نصرت الدوله
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
فیروز میرزا نصرت الدوله فرزند شاهزاده عبدالحسین میرزا فرمانفرما و نوه دختری مظفرالدین شاه بود که در بیروت تحصیل کرد و از نوجوانی به کار سیاست پرداخت. او در جریان انعقاد قرارداد ۱۹۱۹ وزیر خارجه کابینه وثوق الدوله و یکی از سه امضاکننده قرارداد بود. با برآمدن رضاخان به او نزدیک شد و مدتی در حکومت رضاشاه وزیر بود. سپس مورد غصب واقع شد و بازداشت شد. با وساطت مستوفی الممالک آزاد شد و در خانه تحت نظر بود. رضاشاه پولی را که او برای موافقت با قرارداد ۱۹۱۹ از انگلیسها گرفته بود پس گرفت. فیروز پس از بازداشت دوباره به سمنان تبعید شد و آنجا تحت نظر قرار گرفت. او در سال 1316 در تبعیدگاهش به قتل رسید. پس از شهریور ۱۳۲۰ و کناره گیری رضاشاه، در جریان محاکمات گروهی از مأموران سابق شهربانی مطرح شد که سه مأموری که برای قتل او به سمنان رفته بودند ابتدا به او سم خورانده و سپس او را خفه کرده بودند. نصرت الدوله به هنگام مرگ کمتر از ۵۰ سال داشت.
فیروز میرزا فیروز،که بیشتر با لقب دوران قاجاریه خود نصرت الدوله شهرت دارد، فرزند ارشد عبدالحسین میرزا فرمانفرما و مورد توجه و علاقه خاص پدر بود که بعد از انجام تحصیلات در خارج، تحت حمایت پدر وارد عالم سیاست شد و اولین نقش مهم سیاسی خود را در کابینه وثوق الدوله و در جریان امضای قرارداد 1919 ایران و انگلیس ایفا نمود.
«شاهزاده عبدالحسین میرزا فرمانفرما، زنهای متعدد داشت. اولین زن او که در جوانی گرفته،عزت الدوله دختر مظفرالدین شاه است که مادرش ام الخاقان دخترمیرزا تقی خان امیرکبیر است. فرمانفرما از عزت الدوله چند اولاد داشت که چند نفر از آنهادر صغر سن و یا اوایل شباب می میرند. فرزندانی که از عزت الدوله به عرصه رسیدند عبارت بودند از: فیروز میرزا نصرت الدوله که بزرگترین فرزند فرمانفرما بود، عباس میرزا سالار لشگر، محمد ولی میرزا، محمد حسین میرزا. فیروز میرزا نصرت الدوله در صغر سن به ایالت کرمان که در واقع موروثی خانواده بود رسید، با پیشکاری که گویا بهجت الملوک نام داشت و بعدها لقب معتضدالدوله گرفت.
فیروز میرزا نصرت الدوله چند سالی در کرمان بود و به او فجایعی نسبت داده می شود که من نمی دانم تا چه پایه صحیح است. این قدر می دانم که این شاهزاده از طفولیت شیطان و حرامزاده و حقه باز بوده. بعداً فرمانفرما، فیروز را برای تحصیل به بیروت فرستاد، با لله و معلم فارسی و خطاط و غیره. بعد به پاریس رفت و حقوق و علوم سیاسی خواند و وقتی به ایران برگشت وارد سیاست شد. مردی بود " انتریکان و ماکیاولی " که هر طریقی را برای پیشرفت خود مشروع می شمرد. پسر فرمانفرما بود، حیثیت فامیلی داشت، نوه مظفرالدین شاه به حساب می آمد درس خوانده بود، زبان خارجی خوب می دانست و پول و ثروت زیاد فرمانفرما را در دسترس داشت. خلاصه همه وسایل ترقی و پیشرفت را در اختیار داشت، ولی با همه هوش سرشاری که به آن متصف بود، آدم ناراحت و حقه بازی بود و کسی که با آن وسایل می توانست از رجال بزرگ و مفید ایران بشود، بدترین نامها را باقی گذاشت. با هر کسی عهد و پیمانی بست وفا نکرد و به هر کس حقه زد. در سیاست خارجی نیز کذا چنین بود. به احمد شاه خیانت کرد، به وثوق الدوله که در کابینه او وزیر خارجه بود خیانت کرد، در سفر اروپای احمد شاه حقه ها زد، به مردم بی صفایی کرد، کمیته ترور ساخت و با هر آدم کشی سروسری داشت که تفضیل آن مفصل است.»
اولین شغل مهم دولتی نصرت الدوله معاونت وزارت عدلیه بود، که کمی بعد از مراجعت او از خارج به وی داده شد و با مخالفتهایی در مجلس روبرو شد، ولی فرمانفرما دم بعضی از وکلای با نفوذ مجلس را دید و کار را فیصله داد. نصرت الدوله با داشتن همین سابقه معاونت وزارت عدلیه، در کابینه وثوق الدوله، که در شهریور ماه سال 1295 تشکیل گردید، در بیست و هشت سالگی وزیر عدلیه شد. نصرت الدوله در دومین دوره زمامداری وثوق الدوله نیز که قریب دو سال از مرداد ماه سال 1297 تا تیرماه 1299 دوام یافت ابتدا وزیر عدلیه و سپس وزیر خارجه شد و در مقام وزارت خارجه در عقد قرارداد 1919 ایران و انگلیس، که ایران را عملا تحت الحمایه انگلیس می نمود، نقش اصلی را به عهده داشت.
درباره ماهیت قرارداد 1919 و رشوه گرفتن عاقدین این قرارداد از انگلیسیها، بهترین سند اعترافات خود انگلیسیهاست. سر دنیس رایت، سفیر پیشین انگلستان در ایران در کتاب مستند خود تحت عنوان " انگلیسیها در میان ایرانیان " اعتراف می کند که قرارداد 1919 « بریتانیا را در امور داخلی ایران کاملا مختار می ساخت و عملا از مداخله سایر قدرتها مانع می گشت. کرزن ( وزیر خارجه وقت انگلیس ) به وزیران همکارش چنین توضیح می داد که این قرارداد از آن رو لازم است که ایرانیان با موقعیت حساس خود بین هندوستان و بین النهرین، که به تازگی تحت قیومیت بریتانیا درآمده بود، به دامان بلشویکها نیفتد. اما این قرارداد بزودی نه تنها در ایران، بلکه در فرانسه و ایالات متحده و شوروی مورد حمله قرار گرفت و اختفایی که در مذاکرات منتهی به آن ملحوظ گشته بود، و موضع مسلطی که قرارداد به بریتانیا تفویض می داشت با انتقاد شدید مواجه شد. برای ایرانیان این قرارداد در حکم تنگتر شدن حلقه طنابی بود که بریتانیا به گردن ایران انداخته بود و از دیدگاه آنان قیومیت و تسلط بیگانه با استقلال ملی مانعةالجمع بود. وزیران اعیان زاده سه گانه ای که کرزن و کاکس ( وزیر مختار بریتانیا در تهران ) قرارداد را با آنان مورد مذاکره قرار داده و امضا کردند، نماینده و بیان کننده آرمان کشورشان نبودند و بسیاری به آنان بدگمان بودند، به ویژه پس از آن که همگان دانستند که آنان در ازای خوش خدمتی ها و زحماتشان پاداش سخاوتمندانه ای از دولت بریتانیا گرفته اند.»
نصرت الدوله علاوه بر دریافت چهل هزار لیره از انگلیسیها بابت " حق الزحمه " خود در انعقاد قرارداد 1919 شصت هزار لیره هم از محل درآمد شرکت نفت اعتبار گرفت و آن را ظاهرا خرج سفر احمد شاه به اروپا نمود، ولی هرگز حساب این مخارج را به کسی نداد.
نصرت الدوله بعد از سقوط کابینه وثوق الدوله و تعلیق قرارداد 1919 به اروپا رفت و ضمن سیر و سیاحت و خوشگذرانی با پولهای بادآورده تماس خود را با انگلیسیها حفظ کرده بود. نصرت الدوله از اقدامات انگلیسیها برای براه انداختن کودتایی در تهران مطلع شد و با جلب موافقت مقامات وزارت خارجه انگلیس برای ایفای نقشی در این کودتا شتابزده عازم تهران شد. درباره این ماجرا و علل عدم موفقیت نصرت الدوله در ایفای نقش اول در کودتا، یحیی دولت آبادی چنین می نویسد:
« نصرت الدوله در اروپا می داند در تهران کودتا خواهد شد و تصور می کند نظر به دوستی که با انگلیسیان دارد میتواند زمامدار مملکت بشود و شاید تا یک اندازه بی خبر نباشد که رفیق او مدیر روزنامه رعد ( سید ضیا الدین ) هم در حال دست و پا زدن برای خویش است، ولی نمی تواند تصور کند که دست وی به زمامداری برسد و می کوشد زودتر خود را به تهران برساند، ولی پیمودن راه طولانی از طریق بصره و بغداد به واسطه ترس عبور از روسیه دست او را از رسیدن به دامان مقصود کوتاه کرده و به حریفش فرصت و مجال داده است.
نصرت الدوله به بغداد می رسد و با دوست قدیم خود سرپرسی کاکس وزیر مختار سابق انگلیس در ایران و حاکم سیاسی کنونی انگلیس در عراق ملاقات می نماید و شاید بهتر پی می برد که سید ضیاءالدین از او پیش افتاده است. مامورین سیاسی انگلیس در تهران هم، مثل این است که در راه مانده را فراموش کرده باشند. به نظر میرسد که نصرت الدوله در حال گذشتن از دریاها و شاید در عالم خیال به خود وعده می داده که در ورود به بغداد به واسطه خصوصیت با سرپرسی کاکس از تندروی رفیق خود در تهران جلوگیری می نماید و کارکنان سفارت انگلیس را در تهران با همان دست با خود همراه می سازد و به مقصود می رسد. نصرت الدوله در عالم خیال همه چیز را می دیده مگر سیاست تازه رسیده روس را در ایران، که در غیاب او در سرتاسر مملکت طنین انداز شده و افکار عمومی را به خود جلب نموده است، و عقیده ضد اشرافی و مخالف سرمایه داری طوری قوت گرفته است که حواس انگلیسیان و دوستان آنها را به شدت پریشان ساخته و برای جلوگیری از آن به هر وسیله باشد متوسل می شوند، بی آنکه توجهی به خصوصیت وزیر خارجه انگلستان با کسی و یا دوستی سرپرسی کاکس با شخصی داشته باشند. سیاستمداران انگلیس در ایران جز به وسیله یک حمله شدید مصنوعی بر ضد اعیان و اشراف و فریب عوام چاره ندارند.
نصرت الدوله در فاصله میان ترک لندن و رسیدن به تهران از حوادث اخیر و احساسات تازه هموطنانش بی خبر مانده، بلکه ملاقاتهایی که در کرمانشاهان با اکبر میرزای صارم الدوله حاکم غرب و شریک عقد قرارداد و دوست صمیمی خود نموده و تدارک اسلحه ای که در کرمانشاهان و همدان می دیده است می رساند که آنطور که باید از اوضاع سیاسی مرکز آگاه نشده و معلوم نیست با کی جنگ داشته که اسلحه تهیه می دیده است. نصرت الدوله هر چه به تهران نزدیک می شود، بهتر می فهمد که سید ضیاءالدین سفارت انگلیس را از دست او گرفته و قزاقخانه هم در دست قدرت آنهاست و برای عملیات او زمینه ای باقی نمانده است.
اینجاست که نصرت الدوله کارکن و دوست انگلیس به دیده اشخاص بی خبر منفور آنها تصور می شود، در صورتی که این طور نیست و او همان است که بوده. نهایت پیش آمدها از روی مصلحت او را عقب انداخته و کسی را که سمت پادوی نسبت به وی داشته جلو انداخته است، و گرنه سیاستمداران انگلیس نه با او دشمنی داشته اند و نه با حریفش دوستی. بالجمله نصرت الدوله و خانواده اش روز و شب دوندگی می کنند بلکه پناهگاهی به دست آورند و رو به هر در می روند آنجا را به روی خود بسته مشاهده می کنند، تا این که بالاخره گرفتار شدن خود و پدرش به دست مامورین کودتا و افتادن آنها به زندان بار زحمت دوندگی را از دوش آنها بر میدارد.» (نقل از حیات یحیی)
شاهزاده فرمانفرما که مرد تیز هوشی بود، وقتی که فهمید رضا خان در مسیر دست یافتن بر قدرت مطلقه پیش میرود به او نزدیک شد و پسرش نصرت الدوله هم در کابینه مجلس چهارم به جمع متملقین سردار سپه پیوست، به طوری که سرانجام در کابینه چهارم سردار سپه، که در مرداد ماه سال 1304، کمتر از سه ماه قبل از خلع قاجاریه تشکیل شد به سمت وزارت عدلیه منصوب گردید. رضا خان با انتصاب نصرت الدوله به وزارت عدلیه از حمایت خانواده فرمانفرما در جریان خلع قاجاریه و انتقال سلطنت برخوردار شد و نصرت الدوله در آغاز سلطنت رضا خان، در سمت وزیر مالیه به همکاری با حکومت جدید ادامه داد. نصرت الدوله از بهمن ماه سال 1305 تا تیرماه سال 1308 در کابینه های مستوفی الممالک و مخبرالسلطنه هدایت عهده دار وزارت مالیه بود و در این مدت با نفوذی که در تیمورتاش وزیر دربار مقتدر رضا شاه داشت، یکی از ارکان اصلی حکومت بشمار می آمد.
مهمترین کار نصرت الدوله در دوران تصدی وزارت مالیه بیرون راندن دکتر میلیسپو و هیئت مستشاران مالی آمریکا از ایران است. تقی زاده که بعد از نصرت الدوله وزیر مالیه شد، در خاطرات خود می نویسد: میلیسپو خیلی آدم سختی بود و رضا شاه از دست او به جان آمده بود؛ بنابراین خود رضا شاه هم در مبارزه نصرت الدوله با دکتر میلیسپو از او پشتیبانی می کرده و اخراج میلیسپو و مستشاران مالی آمریکایی را در اوایل سلطنت رضا شاه، نباید به حساب نصرت الدوله و سرسختی او در برابر آمریکائیها گذاشت.
روز 18 خردادماه سال 1308 نصرت الدوله در حالی که وزیر کابینه بود ناگهان به دستور رضا شاه بازداشت شد. درباره چگونگی بازداشت او، مخبرالسلطنه هدایت که در آن تاریخ رئیس الوزرا بوده است، چنین می نویسد:
« روضه خوانی که در وزارت جنگ، پهلوی در قزاقخانه می شد، از اول سلطنت در تکیه دولت می شود.... 18 خرداد برابر 10 محرم درب تکیه جمع بودیم.آلبومهایی مشتمل بر عکسهایی از راه آهن جنوب رسیده بود. شاه سینه به سینه نصرت الدوله با بشاشت عکسها را نشان می دادند و شرحی می فرمودند. بر حسب معمول تشریف بردند و ما به طرف درب شمس العماره راهی شدیم. جلوی پله عمارت بادگیر، افسری از نظمیه جلو آمد و نصرت الدوله را جلب کرد. تیمورتاش هم بی خبر بود. متحیر ماندیم. راست گفته اند که خنده سلاطین، نمودن دندان شیر است. علت رنجش شاه از نصرت الدوله به این غلظت معلوم نشد. حدس من این بود که باید ارتباط با صارم الدوله و قضایای فارس داشته باشد.»
نصرت الدوله بعد از اینکه در نتیجه تلاش پدر و وساطت مستوفی الممالک از زندان آزاد شد، در اردیبهشت ماه 1309 به اتهام ارتشاء در دیوانعالی کشور محاکمه و به محرومیت از حـقـوق مــدنـی و چـهـار مـاه حـبـس تـادیـبـی و پـرداخت 58080 ریال جریمه بابت اخذ 1936 تومان رشوه محکوم گردید. نصرت الدوله در جریان محاکمه ضمن دفاع از خود گفت با آن همه امکانات و ثروت پدری نیازی به دریافت چنین رشوه ای نداشته و با صدای بلند گفت « حالا مرا دزد کرده اید، آن هم آفتابه دزد؟»
البته رضا شاه با همین محکومیت جزیی دست از سر نصرت الدوله برنداشت. نصرت الدوله بعد از رهایی از زندان نیز همچنان تحت نظر بود، تا اینکه در مهرماه سال 1315 مجدداً دستگیر شد و در بهمن ماه همین سال به سمنان تبعید گردید. مهدی بامداد در شرح حال رجال ایران می نویسد: « علت توقیف و تبعید این بار که سرانجام به هلاکتش منتهی گردید، بطوری که گفته شد، برای این بوده که در روزنامه های فرانسوی مقالات تندی بر علیه حکومت ایران و سلطنت رضا شاه نوشته بودند و شاه مقالات مزبور را از ناحیه نصرت الدوله و به تحریک او می دانست. بعضی ها نیز گفتند چون نصرت الدوله با خدمات ذیقیمتی که در مسئله قرارداد 1919 نسبت به امپراطوری انگلستان انجام داده و به آرزوهایی که داشت نرسیده بود و دیگران را عوض او جلو انداخته بودند، از این جهت از انگلیسیها بریده و به روسها پیوسته بود. در هر صورت امر به توقیف و تبعید و بعد هلاکش داده شد.»
نصرت الدوله در مدت تبعید در سمنان که قریب به یک سال به طول انجامید به شدت تحت نظر بود و حق مراوده و مکاتبه با احدی را نداشت. درباره کیفیت مرگ او که در بیستم دیماه 1316 اتفاق افتاد، دکتر جلال عبده که بعد از شهریور 1320 در مقام دادستان دیوان کیفر به پرونده قتل نصرت الدوله فیروز رسیدگی می نمودند چنین مینویسد:
« نصرت الدوله فیروز در سمنان تبعید بوده و رسدبان سیف الله فولادی از وی مراقبت می کرده است. سه نفر به نامهای عقیلی پور، فرشچی و عباس مختاری ( معروف به شش انگشتی ) به منظور قتل وی به سمنان اعزام می گردند. روزی بر حسب دستور مختاری ( رئیس شهربانی رضا شاه ) سه نفر به اتفاق رسدبان فولادی وارد اتاق او شده، ابتدا گیلاس محتوی سم را به وی می دهند تا بنوشد. همین که نصرت الدوله دست خود را برای گرفتن گیلاس سم دراز می کند، عباس مختاری که پشت میز نصرت الدوله ایستاده بود، غفلتا وی را بغل کرده و به زمین می زند و گلوی او را سخت می فشارد. فولادی هم بر روی سینه وی نشسته، دستهای فیروز را محکم می گیرد و فرشچی هم با گرفتن پاهای او در ارتکاب جرم شرکت می کند. در تحقیقات بازپرس سرانجام فرشچی کارمند شهربانی به این ترتیب اقرار میکند که " چون عباس مختاری خدمتکار شخص رئیس کل شهربانی، نهایت تخصص را در خفه کردن اشخاص داشته، بنا به گفته خودش طوری گلوی مقتول را گرفته که آثاری از آن باقی نمانده و پس از آنکه قضیه خاتمه پیدا می کند، لباسهای وی را مرتب نموده و عینک شاهزاده را به چشمش زده روی تخت خواباندیم و دنبال دکتر محلی فرستادیم.»
نصرت الدوله هنگام مرگ در حدود پنجاه سال داشت. او دوبار ازدواج کرده بود. از همسر اولش ( خانم اختر الملوک خواهر دکتر مصدق ) پسری به نام مظفر داشت و بعد از طلاق وی با خواهر اکرم الدوله برزین ازدواج نمود، که از او هم دو پسر و یک دختر داشت. مظفر فیروز، پسر ارشد نصرت الدوله که خواهرزاده دکتر مصدق نیز بود، در دوران سلطنت محمد رضا شاه به خونخواهی پدر تلاش زیادی نمود.
- منبع:
- تاريخ انقلاب مشروطيت. رحيم نامور. انتشارات پاچار 1958

