه به نسبت شيرازي كه برخي به او داده ان و اطلاعاتب كه استاد اقبال آشتياني درباره او به دست داده و نيز گفته هاي فرصت الدوله درباره نوه اش محمدعلي دانسته مي شود كه اين خاندان در شيراز اقامت داشته اند.

با توجه به مدارك موجود محمد كاظم مي بايست در فاصله سالهاي 1272-1282هجري قمري وفات يافته باشد. از حكيم محمد كاظم اثري در پزشكي برجاي مانده است. مولف اين اثر را كه بدون عنوان است در سال 1247 هجري قمري به شخصي به نام تهورخان اهدا كرده است. اين اثر شامل يك مقدمه, بيست و هفت فصل ويك خاتمه است.




شمس المعالي(انجمن) ني ريزي (ميرزا اسحاق پسر ميرزا احمد):

فقيه, مفسر, خوشنويس و اديب تواناي سده 13 هجري قمري به شمار مي رفته و در علم نجوم نيز اطلاعاتي داشت.

از او القاب و عناوين بلندي ياد كرده اند. ميرزا طاهر اصفهاني در كتاب گنج شايگان در توصيف و تعريف او گفته است:حكيمي است فرزانه و هنرمند دانا و بي مانند, عارف به جوامع تفسير و تاويل,واقف به بداتع اجمال و تفصيل, جامع مراتب زهد و علم و حاوي مراسم قدس و فضل... هر سطري از افكار دلپذيرش,شطري است از حقايق ژرف و هر حرفي از تحقيقتت بي نظيرش طرفي است از معاني شگرف, دقيقهاي معانيش در لباس حروف, چو در سياهي شب روشني پروين است به علم درست نويسي در تمام خطوط چنان ماهر و مربوط است كه از نسخ و نستعليق و ثلث و رقاع و ريحان و شكسته آنجه از خامه اش مي تراود و بر نامه مي نگارد, بر روي صفحه مانند طره طرا بر غره غرا مسلسل است و دلربا, و لطايف معاني در آن الفاظ و مباني چون آب حيات است در ظلمات, روشن و جانفزا.

ميرزا اسحاق در زادگاهش نشر و نمو يافت و تحصيلات مقدماتي را به پايان رساند.

پس از آن براي تكميل تحصيلات خود به شيراز رفت و در دارالعلم به فراگيري علوم و معاف ديني و ادبيات و هنر اشتغال ورزيد.

شمس المعالي در علوم مختلف از جمله ادبيات عرب و فارسي, فقه, اصول, فلسفه, رياضي, نجوم, تاريخ و كتابت و خوشنويسي مهارت كسب كرد.

مطالب و اطلاعات بيشتر را مي توانيد در كتاب تاريخ و فرهنگ ني ريز بخوانيد.



مير شهاب الدين ني ريزي:

فرزند نورالدين, فيلسوف فاضل,عالم عارف,فقيه و خوشنويس توانا كه در سده 13 و اوايل سده 14 هجري قمري مي زيسته است. وي از نوادگان سيد قطب الدين ني ريزي, عارف و عالم مشهور سلسله ذهبيه بود.

القاب و عناوين بسياري به وي نسبت داده اند و او را علام فهام , نادره ليالي و ايام , قطب فلك فضيلت و نجابت خوانده اند.

وي براي تكميل تحصيلات خود به تهران هجرت كرد و در آنجا به محضر عالمان و فيلسوفان بزرگ آن زمان شرفياب شد. مير شهاب الدين نزد حكيم الهي, شيخ محمد رضا الهي قمشه اي(متوفي1306هجري قمري) و علامه سيد ابو الحسن اصفهاني معروف به جلوه (متوفي1314هجري قمري) تلمذ كردو در ملازمت اين دو استاد بزرگ به فراگيري فلسفه پرداخت تا آنجا كه خود از فيلسوفان بزرگ آن عصر گرديد. او علاوه بر فلسفه در ديگر علوم اسلامي از جمله فقه,اصول و عرفان نيز تبحر خاصل كرد.

او پس از وفات استادش, الهي قمشه اي, بر مسند وي تكيه زد و در مدرسه صدر تهران به تدريس فلسفه اشتغال ورزيد و شاگردان بسياري تربيت كرد. مهمترين شاگردان وي عبارتند از آقا ميرزا احمد آشتياني, أقا ميرزا مهدي آشتيانيو آقا سيد محمد كاظم لواساني معروف به عصار.



خاندان شيخ السلام:

خانداني از دانشمندان, اديبان و خوشنويسان صاحب نامي كه در سده سيزده و چهارده هجري قمري در ني ريز مي زيسته اند.

اصل اين خاندان دارابي است. نياي بزرگ آنان مير محمد صالح دارابي احتمالا در اوايل سده سيزده هجري قمري از داراب به ني ريز هجرت كرد. همچنان كه در فرسنامه ناصري آمده:« مير محمد صالح دارابي از قصبه داراب جلاي وطن نموده, وارد ني ريز گرديد و بساط فضل گستري را گسترانيده, متوطن گرديد و از نسل او سلسله اي در ني ريز بر پا گشته, بيشتر آنها اهل كمال و ثروت و مال گشته به احترام تمام زندگاني دارند.»

(مطالب بيشتر در كتاب تاريخ و فرهنگ ني ريز آمده است)



سيد جواد ني ريزي(فرزند سيد علي رضا):

سيد جواد فرزند سيد علي رضا و نوه سيد مسيحا و از نوادگان سيد نعيما شيخ الاسلام بزرگ ني ريز بود.

وي در ني ريز تولد يافت و در همانجا تحصيلات مقدماتي را فرا گرفت. پس از آن در يزد و شيراز نزد عالمان و دانشمندان آن عصر به تكميل تحصيلات خود پرداخت. او سپس به ني ريز بازگشت و به امر قصاوت و تدريس اشتغال ورزيد. از جمله شاگردان او سيد محمد پيشنماز بود كه نزد او علم كلام خواند.

وي در ني ريز با دختر حاج ميرزا عبدالوهاب پسر ميرزا لطف الله شيرازي ازدواج كرد.

سيد جواد سر انجام در تاريخ 1332 هجري قمري در ني ريز وفات يافت و در همانجا به خاك سپرده شد. قبر او اكنون در ضلع جنوبي-نزديك به ديوار جنوبي- حسينيه امام خميني واقع است.




سيد محمد پيشنماز(فقيه):

سيد محمد, ملقب به پيشنماز, فرزند سيد ابراهيم بود. سلسله نسب اين خاندان به امام سجاد(ع) مي رسد.

او در سال 1283 هجري قمري در ني ريز ولادت يافت و در همانجا نزد شيخ مهدي كرماني و آقا سيد جواد ني ريزي به تحصيل پرداخت . پس از آن براي تكميل تحصيلات خود در علوم و معارف ديني به شيراز رفت و در مدرسه آستانه به تحصيل پرداخت. در آنجا از محضر عالمان بزرگ از جمله ميرزا ابراهيم محلاتي و ميرزا هدايت الله دستغيب شيرازي و شيخ شانه ساز, بهره برد. مي گويند كه وي در علم فقه, فلسفه,معاني و بيان تبحر داشته است.

او پس از آن در حدود 1310 هجري قمري به ني ريز بازگشت و به تعليم و تربيت شاگردان ,تاليف و وعظ و ارشاد خلق پرداخت. علاوه بر آن بيش از 70 سال امامت جماعت مسجد امام حسن (ع)(مسجد نظر بيگي سابق) –و برخي مساجد ديگر آن شهر –را بر عهده داشت.

سيد محمد سرانجام در ماه رجب سال 1378 هجري قمري در گذشت و در جوار امامزادگان به خاك سپرده شد.



سيد هدايت الله فقيه:

وي فرزند سيد محمد پيشنماز, در 1320 هجري قمري در ني ريز ولادت يافت. وي در ني ريز و نزد پدر و سيد محمود متالهي به تحصيل پرداخت و پس از پدر امور شرعي مردم را بر عهده گرفت. او حدود 50 سال به عنوان خاتم منبرها, وعظ و ارشاد مردم را بر عهده داشت.

سيد هدايت الله فقيه سرانجام در 1392 هجري قمري وفات يافت و در جوار پدرش به خاك سپرده شد.

از ايشان 4 پسر و 4 دختر باقي ماند. پسر بزرگ ايشان حجت السلام سيد محمد فقيه, امام جمعه ني ريز و استاد حوزه علميه است.



سيد محيي الدين فال اسيري:

سيد علي اكبر ملقب به محيي الدين, فرزند سيد محمد و نوه مجتهد فارس, سيد علي اكبر فال اسيري بود. سلسله نسب اين خاندان به امام موسي بن جعفر مي رسد.

اصل آنان از دو روستاي فال و اسير, از توابع لامرد لارستان بوده و جد آنان, سيد علي اكبر فال اسيري, در شيراز اقامت گزيد.

وي در سال 1319 هجري قمري مطابق1280 شمسي در شيراز متولد شد و در همانجا نزد عالمان و استادان نامدار آ، عصر به تحصيل علوم ديني پرداخت و در محضر ميرزا محمد صادق مجتهد و شيخ علي ابيوردي و ديگران, ادبيات,فقه,اصول و فلسفه خواند ر به ويژه در فقه تبحر حاصل كرد و از طرف مراجع عظام تقليد, عناوين و القاب بلندي يافت. حضرت آيت الله شاهرودي در اجازه روايتي كه به ايشان داده او را سيدالعلما’الاعلام حجت الاسلام خواند و نيز در خطاب امام خميني(ره) نسبت به ايشان آمده است:«حضرت مستطاب سيد العلما’ الاعلام حجت السلام آقاي حاج سيد محيالدين فال اسيري دامت بركاتت از اعاظم علما’اعلام و مجاهدين عظام مي باشد.»

ايشان چند سالي امامت مسجد وكيل شيراز را بر عهده داشت, پس از آن در سال 1308 شمسي به در خواست جمعي از اهالي روستاي مشكان-از روستاهاي تابع ني ريز- براي تبليغ و وعظ وارشاد, به آنجا هجرت كرد. ايشان حدود 13 سال در آنجا ماند, اما در سال 1321 شمسي براي مبارزه با بهائيت از مشكان به ني ريز آمد و تا آخر عمر در آنجا ماند و به تعليم و تربيت شاگردان و وعظ و ارشاد خلق پرداخت و در اين مدت امامت جماعت مسجد جامع مهدي(عج) را نيز بر عهده داشت. از مهمترين و قابل توجه ترين فعاليتهاي ايشان در اين شهر مبارزه با بهائينت , تجديد بناي مسجد ولي عصر(عج), مسجد جامع مهدي و مدرسه علميه امام مهدي(عج) و نيز تاسيس بيمارستان ولي عصر (عج) بود.

ايشان از جمله معدود عالماني بود كه در سال 1342 شمسي در سمينار تهران شركت كرد و در طي اين گردهمايي مرجعيت اما خميني(ره) را همراه با آيت الله ميلاني امضا’ كردند.

او سر انجام پس از عمري كوشش در راه احيا و اعتلاي سنت رسول اكرم(ص) و اهل بيت(ع) و ارشاد خلق و تعليم و تربيت شاگردان, در 11 شهريور ماه سال 1364 شمسي مطابق با 17 ذي الحجه سال 1405 هجري قمري در سن 86 سالگي در ني ريز وفات يافت و در مكاني در مسجد جامع مهدي(عج) كه خد ابتياع نموده بود, به خاك سپرده شد.

ايشان, سه پسر و هفت دختر داشت. بزرگترين فرزند ايشان, حجت الاسلام سيد فخرالدين فال اسيري است كه اكنون در ني ريز, امامت مسجد جامع مهاي(عج) و رياست و تدريس حوزه علميه امام مهدي(عج) را بر عهده دارد.


[ویرایش] شاعران ني ريز

در اين بخش به اختصار از اديبان و شاعران و سخن سرايان ني ريز مطالبي آورده شده است. اين معرفي فقط به جهت آشنايي شماست و اگر بخواهيم به تفصيل سخن بگوييم و به معرفي كامل آثار و اشعار اين بزرگان بپردازيم, نياز به صرف وقت زياد مي باشد.شما مي توانيد در كتاب تاريخ و فرهنگ ني ريز درباره اين بزرگان و اشعارشان بيشتر بدانيد و يا آنهايي كه كتاب شعرشان به چاپ رسيده است را مطالعه كنيد.


مايلي ني ريزي


نسبت ني ريزي, مومنا(مومن كلو)


شعله ني ريزي (محمد جعفر)


سحاب ني ريزي,سيدنعيم(فرزند سيد عفيفا)


سراب ني ريزي,سيد محمد (فرزند سيد عفيفا)


عمان ني ريزي, محمد رضا (فرزند حاج ميرزا آقا)


ساكت ني ريزي محمد ابراهيم(ميرزاابراهيم) فرزند محمد شريف


شهاب ني ريزي, محمد حسن فرزند سيد نعيم (ملقب به اشرف)



مايلي ني ريزي:

هفت اقليم قديميترين منبعي است كه در آن نام مايلي آمده و از اوبا عنوان مولانا مايلي ياد شده است.

بعد از آن تقي الدين اوحدي بلياني در تذكرت مهم خود,عرفات العاشقين, به شرح احوال وي پرداخته است. وي او را مولانا مايلي ايجي خوانده است.

مايلي در دوره شاه طهماسب صفوي (حك 930 – 984 هجري قمري) در ني ريز مي زيسته است. در آن زمان ميرزااحمد كفراني اصفهاني متصدي اراضي دولتي در فارس بود. گفته اند در اثر ظلم و بيداد وي مردمان آن ديار به ستوه آمده و از دست او به نزد شاه طهماسب صفوي شكايت بردند و چنانكه امين احمد رازي گفته است:طلب كش آن گروه, مولانا مايلي بود.

مايلي ضمن قصيده اي لاميه در 31 بيت شكايت خود و اهل آن ديار را به دربار شاه طهماسب رساند و طلب احقاق حق كرد.

شكوائيه او مورد قبول واقع شد و پارشاه صفوي دستور داد كه احمدكفراني, مبلغ سي تومان به مايلي بپردازد و همچنين مبالغي را كه به زور از مردم گرفته بود به آنان باز گرداند.

در تذكره عرفات العاشقين در با ره او آمده است: تيغ زبانش, خصم سوز و كانون بيانش, آتش مهاجات افروز است... سروران زمان از بيم تيغ هجاي او كَشَف وار سر در گريبان خمول كشيده بودند.

علي رغم اينكه درباره وي گفته اند كه: علم سياق را نيك مي دانسته و بر بسياري از كمالات اطلاع داشته و همچنين در شيوه مطايبه و مهازله بي قرينه روزگار آمده... هجو ازو بر زبان را بسيار است. هيچكس در زمان او در هجويات برابر وي در نمي آمد, اما فقط قصيده شكوائيه از او باقي مانده است:

اي كار جهاني شده از جور تو مشكل

مشكل كه رود نقش ستمهاي تو از دل

هستند ربيداد توملكي همه در داد

تا چند به بيداد بود طبع تو مايل

لرزد ز جفاي تو دل و دست جهاني

چون مرغ ستم ديده عاجز دم بسمل

...

تاريخ وفات مايلي دانسته نيست. اما همچنان كه پيش از اين اشاره شد و ي در سده 10 هجري قمري و ظاهرا در اواخر همان سده نيز وفات يافته است.



نسبت ني ريزي:

مومنا(مومن كلو)

نام وي مومنا, مشهور به مومن كلو(كلو به معني رئيس محله است) و متخلص به نسبت بود. درتذكره ها و منابعي كه نام او آمده از وي با عناوين مومنا, مومنا ني ريزي, نسبت ني ريزي و نسبت فارسي ياد شده است. در تذكره شام غريبان در دو جا وتحت عنوان نسبت و نسبت مومنا تبريزي ذكر او آمده است كه تبريزي تصحيف ني ريزي است.

تاريخ ولادت و وفات مومنا دانسته نيست. قديميترين مخنبعي كه در آن شرح حال وي آمده تذكره نصرآبادي است كه در سده 11 هجري قمري بين سالهاي 1083 – 1090 هجري قمري تاليف شده است. آنچه مسلم است آن است كه وي در سده 11 هجري قمري مي ريسته است.

نسبت در زمان شاه عباس ثاني (حك 1052 – 1077 هجري قمري) به اصفهان رفت و مدتي در آنجا زيست. به گفته نصرآبادي: مدتها در جرگه بلبلان در اصفهان بوده. بعد از آن در دوره حكومت شاهجهان (حك 1037 – 1068 هجري قمري) برهند, بدان سرزمين هجرت كرد. در هند به خدمت جعفرخان و دانشمند خان در آمد و در مدت اقامتش در آنجا مورد توجه آنان قرار گرفت و روزگار را به خوشي گذراند. پس از آن مومنا به اصفهان بازگشت و از آنجا رهسپار زيارت خانه خدا شد. پس از بازگشت از سفر حج دوباره عازم هند شد. در تذكره نصر آبادي درباره سفر اخير وي آمده است: باز به تحريك حرص از اصفهان راونه هند شده.

سرانجام وي در هند درگذشت.تاريخ وفات وي دانسته نيست اما با توجه به شرح احوالش در تذكره نصرآبادي مي بايست قبل از تاليف اين تذكره –تاليف در 1083 هجري قمري- وفات يافته باشد.

پس از وفات اسباب او را كه به گفته نصرآبادي قريب به هزار تومان بوده به اصفهان آوردند و بين وارثان تقسيم كردند.

علي رغم اينكه گفته اند: شعر بسياري گفته و حتي صاحب الذريعه ديوان شعري به او نسبت داده اما اكنون به جز ابياتي پراكنده از او اثري باقي نمانده است.


خط فرنگي,خال هندي,لب بدخشاني بود

ترك ما چيزي كه كم دارد مسلماني بود

در رگ سنبل و در ريشه ريحان رفتم

كس نديدم كه به خط تو گرفتار نبود



شعله ني ريزي

محمد جعفر:

علي رغم اينكه شعله ني ريزي در سده 13 و اوايل سده 14 هجري قمري مي زيسته اما دانسته هاي ما درباره زندگاني وي اندك و مبتني است بر گزارشها و اطلاعاتي كه برخي از تذكره نويسان فارس به دست داده اند.

محمد حسين شعاع الملك شيرازي درتذكره تعاعيه, شيخ محمد مفيد شيرازي متخلص به داور در تكره مآت الفصاحه و احمد ديوان بيگي شيرازي در حديقت الشعرا به شرح احوال وي پرداحته و اشعاري نيز از او نقل كرده اند. همچنين مرحوم دكتر نوراني وصال به نقل از آقاي سيد حسين علوي در مقدمه مثنوي خسرو و شيرين اطلاعات سودمندي آورده است.

تام و ي ميرزا محمد جعفر متخلص به شعله, فرزند محمد باقر خان و نوه محمد حسين خان بود. خاندان او از حاكمان ني ريز بودند. نياي او ميرحسام الدين عرب- از طايفه شيباني عرب فارس- سالها بر ني ريز حكم راند. پس از وي پسرش محمدحسين خان ني ريزي –پدربزرگ شعله- حكومت ني ريز را عهده دار شد.

از جمله كساني كه شعله را ديده و با او مصاحبت داشته مولف تذكره شعاعيه بوده است. در آن تذكره آمده است: گاهي به جهت تنظيم امورات ملكي خويش به شيراز آمدي و پس از انجام كار بدان ديار رهسپار شدي, كرارا خدمتش رسيدم و اشعار آبدارش را از لعل گهربار شنيدم.

درباره وضعيت ظاهر شعله گفته اند كه وي هيكلي نيرومند و بازواني قوي و انگشتاني درشت و قيافه موقر و اندامي بلند وسدايي بس رسا و با مهابت داشت. نگاه وي غضب آلود و رعب آور بوده و بهعلت شركت در چند جنگ محلي آثار زخم و شكستگي فراوان در بدن او به نظر مي رسيد.

شعله دوبار ازدواج كرد. يكي از همسران او دختر سيد يحيي دارابي بود. از زن ديگر او هيچ اطلاعي در دست نيست. ظاهرا او فرزندي نداشت و به همين جهت ريج ميبرد و اين محروميت روح شاعر را متاثر و او را دلتنگ مي داشته است.

قسمتي از قصيده وي در شكايت از گردش روزگار:

زماني چند لب بستم زگفتار

دلي فرسوده از دهر جفاكار

زخاموشي زبانم تاب بگرفت

ز اشكم كاخ دل سيلاب بگرفت

حريفان لب به طعنم باز كردند

ملمت هر طرف آغاز كردند

كه تا چندت چنين خاموش بودن

زبان بستن سراپا گوش بودن


در مقدمه خسرو و شيرين علت عزلت و گوشه گيري او ندامت و پشيماني وي از كارهاي گذشته اش گفته شده است.

شعله سرانجام در زادگاه خود ني ريز وفات يافت و همانجا در مصلاي معروف به امامزادگان مدفون شد.تاريخ وفات او را اكثر منابع 1315 هجري قمري گفته اند.

به علت تغييراتي كه بعدها در مصلاي مذكور رخ داده, قبر اين شاعر از بين رفت و كنون اثري از آن باقي نمانده است.

علاوه بر خسرو و شيرين كه بارها به جاپ رسيده اشعار پراكنده اي در قالب غزل و قصيده نيز از او باقي مانده استم.



سحاب ني ريزي,سيدنعيم

فرزند سيد عفيفا:

نام او سيد نعيم, فرزند سيد عفيفا شيخ السلام متخلص به سحاب بود. خاندان او از بزرگان علم و ادب آن ديار به شمار مي آمدند و در سده هاي 13 و 14 هجري قمري منصب شيخ السلامي ني ريز را عهده دار بودند. جد او مير محمد صالح دارابي-احتمالا در اوايل سده 13 هجري قمري- از داراب به ني ريز هجرت كرد و به گفته مولف فارسنامه ناصري: بساط فضل گستري را گسترانيده, متوطن گرديد و از نسل او سلسله اي در ني ريز بر پا گشته, بيشتر آنها اهل كمال و ثروت و مال گشته, و به احترام تمام زندگاني دارند.

زين العابدين شرواني متخلص به تمكين_متوفي 1253 هجري قمري) در نمه اول سده 13 هجري قمري سيد عفيفا را ديده است.

سحاب اهل شعر و ادب بود و چنانكه مولف تذكره مرآت الفصاحه نقل كرده ديوان شعري مشتمل بر مثنويات, غزليات, قصايد و مراثي داشته است. اما اكنون جز ابياتي پراكنده از او اثري در دست نيست.


از غزليات او:


صورت خوبان بديدم هر چه در آفاق بود

صورت دلدار ما ديباچه اوراق بود

من كه رفتم زخود از گردش چشم سيهش

چون كنم گر به من زار بيفتد نگهش



سراب ني ريزي,سيد محمد

فرزند سيد عفيفا:

دانسته هاي ما درباره سراب ني ريزي بسيار اندك است بر گزارش مختصري كه داور در تذكرت مرآت الفصاحه به دست داده است.

نام او سيد محمد فرزند سيد عفيفا شيخ الاسلام ني ريز و برادر سيد نعيم سحاب ني ريزي بود. او سراب تخلص مي كرد و فقط سه بيت از اشعار او در دست است.


پسري گل رخي و سيم اندام

برده از من به دلبري آرام

زلف لرزان فتاده بر دوشش

كرده روز مرت سيه چون شام

همچو صياد قصد او كردم

او فتادم چو صيدش اندر دام


از تاريخ ولادت, زندگاني و وفات او اطلاعي در دست نيست, اما با توجه به شرح احوال خاندان او مي بايست در اواخر سده 13 و اوايل سده 14 هجري قمري زيسته باشد. به گفته داور در جواني به تير خطا كشته شد.



عمان ني ريزي, محمد رضا

فرزند حاج ميرزا آقا:

نام او محمد رضا متخلص به عمان فرزند حاج ميرزا آقا بود و در سده 13 و 14 هجري قمري مي زيست. وي در سال 1259 هجري قمري در ني ريز متولد شد و در همانجا نيز نشو و نما يافت و ظاهرا تا آخر عمر در زادگاه خود ساكن بود. دانسته هاي ما درباره وي منحصر است به مطالبي كه از اشعار او به دست مي آيد و همچنين اطلاعاتي كه مرحوم سازگار در تذكره خود به دست مي دهد.

از تحصيلات وي اطلاعي نداريم فقط مي دانيم كه مدتي مامور دارايي بوده و در اين مدنت به جاهاي مختلف سفر كرد پس از آن به كسب و خريد و فروش اشتغال داشت.

قصيده اي كه در استرداد طلب خود از ملاعبدالواحد-يكي از وعاظ اصطهبانات- سروده خود گواهي است بر اشتغال او به داد و ستد. علاوه برآن توجه او به احوال و اوضاع اجتماعي و حساسيت او نسبت به مسايل ديني از قصيده اي كه در رد نكوهش يكي از بهائيان سروده آشكار است.

عمان در اواخر عمر انزوا گزيد و در گوشه عزلت عمر خود را سپري كزد.

علي رغم اينكه عمان شاعري بذله گو و هجو سرا بوده و همچنين مشكلات و نارسايي هاي روزگار را در لباس هجو و بذله گويي در اشعار خود منعكس مي كرده است, مهمترين و جالبترين سروده هاي او به مدح و ستايش اهل بيت اختصاص دارد.

قصايدي كه در مدح و ستايش اميرالمومنين,حضرت زهرا(ع),امام هفتم(ع),امام هشتم(ع), امام زمان(عج) و حضرت ابوالفضل (س) سروده, نشان دهنده عمق اعتقاد و ارادت او به خاندان عصمت و نبوت است.

عمان علاوه بر شعر و ادب, به خوشنويسي نيز علاقه مند بود و گفته اند كه خط نستعليق را نيكو مي نوشته و ديواني نيز به خط خود داشته كه نسخه اي از آن نزد نگارنده است.


قسمتي از قصيده در مدح و ستايش ولي عصر(عج) :


تو اي امام به حق, آفتاب ايماني

جهان جان و به جان جهان جهانباني

گرفته نور جمال تو شرق و غرب جهان

به چشم شب پره چون آفتاب پنهاني

كه گفت شخص تو پنهان بود ز پرده غيب

كه بي حجاب نمايان چه مهر تاباني




ساكت ني ريزي محمد ابراهيم(ميرزاابراهيم)

فرزند محمد شريف:

از دانشمندان , شاعران و خوش نويسانفارس در سده 13-14 هجري قمري بود. او را ميرزا ابراهيم نيز خوانده اند. ساكت خود در مقدمه دبستان الفرصت از خوسشتنبا عنوان محمد ابراهيم بن محمد الشريف و نيز در پايان مقدمه حاج ميرزا ابراهيم ياد كرده است.

همچنان كه خود گفته است, اصلا شيرازي بود و در ني ريز ولادت يافت.

با توجه به گفته مولف تذكره شعاعيه-تاليف در 1320-1321 هجري قمري –مبني بر اينكه : قرني است در شيرازش منزل است, مي توان ولادت او را در نيمه دوم سده 13 هجري قمري حدس زد. همچنين به نظر مي رسد كه اودر اواخر همان سده به شيراز هجرت كرده باشد.

ساكت به كتابت و معلمي اشتغال داشت, به علاوه به تحصيل علم و ادب نيز همت گماشت و با علما و ادباي بزرگ شيراز در آن روزگار مصاحبت و مجالست يافت. از جمله آن بزرگان ميرزامحمد نصيرحسيني شيرازي معروف به فرصت الدوله شيرازي بود.

فرصت الدوله در كتاب آثار عجم از وي به بزرگي ياد كرده و درباره اوگفته است: ميرزاابراهيم اديبي است فاضل و نحريري كامل در خط نسخ, فخر اماثل.

علاوه بر آن وي با داور مولف تذكره مآت الفصاحه و با شعاع شيراري, صاحب تذكره شعاعيه نيز مصاحبت و مجالست داشت.آنان نيز از توانايي هاي او در علم و ادب و كتابت خط نسخ سخن به ميان آورده و اظهار داشدهاند كه در اكثر علوم خبير و عليم...خط نسخ را نيكو نگارد و در ساير خطوط خطاطش بي آهو شمارد.

در كتاب دانشمندان و سخن سرايان فارس آمده است كه اودر اواخر عمر اديب تخلص مي كرد.

ساكت سرانجام در شيراز وفات يافت و در همانجا به خاك سپرده شد.

تاريخ وفات اورا فقط مولف كتاب دانشمندان و سخن سرايان فارس در سال 1334 هجري قمري گفته است كه البته قابل تامل است. به هر حال با توجه به شرح احوالش مي بايست در اواسط سده 14 هجري قمري وفات يافته باشد.

از اوجز مقدمه اي كه بر دبستان الفرصت(ديوان فرصت) نگاشت و اشعاري پراكنده, اثري در دست نيست.


قسمتي از يك قصيده:

خيز و ساز دور از خويش جامه هيولايي

زآنكه سالك ره را لازم است عرياني

شو مجرد از هر قيد, بگذر از ريا و كيد

تا مگر نگردي صيد در كمند شيطاني

تا به كي در اين سجين, بسته پر بود از كين

مرغ باغ عليين همچو ماه كنعاني



شهاب ني ريزي

محمد حسن فرزند سيد نعيم

ملقب به اشرف:

نام او محمد حسن, فرزند سيد نعيم شيخ الاسلام و نوه سيد عفيفا, ملقب به اشرف و متخلص به شهاب بود.داور نام اورا اشرف دانسته است كه صحيح نيست.

هر چند شرح احوال مختصري از او در تذكره مآت الفصاحه آمده اما دانسته هاي ما درباره وي بيشتر مبتني بر اطلاعاتي است كه مرحوم خليل سازگار- به نقل از نواره هاي او- در تذكره سازگار به دست داده است.

خاندان و ي از بزرگان علم و ادب بودند.شهاب در حدود 1272 هجري قمري در ني ريز متولد شد و در همانجا نشو و نما يافت. او پس از پدرش به احتمال در دهه 1310 هجري قمري به شيخ الاسلامي ني ريز برگزيده شد و سرانجام نيز در سن هفتاد سالگي در سال 1342 هجري قمري وفات يافت.

هر چند شهاب شيخ الاسلام ني ريز بود اما شخصيت علمي وادبي او جنبه هاي ديگر شخصيت وي را تحت الشعاع قرار داد.

از شهاب ديوان شعري شامل قصايد, مثنويات, غزليات, رباعيات و مسمطات به جا مانده است. نسخا هي از آن نزد أقاي محمدباقر اشرف زاده, كه مولف تذكره سازگار أن را ديده واز أن بهره برده و نسخه اي نيز نزد آقاي سيد حسن فقيه موجود است.

اين ديوان هنوز به چاپ نرسيده و فقط منتخبي از آن در تذكره سازگار أمده و همچنين تعدادي از قصايد أن به صورت اوراقي پراكنده (به صورت تايپي) در دانشگاه آزاد ني ريز تكثير شده است.

قصايد وي داراي مضامين بلند اخلاقي-مذهبي است و مولوديه ها و مديحه هاي بسيار زيبايي در مدح و ستايش اهل بيت(ع) سروده است. علاوه بر أن قصايدي در مدح ظل السلطان- پسر ناصرالدين شاه- شكوه از روزگار و مردمان زمان خود و نيز برخي موضوعات تاريخي و همچنين قصيده هايي عربي دارد.

چنانكه از سروده هايش بر مي آيد وي با ظل السلطان رابطه اي دوستانه داشته است و بارها به دادخواهي نزد او رفته و در قصيده هايش او را بسيار ستوده است.


قسمتي از قصيد در حمد و ستايش باري تعالي:


اول هر نامه نام حي توانا

آنكه به ذاتش نبرده ره دل دانا

مالك ملك قدم به خطه هستي

خالق لوح و قلم به عرصه انشا’

آنكه سحاب عنايتش ز مشيت

در صدف كُن فكنده لو’لو’ لالا


[ویرایش] منابع

اطلس گیتاشناسی استانهای ایران، تهران ۱۳۸۳، ص. ۱۳۶.


 این نوشتار مرتبط با جغرافیا خُرد است. با گسترش آن به ویکی‌پدیا کمک کنید.
استان فارس

استان فارس

مرکز شیراز
شهرستان‌ها

آباده | ارسنجان | استهبان | اقلید | بوانات | پاسارگاد | جهرم | خرم‌بید | خنج | داراب | زرین‌دشت | سپیدان | شیراز | فراشبند | فسا | فیروزآباد | قیر و کارزین | کازرون | لارستان | لامِرد | مرودشت | ممسنی | مهر | نیریز

شهرها

آباده طشک | آباده | اردکان | ارسنجان | استهبان | اسیر | اشکنان | افزر | اقلید | اهل | اوز | ایج | ایزدخواست | باب‌انار | بالاده | بنارویه | بهمن | بیرم | بیضا | جنت‌شهر | جهرم | جویم | حاجی‌آباد | خاوران | خرامه | خشت | خنج | خور | داراب | داریان | رونیز | زاهدشهر | زرقان | سده | سروستان | سعادت‌شهر | سورمق | سوريان | سیدان | ششده | شهر پیر | شیراز | صغاد | صفاشهر | علامرودشت | فتح‌آباد | فراشبند | فسا | فیروزآباد | قائمیه | قادرآباد | قطب‌آباد | قیر | کازرون | کامفیروز | کره‌ای | کنارتخته | کوار | گراش | گله‌دار | لار | لامرد | لپوئی | مرودشت | مشکان | مصیری | مُهر | میمند | نودان | نورآباد | نیریز | وراوی 

نقاط دیدنی

آرامگاه سعدی | ارگ کریمخانی | بازار وکیل | باغ ارم | باغ دلگشا | باغ عفیف‌آباد | برم دلک | بند امیر | بیشاپور | پاسارگاد | تخت جمشید | تمب بت  | حافظیه | دریاچه پریشان | کاخ سروستان | کعبه زرتشت | مسجد وکیل | حمام وکیل | آتشکده کازرون | نارنجستان قوام | نقش رجب | نقش رستم 

فهرست روستاهای استان فارس
زبان‌های دیگر