پارادکس (منطقی)
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
پارادکس به هر گزاره یا نتیجهای گفته میشود که با گزارههایِ قبلیِ گفته شده در همان نظریه یا دستگاهِ نظری، و یا با یکی از باورهایِ قویِ پیشزمینه، شهودِ عقلی و یا باورِ عمومی در تناقض باشد. اگر پارادکس به معنایِ تناقض با یکی از گزارههایِ همان نظریهای باشد که پارادکس در آن پدید آمده این امر یک ضعفِ جدی برایِ آن نظریه محسوب شده و آن را بیاعتبار میکند. اما پارادکسهایِ بسیاری وجود دارند که نه با دستگاهِ نظریای که از آن پدید آمدهاند، بلکه با باورِ عمومیِ ما در تناقض اند. برایِ این قبیل «پارادکس»ها در واقع این نامِ دقیقی نیست.
فهرست مندرجات |
[ویرایش] چند مثالِ هیجانانگیز از پارادکسها
[ویرایش] پارادکسِ دوقلو در نسبیتِ خاص
طبقِ نظریهٔ نسبیتِ خاص اندزهگیریِ زمان وابسته به آن است که چه ناظری آن را اندازه میگیرد. اصولِ نسبیت نتیجه میدهند که از دیدِ هر ناظر ساعتهایی که حرکت دارند کندتر از ساعتهایِ ساکن کار میکنند. غیرِ فیزیکدانان معمولاً از این گزاره برداشتِ نادرستی میکنند. برایِ جلوگیری از این برداشتها باید پرسید: ساعت باید نسبت به چه کسی متحرک باشد تا کندتر کار کند؟ کسی که در اتومبیل نشسته است ساعتِ خودش را ساکن میداند، اما کسی که کنارِ جاده است همان ساعت را متحرک میبیند. همانطور که از اسمِ نظریه برمیآید این امر نسبی است، یعنی نکته دقیقاً این است که «متحرک» هیچ معنایی ندارد: باید بگوییم: «متحرک نسبت به...». بسیار خوب، پس نسبیت میگوید که فردِ کنارِ جاده میتواند ادعا کند که ساعتِ داخلِ اتومبیل کند کار میکند. اما فردِ داخلِ اتومبیل اوضاع را چگونه میبیند؟ نسبیت میگوید او حق دارد ادعا کند که خودش ساکن است و جاده به عقب میرود - هیچ رخدادی در جهان نمیتواند ثابت کند که او اشتباه میکند. پس در این صورت او میبیند که ساعتِ فردِ کنارِ جاده کند میرود و ساعتِ خودش درست کار میکند. اینها فقط ادعا نیست، هر دو میتوانند این موضوع را اندازهگیری کنند و هر دو نیز خواهند دید که ادعایشان صحیح است. تا این جا هنوز پارادکسی وجود ندارد، هرچند که نظریهٔ نسبیت کمی عجیب است.
پارادکس از اینجا آغاز میشود که فرض کنیم راننده دور بزند و پیشِ مردِ کنارِ جاده برگردد. تا لحظهٔ قبل از ملاقاتِ آنها هر کدام ادعا میکند که ساعتِ دیگری کند کار میکند و از ساعتِ خودش عقب است. هنگامی که این دو به هم برسند و ساعتهایشان را کنارِ هم بگذارند چه میبینند؟ کدام راست میگفته است؟ اگر ادعایِ هر کدام از آنها درست دربیاید با اصلِ نسبی بودنِ حرکت تناقض پیدا خواهیم کرد. یعنی حرکت آنطور که گفتیم نسبی نیست. یکی از آنها در این ادعا که خودش ساکن و دیگری متحرک است به خطا رفته بوده است، و این چیزی است که نظریهٔ نسبیت قبول ندارد.
[ویرایش] راهِِحل
نظریهٔ نسبیت فقط برایِ دستگاههایِ دارایِ سرعتِ ثابت گفته شده است. اما برایِ این که دو ناظر پیشِ هم بازگردند یکی از آنها باید سرعتاش را تغییر دهد (راننده باید دور بزند یا دنده عقب بگیرد). شتاب داشتن نسبی نیست، یعنی هر کس نمیتواند ادعا کند که ساکن است و دیگری شتاب دارد. این فرقِ اساسی میانِ سرعت و شتاب (که گالیله و نیوتن آن را کشف کردند) باعث میشود که نسبی بودنِ همهچیز در این مثال از بین برود. ساعتِ کسی که شتاب گرفته است عقب میماند.
[ویرایش] پاردکسِ دروغگو
این پارادکس نسخههایِ متعددی دارد و هر کدام بنوبهٔ خود جالب اند. به این نمونه توجه کنید:
متنِ پارادکس:
جملهای که در زیر میآید صحیح است.
جملهای که در بالا آمد ناصحیح است.
پایانِ متنِ پارادکس.
هیچیک از جملاتی که در متنِ پارادکس آمد قادر نیستند صادق یا کاذب باشند - کمی به آنها فکر کنید.
نسخهٔ دیگرِ پارادکس:
یک آرایشگر در شهری هست که میگوید: «فقط و حتماً سرِ کسانی را اصلاح میکنم که خودشان سرِ خودشان را اصلاح نمیکنند». سوال این است: این آرایشگر سرِ خودش را اصلاح میکند یا نه؟ اگر بکند باید نکند و اگر نکند باید بکند!
[ویرایش] راهِحل
این پارادکس یکی از بحثانگیزترین پارادکسهایِ تاریخ بوده است و راهِحلهایِ مختلفی برایِ آن پیشنهاد شده است. مهمترین راهِحلِ آن گذاشتنِ قیدِ زیر بر رویِ همهٔ زبانها ست: در هیچ زبانی حقِ صحبت دربارهٔ صدق و کذبِ گزارههایِ خودِ آن زبان وجود ندارد. در نظریهٔ مجموعهها این حرف معادلِ آن است که هیچ مجموعهای حق ندارد عضوِ خودش باشد.
[ویرایش] پارادکسِ تپه شن یا مویِ سر
یک دانه شن را در نظر بگیرید. مطمئناً این یک دانه یک تپه شن محسوب نمیشود. حالا فرض کنیم تعدادی دانه شن داریم که هنوز آنقدر نشدهاند که تپه شن به حساب بیایند. اگر به این تعداد فقط یک دانه اضافه کنیم مطمئناً ناگهان یک تپه نخواهیم داشت. آنچه هست هنوز هم تپه شن نیست. پس هیچ تعدادی شن یک تپه شن نیست.
همین استدلال را میشود با مویِ سر انجام داد و نتیجه گرفت که همهٔ انسانها کچل اند!
[ویرایش] راهِحل
این معضل به این دلیل پدید میآید که قواعدِ شفاف و دقیقِ منطقِ کلاسیک را به کلماتِ ذاتاً مبهمِ زبانِ طبیعی اعمال کردهایم. حال یا باید بگوییم زبانِ انسان ایراد دارد و ابهام یک ضعف است، و یا اصالت را به زبان داده و بگوییم زبان هرچه هست به همین صورت درست است، این منطقِ کلاسیک است که ایراد دارد. دراینصورت باید منطقی بسازیم که در آن گزارهها بتوانند ابهام داشته باشند، یعنی گاهی نه صددرصد صادق و نه صددرصد کاذب باشند، بلکه ارزشی بینابین را اختیار کنند. به این نوع منطق منطقِ فازی گفته میشود.
[ویرایش] پارادکسِ استلزامِ مادی
[ویرایش] منابع
- Richard A. Mould, Basic Relativity, Springer, 1994
- هاک سوزان، فلسفهٔ منطق، ترجمهٔ محمد علی حجتی، کتابِ طه، ۱۳۸۲
- Oxford Dictionary of Philosophy

