فرخی سیستانی

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.

ابوالحسن علی بن جولوغ سیستانی معروف به فرخی سیستانی از غلامان امیرخلف بانو آخرین امیر صفاری بود.علی بن جولوغ، از سر ناچاری شعری در قالب قصیده سرود و آن را « با کاروان حله» نام نهاد؛ و شعر را به عمید اسعد چغانی وزیر امیر صفاری تقدیم کرد. معروف است که روز بعد،علی بن جولوغ قصیده‌ای به نام «داغگاه» ساخت و آن را برای امیر صفاری خواند. امیر صفاری، چهل کره اسب را به علی بن جولوغ هدیه کرد و او را از نزدیکان دربارش قرار داد. علی بن جولوغ نیز با تخلص فرخی در دربار صفاریان، چغانیان و غزنویان شعر می‌گفت. سلطان محمود غزنوی او را به ملک الشعرایی دربار منصوب کرد. پس از مرگ محمود در سال ۴۲۱ هجری قمری،فرخی به دربار سلطان مسعود غزنوی روی آورد و تا پایان عمر به ستایش این امیر غزنوی مشغول بود. روایت شده است که فرخی علاوه بر شاعری آوازی خوش داشت و در نواختن بربط مهارت داشت. دیوان شعر فرخی شامل بیش از چند هزار بیت است که در قالب‌های قصیده،غزل،قطعه،رباعی،ترکیب‌بند و ترجیع‌بند سروده شده است.از آن جا که بیشتر قصاید فرخی در دربار غزنویان سروده شده است؛ ستایشگری و وصف در آن بسیار زیاد است؛ هر چند در میان شعرهای فرخی اشعاری نیز هستند که نکات آموزنده اخلاقی را در بر دارند. فرخی در سال ۴۲۹ هجری قمری در غزنه درگذشت.


[ویرایش] نمونهٔ اشعار

گل بخندید و باغ شد پدرام ای خوشا این جهان بدین هنگام
چون بناگوش نیکوان شد باغ از گل سیب و از گل بادام
هم‌چو لوح زمردین گشته‌ست دشت هم‌چون صحیفه زر خام
گل سوری به دست باد بهار سوی بوده همی‌دهد پیغام
که مرا با تو ار مناظره‌ای‌ست من به باغ آمدم،به باغ خرام
شرف و قیمت و قدر تو به فضل و هنر است نه به دیدار و به دینار و به سود و به زبان
هر امیری که به فضل و به هنر گشت بزرگ نشود خرد به بد گفتن بهمان و فلان
گر چه بسیار بماند به نیام اندر،تیغ نشود کند و نگردد هنر تیغ، نهان
ور چه از چشم نهان گردد ماه اندر میغ نشود تیره و افروخته باشد به میان
شیر هم شیر بود گر چه به زنجیر بود نبرد بند و قلاده شرف شیر ژیان


[ویرایش] منبع

  • ذبیح‌الله صفا. تاریخ ادبیات در ایران. چاپ سوم، تهران: ابن‌سینا، ۱۳۴۲، ۴۴۸. 
زبان‌های دیگر