بحث:اشکانیان
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
[ویرایش] ارشک و تيرداد
برعکس چيزی که در مقاله گفته شده (و منبعش احتمالا" حسب المعمول تاريخ ایران باستان مشيرالدوله پيرنیا بوده!)، امروزه در تاريخی بودن ارشک و تيرداد کلی هم ترديد وجود داره! متخصصين امروزه نظير يوژف ولسکی، ادوارد دابروا، فرهاد آثار، و خيلی های ديگر نظير،اگر جسارت نباشه، خود بنده، ثابت کرده اند که تيرداد وجود نداشته و ساخته و پرداخته آريانه. شخص ارشک اول تا سال 211 قبل از ميلاد حکومت کرد و بعد پسرش ارشک دوم به سلطنت رسيد که احتمالا" تا حدود 197 پادشاه بوده. لطفا" منابع جديدتر رو مطالعه کنيد. --خداداد ۱۹:۵۳, ۴ سپتامبر ۲۰۰۶ (UTC)
[ویرایش] ایران در دوران ملوکالطوایفی
حکومت ملوک الطوايفي و اقتصاد ضعيف، امپراطوري اشکانيان را سرنگون کرد حكومت اشكانيان كه به دلايل مختلف از جمله حكومت مطلقه، مرفه بودن قشر خاصي از جامعه، جنگهاي ميان روم و اشكانيان، بيتوجهي برخي از پادشاهان اشكاني به سنن باستاني خود، اقتصاد نابسامان و... ضعيف شده بود، نتوانست دوام و ثبات را حفظ كند حدود امپراطوري ساسانيان
حكومت ملوك الطوايفي اشكاني كه به دلايل مختلف از جمله حكومت مطلقه امپراتوران اشكاني، تعلق داشتن رفاه به قشر خاص، نبرد ميان شاهزادگان اشكاني، جنگهاي ميان روم و اشكانيان، قدرت گرفتن اقوام مختلف، بيتوجهي برخي از پادشاهان اشكاني به سنن باستاني خود، اقتصاد ضعيف، بحران ارمنستان، فرسودگي سياسي، نظامي و اقتصادي و... ضعيف شده بود، نتوانست دوام و ثبات را حفظ كند و اردشير بابكان هم كه مقام مهمي در دستگاه حكومتي اشكانيان داشت، از اوضاع و احوال اشكانيان خبر داشت و به كمك مشاور خود «تنسر» به اين فكر افتاد كه آداب و رسوم ايرانيان را در زمان هخامنشيان دوباره بر پا كند و به همين خاطر قيام كرد و حكومت ساسانيان را به وجود آورد. با تمام نقاط ضعفي كه اشكانيان داشتند اين واقعيت را نبايد ناديده گرفت كه اشكانيان به مراتب از ساسانيان وطن پرستتر بودند و اگر اشكانيان از بخشي از امكانات اقتصادي و شرايط رفاهي عصر ساسانيان، بهرهمند بودند حتي يك شكست را از روميان تحمل نميكردند. «اردشير خداداديان» كارشناس تاريخ باستان و استاد دانشگاه شهيد بهشتي در اين زمينه اعتقاد دارد كه: «اين واقعيت را نميتوان ناديده انگاشت كه در طول عمر امپراطوري اشكاني كه از 250 ق.م (سال تاسيس دولت خود مختار پارتيان در شمال خاوري ايران) تا سال 224 ميلادي (سال شكلگيري دولت ساساني به وسيله اردشير بابكان در مركز و جنوب ايران)، يعني اندكي كمتر از پنج سده و دقيقا 474 تا 476 سال، اشكانيان عمدتا با قدرت و سياست، درايت و صلابت، ايران زمين را با وسعت كم نظيرش حفظ كرده و بر آن فرمانروايي كردند و با جسارت و سياستي مطمئن و موفق، بيگانگان يعني سلوكيان يوناني را از اين سامان بيرون راندند.» اشكانيان وارث كشوري بودند كه تمام معيارهاي آن چه مذهبي، سياسي، چه نظامي و چه اقتصادي با فرهنگ يوناني _ هلني در هم آميخته بود و تفكيك و تصفيه آن كار آساني نبود و به زمان درازي نياز داشت. پايگاه ناسيوناليستي و پيوند ناگسستني و عشق و علاقه اشكانيان به ايران و ايرانيان، اراده آهنين آنان را براي رسيدن به اهداف فوق در برابر متجاوزان يوناني روز به روز مستحكمتر مينمود. اين بيدليل نيست كه فردوسي، حماسهسراي بزرگ ايران در مورد اشكانيان آورده است: از ايشان به جز نام نشنيدهام نه در نامه خسروان ديدهام (مراد از نامه خسروان همان خداينامه (خوذاي نامگ) است كه تدوين و تاليف آن ريشه در عهد اشكاني دارد.) در طول سده يكم ميلادي و نيمه دوم سده دوم و نخستين دهه سده سوم ميلادي پادشاهان اشكاني نشانه هايي از بيتوجهي به سنن باستاني از خود به جاي نهادهاند كه علل عمده آن رقابت ميان پيروان آيين زرتشت و دين مسيح بوده است. برگزاري مراسم قرباني به شيوه رايج در ميان اقوام سامينژاد و بابليان قديم به ويژه در زمان تيرداد سوم در مورد قرباني كردن اسب خويش در سال 36 ميلادي بر سر رود فرات و هماهنگي برخي ديگر از شاهان اشكاني با اعتقادات معمول در ارمنستان و ديگر سرزمينهاي زير سلطه روميان، انگيزههايي بود كه ايرانيان از اين بيتوجهي چشمپوشي نكرده و امپراتوري اشكاني از اين بابت آسيب پذير شده و در سراشيبي سقوط قرار گيرد. يكي از مطالب عمدهاي كه در مورد اشكانيان بايد مورد بررسي قرار گيرد، سياست مذهبي اشكانيان است. اين سخن بجاست كه اشكانيان تعصب مذهبي نداشتند ولي اين مطلب در مورد همه شاهان اشكاني صادق نيست و اين سخن كه اشكانيان يكپارچه به آيينهاي غيرايراني تن داده و ارباب انواع يوناني را ميپرستيدند نيز درست نيست. دكتر خداداديان در اين زمينه اعتقاد دارند كه: «تدوين و نگارش نهايي نوشتههاي مذهبي مانند ونديداد و نيرنگستان بين سالهاي دوم ق.م و نخستين سده ميلادي انجام پذيرفته است و هم چنين در بين سالهاي 51 تا 80 ميلادي بلاش يكم فرمان داد تا پارههاي پراكنده اوستا را گردآوري و نونگاري كنند.» ولي اين حقيقت را بايد پذيرفت كه معدودي از شاهان اشكاني خواستار و قادر بودند كه به احياي بخش ناچيزي از سنن پيشينيان خود بپردازند و بسياري از پادشاهان اشكاني متناسب با اراده و علاقه و ضرورتهاي سياسي كشور به آداب و سنن يونانيان يا مدرمان ديگر تن دادند. روي سكههاي مهرداد يكم نقش زئوس به گونهاي كه روي سكههاي نقرهاي اسكندر مقدوني نقش بسته بود، وجود داشت. فرهاد چهارم ديگر پادشاه اشكاني بر روي سكه هاي خويش نقش پالاس (Palas) خداي دانش و خرد و نگهبان آتش را ضرب كرده بود. وجود نابرابريها در جامعه پارت يكيديگر از دلايل روي برتافتن مردم از پادشاهان اشكاني است. در هر صورت حكومت مطلقه امپراطوران اشكاني و تعلق داشتن رفاه به قشر خاصي از جامعه ايراني اشكاني را نبايد از شمار علل و عوامل سقوط اشكانيان دور نگهداشت و ناديده انگاشت. توانگران و اشراف و صاحب منصبان پارتي (اشكاني) در كاخ ها، بنگاههاي بزرگ و مفصل خود ظرفهاي زرين، مرغوب و گرانبها به كار ميبردند. دكتر خداداديان در اين زمينه نيز مي گويد: «در ضيافتهاي اشراف پارتي، نوازندگان برجسته كشور شركت داشته و اشعار متنوع و از جمله حماسي ميسرودند. روايت است كه مهماني و برپا كردن ضيافتهاي پرهزينه يكي از سرگرميهاي عمده اشراف، زمينداران، بزرگان و صاحب منصبان اشكاني بوده است.» از آنجايي كه بسياري از امكانات كشور در انحصار افراد نامبرده بوده است، بديهي است كه عامه مردم نه تنها از رفاه نسبي برخوردار نبودهاند، بلكه اكثريت مردم جامعه از حداقل امكانات زيستن نيز بهرهمندي نداشتهاند، از اين رو نقش اقشار كم درآمد و تهي دست جامعه اشكاني را نبايد در پژوهش درباره بررسي علل فروپاشي دولت اشكاني دست كم گرفت و در بررسي عوامل سقوط امپراطوري اشكاني نه تنها دين و سياست ديني زمامداران پارتي و اوضاع اجتماعي و اقتصادي و وضع مردم، بلكه بسياري عناصر و علل ديگر نيز در اين زمينه قابل بررسي و مطالعه ميباشند كه به هيچ روي نبايد ناچيز و كم اهميت تلقي شود. اقتصاد در عصر اشكانيان به طور كلي پيشرفت چشمگير و قابل توجهي نداشت و نظام توليد اصولا عليرغم تلاشهاي زياد كشاورزان، دامپروران و صنعتگران پارتي از رونق برخوردار نبود و ايران اشكاني به ويژه در واپسين روزگار حاكميت آنان بيشتر جولانگاه سوداگران و بازرگانان سود پرست غير ايراني بوده است و از سوي ديگر توازن ثروت به سوي جامعه غرب كشور مانند آشور، اورارتو و.... گزارش شده است و همين عدم توازن نتايج سياسي ناگواري را براي پارتيان به بار آورد و ديگر آن شكفتگي هنرهاي گوناگون كه از سالهاي 50 تا 150 ميلادي در اوج خود بود، تاثيري نداشت. به تدريج پول اشكانيان از ارزش افتاد،از نرخ تترادرخم (پول اشكانيان) كاسته شد و نيز سكههاي نقره نيز بهايي نداشتند و شهرها و مراكز اقتصادي پارتيان مانند سلوكيه، شوش و بابل و... از رونق افتادند. افزون بر آنچه ذكر شد عوامل ديگري نيز دست به دست هم داده و انقراض امپراطوري نيرومند اشكاني را موجب شدند. بروز اغتشاشات و ناآراميهاي داخلي در پايان سده نخستين و آغاز سده دوم ميلادي، بر بحرانهاي اقتصادي و مسائل فرهنگي و مذهبي پارتيان سايه افكنده و با اينكه به ظاهر پاكور دوم پادشاه با اقتدار اشكاني خويشتن را مسلط بر اوضاع كشور جلوه ميداد ولي همين ناآراميها از هم پاشيدگي امور امپراطوري را شتاب بخشيد. ادامه اين ناآرامي در طول سده دوم ميلادي پادشاهان پارت را روز به روز ناتوانتر و نااميدتر كرده بود. در پايان سده دوم و آغاز سده سوم ميلادي شورش و اختلال گستردهاي در ايالت پارس حكمفرما بود و خود اين رويداد انحطاط قدرت اشكانيان را در آن روزگار آشكار ميسازد. ظاهرا هر شهري كه تا اندازهاي قابل اعتماد و توجه پادشاهان اشكاني و به سخن ديگر از نظر حكومت مركزي اعتبار و اهميتي داشت، پادشاه يا اميري براي خود داشت كه به تدريج از ضعف و ناتواني حكومت مركزي بهره گرفته و نافرماني ميكردند و اين مشكل بزرگ براي امپراطوران اشكاني روز به روز به مناطق ديگر سرايت كرده و به متمردين افزوده ميشدند. از جمله اين امارات كوچك شهر استخر در ايالت پارس بود كه دير زماني پايتخت پادشاهان پارس به شمار ميآمد. از جمله ايالات ديگري كه نماينده پادشاه مركزي در آن خيانت كرده ايالت هيركان بود. بحران ارمنستان به ويژه در اواخر عمر امپراطوري اشكاني كه پادشاهان واپسين اين امپراطوري به سختي توانستند حاكميت خود را بر سرزمينهاي زير سلطه خويش حفظ كنند، مشكل بزرگ ديگري بود. در واقع موضوع ارمنستان به عنوان يكي از دشوارترين مسائل اشكانيان و يكي از علل شتاب بخشنده به سقوط آنان بود. پارتيان بر اثر نبردهاي فرساينده با روميان و به ويژه بر اثر از هم پاشيدگيهاي دروني كشور سرانجام منقرض شدند. ميتوان گفت همين جنگهاي پايان ناپذير وضع امپراطوري را دشوار ساخته و بنيه اقتصادي را ناتوان و سست نموده و ارتش پارتيان ديگر آن ارتش ارد دوم به فرماندهي سورنا نبود كه روميان نيرومند را به گونهاي بيسابقه از پاي درآورد. اين تنها اغتشاشات و خود مختاري طلبيها در ايالات پارت نبود بلكه نبرد و مبارزات بيرحمانه در ميان شاهزادگان اشكاني نيز موضوع جداگانهاي بود. درست در سده دوم ميلادي اين پيكارهاي خانگي شدت يافته و به صورت امري معمول و رايج در آمده بود. خسرو شاهنشاه اشكاني بر سر تاج و تخت تا زماني كه آخرين سكه او در سال 128 ميلادي ضرب شد 45 سال بر سر قدرت پيكار كرد. خداداديان در مورد علل سقوط اشكانيان به اين مطلب نيز اشاره مي کند كه: «در واقع نشانههاي ناتواني و فرسودگي و انحطاط در قلمرو پارتيان روز به روز فزوني مييافت و آشكارتر ميگشت به گونهاي كه ثبات سياسي و قدرت مركزي بر اثر سال ها جنگهاي خانگي متاسفانه از توان افتاده بود و افزون بر اين ويرانگريهاي ناشي از سه تهاجم روميان در بين النهرين و بابل كه در طي 85 سال به وجود آمده بود به اين عوامل افزوده ميشود و از سويي ديگر از دست رفتن توان اقتصادي پارتيان و از اعتبار افتادن سكههاي آن و نيرومند شدن اقوام مختلف از جمله كوشانيان در شرق ايران و نيز از آنجايي كه ضرب سكه طلا تنها در انحصار دولت روم بود دليلي براي بقاي پارتيان به دست نميدهد.» سرانجام به عللي كه ذكر شد حكومت مقتدر اشكاني به دست اردشير بابكان بنيانگذار دولت ساساني از پاي در آمد. درباره چگونگي خروج اردشير و رويارويي او با اردوان پنجم واپسين پادشاه اشكاني همه منابع تقريبا با اختلاف نظر اندك به گونهاي مشابه گزارش كردهاند. اردشير از خانواده حاكمان محلي فارس بود كه در سپاه اردوان شاه اشكاني، مقام ارگبذي (به معناي فرمانده قلعه) داشت. پاپك، پدرش، كه از قصد پسر براي توسعهدادن تخت و كلاه پادشاهي خبر داشت، نامهاي به اردوان پنجم نوشت و از او خواست تا پسر ديگرش، شاپور، را حاكم آن منطقه كند، اما اردوان با ياغي خواندن او و پسرش به پاپك جواب منفي داد. پاپك در گذشت و شاپور به جاي پدر نشسته و به برادر تاخت. او (شاپور) به صورت اتفاقي از دنيا رفت و اردشير حاكم محلي شد. اردشير از پارس نامهاي به اردوان نوشت و به او اعلان جنگ داد و در نامه خود خواست كه زمان و مكان رويارويي با او را مشخص كند. اردشير دراين نامه او را به فرمان برداري از خود فرا خواند و اردوان به فرستادگان اردشير گفت: «اين پسر ساسان چوپان، پاي بر جاي بلند و سهمگين نهاده است.» به اين ترتيب به نامه او توجهي نكرد و در پاسخ نوشت: «وعده گاه من و تو در آخرين روز ماه مهر در صحراي هرمزد جان.» عربها اين دشت را هرمزدجان و مورخان غربي هرموژان نوشتهاند احتمالا اين دشت در خوزستان بوده است. اردشير پيش از اردوان خود را به آن دشت رساند. اردوان هم در پايان مهر آنجا آمده و با هم جنگ كردند و اردشير او را كشت و سپس به ري و خراسان رفت. از آن زمان اردشير وارث حكومت و امپراتوري اشكاني شد. به اين ترتيب حكومت مقتدر اشكانيان پس از 476 سال سلطنت ساقط شد و سلسله ساسانيان كه به خاطر ساسان جد اردشير به اين نام خوانده ميشود، در سال 226 م. با روي كار آمدن اردشير آغاز شد.

