سافو
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
سافو از زمان باستان به عنوان بزرگترین شاعر ِ غنایی شناخته شده است. او نخستین زنی بود که کنار ِ احساسات ِ فردی، حتا خصوصیترین احساسات را در شعر بیان کرد. شعر او بر معاصراناش تاثیر بسیار گذاشت و در زمان زندگیش نه تنها در زادگاهاش که درجاهای بس دور نیز خوانده و دکلمه میشد.
افلاتون او را ایزدبانوی دهم هنر نامیده است. کاتولوس(Catullus) از "سافوی ِ مَرد" نام برده و زاهد آسوری تاتیانوس(Tatianus) او را "روسپی، دیوانهی عشق، کسی که هرزهگیش را آواز میداده" خوانده است. بیشترین ایراد به او نیز به دلیل ِ گرایش ِ همجنسگرایانهش بوده است. او از جزیرهی لزبوس(Lesbos) است و برای همین، امروز زنان همجنسگرا را "لزبین" مینامند.
سافو در زمان ِ زندگیاش به خاطر شعرهایش- که شوربختانه بخش اندکی از آن به جا ماندهاست- بسیار ستوده شدهاست. وقتی به پیرسالی درگذشت، در بسیار جاها شعرهاش نقل و خوانده میشد. ایدهی خودکشی که ادیت مورا(Edith Mora)ی فرانسوی در تجزیهی روانکاوانهی شعرهای سافو مطرح کردهاست، شاید ایدهی خلاقانهای باشد، اما نشانهای از نقد جدی در بر ندارد.
فهرست مندرجات |
[ویرایش] زندگی
سافو در سدهی هفتم پیش از میلاد مسیح در جزیرهی لزبوس به فاصلهای نه چندان دور از سواحل آسیای صغیر زاده شد. در زمانهی سافو، که همعصر ِ سولون (Solon)، بختالنصر و جرمیا (Jermia) بود، لزبوس جزیرهای غنی از زیتون، انگور، کشتزارهای غله و تیههای جنگلی بود. آب و هوای مدیترانه و زمین غنی به جامعهای بس ثروتمند شکل داده بود.
لزبوس تا صد سال پیش از عصر طلایی پریکلس (Pericles) مرکز فرهنگی یونان باستان و چشمهی الهام شاعران غنایی چون آلکایوس (Alkaios) و سافو بود.
داد و ستدی پربار با شهرهای ساحلی آسیای صغیر و جزیرههای دریای اژه و حتا با مصر در جریان بود، اما بازرگانان ِ دریانورد ِ این جزیره بیشتر نزدیک ِ خانه میماندند و به راه ِ دور نمیرفتند. اقتصاد لزبوس بر بازرگانی، صنعت و دریانوردی استوار بود. شراب، روغن زیتون، غله، چوب پنبه، خمره وغرابه و چراغ روغنسوز از عمده محصولات بازرگانی این جزیره به شمار میآمد. مهمترین بندر ِ لزبوس، مرکز آن میتیلن (Mytilene) بود.
سافو باید حدود سال ۵٢۶ پیش از میلاد در این بندر زاده شده باشد. شهر ارسوس (Eresos) در آن سوی جزیره در این مورد تردید دارد، زیرا سکههای با نقش چهرهی سافو در حوالی ِ این شهر یافته شدهاند. دربارهی سال زاده شدن سافو نیز اختلاف نظر بسیار است. آرتور ویگال(Arthur Weigall)، دیپلمات و تاریخنگار امریکایی آن را سال ٢۶۱ پیش از میلاد دانسته است. به رغم آن که بسیاری نویسندگان این تاریخ را پذیرفتهاند، تاریخ دانان بسیاری با آرتور ویگال موافق نیستند. زیرا هم او سبب ارایهی دادههای جعلی و بنای سنتی جعلی بودهاست.
سافو دو یا سه برادر داشت. کاراکسوس (Charaxos)، لاریکوس (Larichos) و شاید اوریگیوس. میگویند که دوریکا (Doricha)، زن ثروتمند با درآمد فروش شراب، برادر بزرگ – کاراکسوس- را از مصریان بازخرید. سافو در شعرهاش از برادر بزرگ به دلیل رابطهاش با دوریکا –که هرودوت ناماش را رودوپیس Rhodopis)) ثبت کردهاست- خرده گرفتهاست. این روایت در عهد باستان بسیار نقل شده است. استرابو(Strabo) نوشتهاست که در سدهی نخست پیش از میلاد روایتی وجود داشته که یکی از اهرام مصر را معشوق دوریکا ساختهاست. از برادر دیگر تنها این را میدانیم که او به دولت محلی میتیلن شراب میداده است و از نظر آتنئوس (Athenaeus) این حق ِ مردان جوان از خانوادههای ثروتمند بودهاست. از این جا میتوان برداشت کرد که سافو از خانوادهی ثروتمندی در لزبوس بودهاست که صاحب باغهای زیتون و انگور در حومهی شهر میتیلن بود. از اوریگیوس خبر و اطلاعی در دست نیست.
برخی عقیده دارند – و برخی نیز این را انکار میکنند- که سافو در نوجوانی با کرکولاس(Kerkolas) یا کرکیلاس(Kerkylas)، بازرگانی از جزیرهی آندروس(Andros) ازدواج کردهاست. حاصل این ازدواج دختری بوده به نام کلهایس(Kleïs). در این نکته که سافو فرزند داشته است، تردید وجود دارد، اما وقتی خود سرودهاست که: "دختری دارم به نام ِ کلهایس..." دلیلی برای تردید نمیماند.
آلکایوس ِ شاعر یکی از دوستان سافو بود و او را بسیار ستودهاست. به نظر هرمسیاناکس (Hermesianax) او "چنگ مینواخنه و آواز میخوانده تا عشقاش را به سافو بیان کند". در یکی از شعرهاش میخوانیم که "سافو با گل ِ بنفش ِ گیسوان و لبخندی به شیرینی ِ شهد".
[ویرایش] نام
دربارهی نام سافو نیز اختلاف نظر وجود دارد. به زبان یونانی ِ آیولی (Aeoli) که زبان ِ مادری سافو بوده است، نامش را سافا (Psappha) مینوشتند و در یونانی ِ آتن سافو (Psappho). در پاپیروس متعلق به پانصد سال پیش از میلاد و در دستنوشتههای باستانی همان سافا نوشته شده است، اما بر بسیاری از سکهها و تعدادی کاسه و گلدان سافو نیز دیده میشود. سنت اروپایی تلفظ و نوشتن نامها – جز فرانسویها که می نویسندSapho – آن را Sappho ثبت کردهاست.
هرودوت نام پدر سافو را اسکاماندرونیموس (Skamandronymos) یاد کرده، اما نویسندگان دیگر او را اسکاماندوس، اسکاموس، سموس (Semos)، سیمون، اکریتوس (Ekrytos)، اویارکوس(Euyarchos) ، اونومینوس Eunominos))، اوریگیوس (Eurygios) و کامون (Kamon) نیز نامیدهاند. خوشبختانه هم بر سر نام مادرش کلهایس (Kleïs) همنظرند.
[ویرایش] ظاهر
در سدهی چهارم پس از میلاد اسطورهها و افسانههای بسیاری دربارهی سافو ساخته شد؛ که او روسپی بودهاست، که به دلیل ِ عشق با فائون (Phaon) دریانورد خود را از صخرهای به پایین پرت کرد، که دو سافو وجود داشته: یکی شاعر و دیگری زنی اشرافی؛ و که او زنی زشت بودهاست.
ماکسیموس تیروسی(Maximus Tyrus) مینویسد: "سافوی زیبارو، زیرا سقراط به خاطر زیبایی ِ شعرهاش و خودش دوست میداشت او را چنین بنامد، گرچه او خُرد و تیره پوست بود". نویسندهی باستانی دیگر ادعا کردهاست که "سافو نقص جسمانی داشت، بلبلی با بالهای از شکل افتاده و تنی بس خُرد". و.ی.ب. دوبوا (W.E.B. Dubois) روشنفکر آفرو-امریکایی براساس نوشتهی اویدیوس (Ovidius) این برداشت را دارد که سافو سیاهپوست بودهاست. او سافو را با آندرومدا، دختر سفئوس (Cepheus) پادشاه اتیوپی مقایسه میکند. در این تردید نیست که مردم آئورلی دورگه بودند و در معیارهای آتنی ِ"درشت و بلوند" نمیگنجیدند، اما سیاهپوست نامیدن سافو اغراقی بیش از اندازه است.
این که سافو خرد و کوتاه بودهاست باید برداشتی از یکی از پارهشعرهاش باشد که میگوید دستانش به آسمان نمیرسد زیرا که خرد است. پرسش اینجاست که او آیا اینجا از تن و جسم میگوید یا که در قیاس با کهکشان ِ بزرگ، خود را خرد و ناچیز میشمارد. چهرهی سافو بر سکهها و گلدانها به زیبایی ایزدبانوانهی آفرودیت نقش شدهاند. زیبایی درونی سافو هم به بیان ِ همعصرانش آمدهاست و هم در شعرهای خودش.
[ویرایش] روابط
از دوستان زن ِ سافو آناگورا(Anagora)، آناکتوریا(Anactoria)، آتیس(Atthis)، ارینا(Erinna)، گیرینا(Gyrinna) گونجیلا(Gongyla)، هرو(Hero)، مگارا(Megara)، پراکسینوآ(Parxinoa)، تلهسیپا(Telesippa) ، تیماس(Timas)، دیکا(Dika) یا میکا(Mika) –مخفف مناسیدیکا(Mnasidika) - را میشناسیم. گورگو(Gorgo) و آندرومدا(Andromeda) از دشمنان او بودهاند.
سخنهای بسیار دربارهی شکل رابطهی سافو با دختران و زنان گفتهاند. میگویند او آموزشگاه آواز، رقص و موسیقی داشته است، یا پایهگذار مکتب تیاسوس (Thiasos) به احترام آفرودیت، ایزدبانوی عشق بودهاست. برخی دیگر میگویند که این دخترانی که در شعرهاش نام برده است از شاگردان او بودهاند که در مراسم آیینی رقص زیبای میتیلن را اجرا میکردهاند.
علت اختلاف او با آندومدا و گورگو میتواند به این دلیل باشد که آنان از آموزگاران بلندپایهی مدارس و مراسم ِ آیینی ِ رقیب بودهاند. این نکته مهم است، زیرا میتواند بسیاری از نکات دربارهی رابطهش با دوستان ِ زناش را روشن کند.
آیا این رابطه حرفهای بوده یا همجنسگرایانه یا هر دو؟ از محتوای شعرها میتوان تاکید بر همجنسگرایی را درک کرد. زیرا در آن از رابطهی استاد و شاگرد – مرید و مراد- اثری نیست.
[ویرایش] آثار
کمدی نویسان سدهچهارم پیش از میلاد، آمیپسیاس(Ameipsias)، آمفیس (Amphis)، آنتیپانس (Antiphanes)، دیفیلوس (Diphilos)، افیپوس (Ephippos) و تیموکلس(Timokles) ، سافو و شعرش را به سخره گرفتند. این که زنی بتواند احساست فردیش را عیان بیان کند، برای آتنیها مایهی خنده بود، بهخصوص که مردان نقش زنان را بازی میکردند. نویسندگان نه تنها شخص سافو را مسخره میکردند که زبان شعرش را نیز زبان ِ روسپیان مینامیدند. قصههایی دربارهی رابطهی همجنسگرایانهش، براساس برداشت از شعرهاش نیز توسط همین آقایان به صراحت نقل میشد. این نکته ما را به شکل جامعهی مردانهی آتن و مسخرهکنندگان سافو آشنا میکند. نظر اینان دربارهی سافو به تمامی از این انگاره میآمد که زن را باید از زندگی اجتماعی دور نگه داشت. شهرت و احترام سافو تهدیدی برای شخصیت قدرتمند ِ مرد بود. نتیجهگیری و پند کمدیها این بود که از جامعهای که به زن اجازهی بیان ِ احساسات میدهد، انتظار زیادی نمیتوان داشت.
محکومیت صریح و مستقیم ِ سافو در جهان مسیحیت پیش آمد. با این همه سدههای میانی و دوران ویکتوریا را از سرگذراند و اکنون پارهای از کارهاش در اختیارمان است. مسیحیت نخستین از همان آغاز کارهای سافو را رد کرد. تاتیانوس نوشته است که در سال ٠۳۸ پس از میلاد، اسقف ِِ کنستانتینوپل (قسطنطنیه)- سنت گرهگوریوس نازیانزوس (St. Gregorius Nazianzos)- دستور داد تا همهی نسخه شعرهای سافو را بسوزانند که این کار انجام شد.
به سال ۳۹۱میلادی، دار و دستهی مسیحیان همهی کتابخانهی آثار کلاسیک پتولهمائوس (Ptolemaeus) در اسکندریه را سوزاندند و این که در سال۷۳٠۱ بار دیگر بازماندهی نسخههای سافو به دستور پاپ گرهگوریوس هفتم در رم و قسطنطنیه به آتش کشیده شد، نشان آن است که شعر سافو هنوز در دسترس قرار داشت. در چهارمین مرحلهی جنگهای صلیبی -۴۱۲۰- سرداران ونیزی قسطنطنیه را غارت کردند و آن چه برجای ماند، در ۱۴۵۳پس از پیروزی ترکان به غنیمت گرفته شد. این گمان هست که هنوز نسخههایی از شعرها و پارهشعرهای سافو در ترکیه وجود داشته باشد.
مهمتر این که گمان قوی وجود دارد که هنوز در بایگانیهای کتابخانهی واتیکان دست کم نسخهای از نوشتههای سافو نگهداری شود. به عنوان سندی از گناه ِ شعر و شخصیت ِ شاعر. نمیتوان باور داشت که واتیکان همهی نسخههای آثار ممنوع یا ضاله را نابود کند. کلیساها حتا اسناد گنهکارانه را نگهداری میکنند. کتابداران همهی جهان کتاب، نسخه و کاغذ نمیسوزانند؛ آن را جایی پنهان میکنند.
سافو و نوشتههاش جز دشمنان رسمی، قربانی ِ سقوط ِ دانش در سدههای میانی و گذشت زمان نیز شدهاند. تا آنجا که میدانیم هیچ نسخهی کاملی از نوشتهها سالم نماندهاست. (در دوران رنسانس، دانشآموختهگان ایتالیایی شعر کاملی از سافو را در مقاله ای از لونگینوس (Longinus) یافتند).
آنچه که از سافو یافته شده است – پارهشعرها، واژه و سطر- توسط نویسندگان یونان و روم گردآوری شده است. بخش زیادی از نسخهها و پاپیروسها دیر یافته شده اند، زیرا به دلیل گرمای آب و هوا از بین رفته و فرسوده شدهاند. از پانصد شعر، تنها پانصد سطر خواندنی بود. همهی این یافتهها در اینجا ترجمه شدهاند.
به هر حال نمیتوان سدهای را با سدهی دیگر مقایسه کرد. سافو متعلق به همهی زمان هاست. او در زمان زندگیش مورد احترام بسیاری بوده است و چنان که خود در شعرش گفته است پس از مرگ نیز فراموش نخواهد شد. نویسندگان و شاعران بسیاری این ادعا را کردهاند، اما سافو این را اثبات کرده است. او امروز نیز به اندازهی دوهزار و پانصد سال پیش مدرن است. همجنسگرا یا نه، کار اوست که اهمیت دارد.
[ویرایش] منابع
http://www.ketabeshear.com/sappho.htm

