آقا سید محمد طباطبائی

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.

میرزا سید محمد طباطبائی (۱۲۵۸ هجری قمری-۱۲۹۹ هجری شمسی) معروف به آقا سید محمد طباطبائی سنگلجی از مجتهدان شیعه و از آزادی‌خواهان و رهبران جنبش مشروطه ایران.

در آغاز جنبش مشروطه همراه با سید عبدالله بهبهانی، به مخالفت با عین‌الدوله و استبداد پرداخت. در مهاجرت به حضرت عبدالعظیم شرکت داشت. پس از توپ بستن به مجلس دستگیر و به خراسان تبعید شد. با پیروزی مشروطه‌خواهان به تهران بازگشت و مورد استقبال مردم قرار گرفت.

فهرست مندرجات

[ویرایش] مقدمه

میرزا سید محمد طباطبایی معروف به میرزا سید محمد ((سنگلجی)) یکی از رهبران صمیمی وبا تقوای مشروطه می باشد , او فرزند سید صادق طباطبایی مجتهد متنفذ و پرهیزگار معاصر ناصر الدینشاه است, سید صادق فرزند سید مهدی طباطبایی میباشد که در همدان مقام ومرتبه اجتهاد داشته, پدر سید مهدی ((میر سید علی کبیر)) فرزند ((سید ابوالمعالی)) از روحانیون بزرگ معاصر فتحعلی شاه بود , سید علی اصلش از اصفهان است ولی در کاظمین متولد شده ودر کربلا زندگی می کرد, او را تالیفات متعددی بود از جمله کتاب (( ریاض المسائل)) در فقه معروفترین تالیف او است وبواسطه اهمیت این کتاب وی به ((صا حب ریاض المسائل)) نیز معروف است.

سید مهدی طباطبایی در 19 ذیحجه 1258 ق در کربلا متولد شده در دو سالگی او را به همدان آورده تحت تربیت جدش (سید مهدی طباطبایی) قرار گرفته در هشت سالگی به تهران انتقال یافته ومستقیما در نظر تربیت پدرش در آمده است. تحصیلات مقدماتی ومبادی علوم ادب وعربی رافرا گرفته سپس نزد پدرش علم منقول را آموخت وعلم معقول را نزد میرزا ابوالحسن جلوه فیلسوف بزرگ عصر ناصری آموخته, چندی هم بتوصیه پدر خدمت ((شیخ هادی نجم آبادی)) تلمذ نموده و از منش آزادگی وتعلیمات اخلاقی شیخ بهرهمند شده است.(١)

[ویرایش] سفر عتبات

طباطبایی در سال 1299 با این که مستطیع نبود و حج بیت الله برایشان واجب نبود برای زیارت خانه خدا عازم سفر حج و سیاحت روسیه و آسیا و استامبول و ملاقات مردان بزرگ ودانایان از راه دریای خزر روانه شد ولی به واسطه موانعی به موقع نرسیده و روز بعد از ظهر وارد مکه شده و ((حج)) را به ((عمره)) تبدیل نمود و با توجه به بدی هوا و عدم تحمل توقف تا موسم حج نکرده و راه عتبات پیش گرفته در سامره خدمت مرحوم میرزای شیرازی رسیده همانجا اقامت گزید و به تکمیل تحصیلات خود پرداخت. در سال 1300ق. خبر فوت جدش را شنید . اهل و اولاد ش را از تهران به سامره خواست و در آنجا مشغول تحصیل و تکمیل علوم دینی شده ودر فضل و فقاهت و ورع و تقوی به غایب قصوی نائل و از جمله اصحاب آن حوزه ممتاز گشته و به مقام اجتهاد نائل شد و جزو خواص یاران میرزای شیرازی شده در امور سیاسی طرف مشورت او قرار گرفت. (٢)

1- صفایی ، ابراهیم ، رهبران مشروطه ، انتشارات جاویدان ، 1362 ، صفحه 207 2- همان کتاب ، صفحه.208

[ویرایش] مراجعت به تهران

تا سال1309 که واقعه ((رژی)) اتفاق افتاد ناصر الدین شاه که از ترقی میرزای آشتیانی دلتنگ بود و می خواست رونق بازار میرزا بشکند و او را از اهمیتی که حاصل شده بود از مدارج عالیه که ارتقا جسته بود فرود آورد چاره را در آن دید که یکی را در مقابل میرزا به مدارج عالیه برساند در تهران کسی را لایق این کار ندانست چون که هر یک از شرحی به میرزای شیرازی نوشته و در خواست کرد چند نفر از مجتهدان مورد اعتماد خود را که ((آقا زاده و ایرانی)) باشند به تهران اعزام دارد که گذشته از مرجعیت عامه واسطه بین شاه و حجه الاسلام باشد ، میرزای شیرازی شیخ محمد رضا مجتهد قمی و طباطبایی را به همین منظور به تهران اعزام داشت .

طباطبایی با مقام آزادگی و ورعی که داشت از دولتیان دوری جسته راه قناعت و پرهیز را پیمود و جسته و گریخته افکار اصلاح طلبانه خود را به زبان میراند و می کوشید چشم و گوش مردم را باز کند, رفته رفته شهرت جمهوری خواهی او در دهن ها افتاد , جمعی از صحبت او روی بر تافتند و گروهی به صحبت او راغب شدند , اما زهد و ورع او تا حدی بود که مخالفان نتوانستند اتهامی بر او وارد آورند , او خواستار حکومت ملی و اجرای قانون و عدالت بود و تعقیب این هدف را وظیفه شرعی خود میدانست. در محرم 1324که قند گران شده بود به صاحبان مجلس های روضه خوانی پیشنهاد کرد به جای چای پول سیاه به مستحبان بدهد , عقیده داشت این کار مفیدتر ومصابتر از دادن چای می باشد, به علاوه چای مجلس روضه خوانی را وسیله انتقال میکروب میدانستند(١)

[ویرایش] تاسیس مدرس

طباطبایی برای آنکه اشخاص متعصب اطفال خود را به مدارس جدید بفرستند به تاسیس مدرسه اسلامیه اقدام کرد , رئیس مدرسه سید اسد الله طباطبایی , برادر طباطبایی بود , این سید اهل ذکر و دعا بود و مردم به او اعتقاد داشتند , سرپرستی مدرسه به عهده سید محمد صادق طباطبایی و نظامت به عهده ناظم الاسلام کرمانی بود , طباطبایی در مجلس جشن مدرسه (29شعبان 1323) ق. شخصاً حضور یافته و بیانات جالبی در فوائد علم و دانش و لزوم توسعه مدارس جدید ایراد نمود , این اقدام طباطبایی تا اندازه ای باعث ترویج مدارس جدید گردید.(2)

١- صفایی ، ابراهیم ، رهبران مشروطه ، انتشارات جاویدان ، 1362 ، صفحه208 ٢- همان کتاب ، صفحه209

[ویرایش] سخنان طباطبایی

در روز شنبه دوم ذی الحجه الحرام سال 1323 هجری قمری برابر با هفتم فوریه سال 1905 میلادی طباطبایی در نهایت حزن واندوه پس از عزل امین السلطان از صدارت که مانع پیشرفت مدارس بود ،عین الدوله را که ((شخص مستبد، خودرای وخود سر بی علمی است)) به جای او منصوب کردندو او هم مانند صدور سابق بلکه از جهاتی بدتر ونادانتر بود یادمینماید و میافزاید آن جلسه پیرامون مدارس دخترانه و پسرانه صحبت زیادی شد و طباطبایی اظهار داشت :((تا دولت ایران مشروطه ودارای قوانین اساسی نگردد و این استبداد برداشته نشود هرگز متوقع اصلاح و منتظر انتظام نباید بود. )) ناظم الاسلام نویسنده کتاب تاریخ بیداری ایرانیان از طباطبایی میپرسد که چه وقت دولت مشروطه خواهد شد،طباطبایی میگوید : ((...وقتی که افراد ملت عالم و از خواب گران غفلت بیزار و معنی ملیت و قومیت را بدانند و ضرر ملکی که ما به الاشترک عمومی اهالی مملکت است واقف شوند و یا لااقل عالم و جاهل در عدد مساوی باشند واقلاًًًًًًًًًًًًًًًًًًً بدانند اینقدر نباید متحمل بار ظلم شد و بدانید رفع ظلم به دست خودشان است، کاویانی صفت ، ریشه اخدادشان را از ایران برکند ...)) (1)

[ویرایش] مبارزه سیاسی

پس از مراجعت مظفر الدین شاه از سفر فرنگستان( شعبان 1323) ق. طباطبایی در 25 رمضان 1323 دعوت بهبهانی را برای مبارزه با دولت پذیرفت و هدف بزرگتری به بهبهانی پیشنهاد کرد و با قبولاندن آن هدف علناً وارد جنجال سیاسی گردید. در همین اوقات جمعی از بازرگانان برای شکایت از رفتار (مسیو نوز) نزد وی رفتند او شرح مفصلی از اهمیت اقتصاد و نقش اقتصادیون بیان داشته بازرگانان را آشکارا تحریک کردکه زیر بار ظلم نروند عین الدوله از اتحاد طباطبایی با بهبهانی نگران شد و حاضر شد بیست هزار تومان به طباطبایی تقدیم کند و او را از همکاری با بهبهانی باز دارد اما طباطبایی نه رشوهگرفت و نه پیمان شکنی کرد . او هدفی را تعقیب میکرد بالاتر از اینها میدانست و خیال بازگشت نداشت در 13 شوال واقعه تنبه بازرگانانن قند پیش آمد چند روز پس از آن طباطبایی به اتفاق بهبهانی و افجه ی و شیخ محمد رضا قمی و جمعی (2)

1- سفری، محمد علی ، مشروطه سازان ، نشر علی ، 1370 ، صفحه 108 2- صفایی ، ابراهیم ، رهبران مشروطه ، انتشارات جاویدان ، 1362 ، صفحه209 از بازاری ها و طلبه ها به حرم مطهر حضرت عبد العظیم مهاجرت نمودند تاسیس عدالتخانه را در ضمن پیشنهاد هائی که پناهندگان حضرت عبد العظیم برای شاه دادند او عنوان نمود .(1)

[ویرایش] نامه ناصر الملک

در اوقاتی که روحانیون برای تاسیس عدالتخانه به دولت فشار می آوردند نامه طولانی و جالبی از طرف ناصر الملک قرا گز لو از اروپا بدست طباطبایی رسید مفاد نامه عمیق و سنجیده وتکان دهنده است که دلیل فرستادن نامه ناصر الملک به طباطبایی به شرح زیر است : عین الدوله چون گفتار طباطبایی را شنید که آشکار از استبداد بد گفته و آنسوی نیرومندی آنان را میدید به فکر چاره ای افتاد و آن این که ناصر الملک را که در انگلستان درس میخواند و مردم او را به دانشمندی و نیکی شناخته بودند و از اینسوی دینداری هم از خود تعریف می کرد او را وا داشت که نامه ای به طباطبایی بنویسد و به او چنین گوید که مشروطه برای ایران هنوز زود است که متن آن نامه این چنین است : ((بشرف عرض حضور مقدس عالی میرساند این بند یکی از ستایش کنندگان وجود مبارک حضرت عالی هستم به جهت اینکه از روی انصاف میبینم درد وطن دارید و به ترقی ملّت ملتفت بدبختیهای نوع خود شده اید و آرزو داریدکه علاجی برای این درد ها پیدا کنید و باب معادت و نیکبختی را بروی این ملّت که در شرف زوال است بگشایید و همچو فهمیده ایم که اینهمه داد و فریاد و قال ومقال شما از روی نفس پرستی نیست مقصودتان چاره امراض ملی است ولی خیلی افسوس و غصه میخورم وقتی که میبینم از شدت شوق وعجلهکه در علاج این مریض میدانید امروز تقاضای مجلس مبعوثان و اصرار در ایجاد قانون مساوات و دم زدن از عدالت کامله در ایران همان حکایت تازیانه زدن است خدای قادر عالم گواه است که در این عرایض خود تملق از احدی منظورم نیست فقط قصد حق گویی و توضیح ریشه مسئله است این مطلب را عرض کنم و عریضه را به دعای وجود مبارک ختم نمایید هیچیک به منتها درجه عزت و سعادت نرسیده مگر وقتی که دولت و ملّت با هم متحد شده با اتفاق رفع نواقص خود را نموده اسباب ترقیلت ملی را فراهم کردند و این اتفاق و اتحاد برای هیچ دولت و ملتی (2)


1- صفایی ، ابراهیم ، رهبران مشروطه ، انتشارات جاویدان ، 1362 ، صفحه209 2- کسروی ، احمد ، تاریخ مشروطه ایران ، انتشارات امیر کبیر ،1319 ،صفحه 91 دست نداد مگر وقتی که افراد و اجزای آن ملّت بنور علم و تربیت منور شده پرورش بافتند هیچ پادشاهی و امپراطوری بطیب خاطر اقتدار خود را محدود و ملّت را شریک سلطنت و طرف مشورت قرار نداد مگر اعلی حضرت میکاد و موتسوایتو امپراتور ژاپن و طلوع کوکب اقبال ژاپن از عجایب واقعات روزگار است و امروز برای سرمشق ملل غافل خواب آلود هیچ نمونه بهتر از ژاپن نیست.

به خدا متعال خون از دلم جاری میشود وقتی که فکر میکنم این همه استعداد حاضر و وسایل موجود این طور کامل مانده و ضایع میشود اگر چه این ترتیب برای مدارس علمیه بسیار کار سهل و آسانی است ولی به قدری مهم و بزرگ است که موسس آن و اسم بزرگوارشان را با هزار سلام وصلوات ذکر کنند زیاده سلامتی و عزت و اقبال وجود مبارک خضرت عالی و همه آقایان عظام را طلبم بنده دولتخواه وطن پرست مات دوست ..... گم نامت.)) (1)

[ویرایش] نمایندگان آزادیخواه

در خلال 20 سال آخر سدهٌ 19 میلادی تنی چند از نمایندگان و سخنگویان اسلامی در برابر حکومت ستم و استبداد واکنشهایی نشان دادند و این واکنشها نیز دارای جنبه های آزادیگرانه و روشنفکرانه بوده این سخنگویان اسلامی به عنوان دشمنان حکومت استبدادی زمان ، هوا خواه قانون و نظم شناخته شدهاند . در اینجا به معرفی سه تن از آن مردان و اندیشه های آنان به شیوه ای گذرا میپردازیم ؛ این سه تن عبارتند از : 1- حاجی شیخ هادی نجم آبادی (1902- 1834 / 1320- 1250 ) 2- سید جمال الدین اسد آبادی معروف به افغانی (1897 - 1838 / 1314 - 1254 ) 3- سید محمد طباطبایی ( 1920 – 1841 / 1339- 1257 )

آخرین مردی که در رابطه با اندیشه های آزادیگرانه و آزاد منشانه در اینجا نام میبریم سید محمد طباطبایی است . این مجتهد فعال که از او بیش از این به عنوان دوست افغانی سخن گفتیم بی شک تحت تاثیر اندیشه های افغانی و شیخ هادی بود . او به گفته ناظم الا سلام شاگرد شیخ هادی بود و نزد او اخلاق میخواند . عواملی در زندگانی طباطبایی موجود بوده که سبب آشنایی وی با اندیشه های آزادیخواهی و برخی از مفاهیم متداول غربی بوده است . سفرهای وی به روسیه ، و کشورهای عربی و ترکیه و دیدن (2) 1- کسروی ، احمد ، تاریخ مشروطه ایران ، انتشارات امیر کبیر ،1319 ،صفحه 91 2- حائری ، عبد الله ،تشیع و مشروطیت در ایران ، انتشارات امیر کبیر ،1360 ،صفحه 101 رهبران و سیاستمدارانگوناگون و پیوند وی با انجمن مخفی ایران سبب آگاهی وی با اصول نو گرایی گردید .از بدو ورود به تهران در سال 1312 به خیال مشروطه نمودن ایران وتاسیس مجلس شورای ملی بوده و هیچ روحانی دیگری معنای واقعی مشروطیت را نمیدانسته است طباطبایی نیز تنها مجتهد برجسته شیعه زمان خودش بود که سخنانش مفاهیم ملیت به معنای نو آن در برداشت اینکه با سواد و معلومات بودن را برای یک رژیم نو مشروطه لازم میداند نشان میدهد مه طباطبایی به خوبی میدانسته که معنی مشروطیت چیست اما وی در جریان مبارزه علیه عین الدوله و اوجگیری نهضت از شاه و صدر اعظم ایجاد (عدالتخانه ) و (مجلس ) و (انجمنی ) را که به داد عامه مردم برسد طلب میکرد . در نامه اش به مظفر الدین شاه مینویسد : ((تمام مفاسد را مجلس عدالت یعنی مرکب از تمام اصناف مردم که در آن انجمن به داد عامه مردم برسند شاه و گدا در آن مساوی باشند ))طباطبایی آشکارا اعلام میکرد که وی مجلس عدالتی میخواهد که مردم را از ستم حکام محلی برهاند و قانون اسلام را اجرا کند او مشروطیت و جمهوریت را برای مردم ایران زودرس میدانست : ( مشروطه نمی خواهیم یعنی مردم ایران به ان درجه تربیت نشده اند و قابل مشروطیت و جمهوریت نمیباشند زیرا که مشروطیت در وقتی است که افراد یک ملت عالم شوند. همانگونه که در بالا گفتیم هنگامیکه طباطبایی در سامره نزد میرزای شیرازی درس میخواند با افغانی دوست بود و از او در زمینه خیزش بر ضد کشور داران فاسد راهنمایی دریافت میکرد . هنگامیکه در سال 1894/1312 وارد تهران شد به یک مبارز جدی بر ضد حکومت استبدادی شاه قاجار دست زد ؛ او خود در خاطراتش که به سال 1911/1329 نوشته است چنین می آورد:

((سنه 1312 [1894] از سامره به تهران آمدم . ناصر الدین شاه گمان میکرد که غفران میرزای شیرازی اعلی الله مقام مرا برای بر هم زدن وضع به تهران فرستاده اند . خبر ورود من به کرمانشاه که رسید ناصر الدین شاه خبر شد ، به رجال دولت گفت به فلانی هرچه ممکن است بدهید برگردد . اعتنا نکرده رو به تهران کردم . به حضرت عبد العظیم (ع) که وارد سدم نایب السلطنه به شاه گفت فلانکس وارد تهران میشود ، تشریفاتی از جانب دولت لازم است ، جواب داد هیچ لازم نیست . وارد تهران شدم . از جانب دولت تشریفاتی نبود ولی مردم زیاد احترام کردند.)) مبارزاتت بسیار جدی و موثر طباطبایی هنگامی که آغاز شد که با هم قطار روحانی و (1) 1- حائری ، عبد الله ،تشیع و مشروطیت در ایران ، انتشارات امیر کبیر ، 1360 ،صفحه103 مجتهد سید عبد الله بهبهانی قرار همکاری میگذارند.

طباطبایی از شاه و صدر اعظمش میخواهد که مخلسی بنیا دهند که امور مردم در آن رسیدگی شود علما محافظه کارنیز دشمنی دیرینه با شاهان قاجار داشتند و نویسندگان برای این دشمنی علتهای گوناگونی یاد کرده اند که مهمترین آنها عبارتند از : آغاز گسترش سیستم نو اداری در دوره قاجار ، نو گرایی و غرب گرایی به ویژه در امور دادگستری که مستقیماً اختیاراتعلما رادر زمینه داوری می ربود ؛ آغاز آموزش و پرورش به شیوه باختر زمین خطر نفوذ بیگانگان وسیله فروش امتیازات گوناگون به آنان و در نتیجه کاهش یافتن نیروهای وابسته به استعمال اجناس بیگانه ؛ چشم و همچشمیهای پیوسته روسیه تزاری و انگلیس و مبارزه آن برسر گسترش نیرو و نفوذ خود و سرانجام تحریکها و توطئه های رنگارنگ ودیر پای آن دو قدرت در ایران.

دشمنی علما با مظفر الدین شاه به اندازه ای رسید که مجتهد معروف فاضل شربیانی او را (( سگ )) نامید . تلگرافهای چهار تن از علما معروف نجف به مظفر الدین شاه و عین الدوله صدر اعظم وقت به خوبی نشان میدهد که این مقامهای با نفوذ مذهبی چه اندازه از دستگاه حاکمه ایران ناخشنود بودند . یکی از جالبترین آن تلگرافها که علما نجف در اوائل سال 1902 /1320 برای اصلاحفساد اداری و غیره به شاه فرستادند آن بود که در خواست تاسیس یک مجلس نمایندگی کرده بودند. این اختلافها و دشمنیها که علماء با استفاده حاکمه ٌ قاجار داشتند و در خواستها و پیشنهاد های آنها برای اصلاحات کشوری به خوبی نشان میدهد که با رژیم حاکم که بر بنیان استبداد ، ستم و بیدادگری ریخته شده بود سخت مخالف بودند ، ولی این واقعیت به این معنی نبود که علما می خواستند یک سیستم پارلمانی و مشروطه کاملاً دمکراسی در ایران پایه گذاری کنند ، حتی در خواست آنها برای بنیانگذاری یک مجلس نمایندگان لزوماً این مفهوم را نمیرساند که این مجلس باید حتماً مجلسی باشد دارای اختیارات مستقل قانون گذاری مطابق مدلهای دمکراسی غربی . از سوی دیگر تاریخ مشروطه ٌ ایران نشان میدهد که علما با روشنفکران و دیگر مردم انقلابی همدست و همدستان شده فعالانه در انقلاب مشروطیت شرکت و رژیم نوی در ایران برقرار کردند . در نگاه نخست به نظر نادرست می نمایدکه چگونه علما حاضر شدند از مشروطه ای پشتیبانی کنند که از باختر زمین ریشه گرفته و چرا مشروطه هم مانند دیگر پدیده های باختری مورد مخالفت علما قرار نگرفت . ولی وضع ویژه و بیمانند ایران چنان بحرانی (١) ١- حائری ، عبد الله ،تشیع و مشروطیت در ایران ، انتشارات امیر کبیر ، 1360 ،صفحه 104

پدید آورده بود که علما خود را ناگزیر از شرکت فعالانه در انقلاب مشروطیت دیدند . بنابراین درگیری آنان در این انقلاب سبب شده است که تفسیرها وتعبیرهای گوناگون از سوی دانشپژوهان ایرانی و غیر ایرانی پیرامون این مسئله ایراد گردد . ما در اینجا کوشش می کنیم که اعتراغها و استدلالهای چند یک از علماء وطرز توجیه کردن خودشان را از فعالیتهای مشروطه خواهی شان مورد بررسی قرار دهیم . این بررسی البته مانع از آن نخواهد شد که ما در موارد معین – به منظور مقایسه – به دیدگاههای دیگران نیز اشاره کنیم و سرانجام نظر خود را با توجه به اوضاع و احوال عینی و پیوند اقدامها و دیدگاههای علماء با آن اوضاع واحوال عینی بیان کنیم . (١)

[ویرایش] طباطبایی وانقلاب مشروطه

سید محمد طباطبایی، در فعالیتهای خود بر ضد حکومت عین الدوله ، به قاطعیت فراوانی بنیانگذاری ((عدالتخانه )) و (( مجلس )) یا (( انجمنی ))ی را که در خدمت مردم باشد درخواست میکرد . طباطبایی در نامه ای که به عین الدوله مینویسد نیز می آورد که : ... اصلاح تمام ... [خرابی ها ] منحصر است به تاسیس و اتحاد دولت و ملت و رجال دولت با علما ... ، اصلاحات عما قریب واقع خواهد شد لیکن ما میخواهیم به دست پادشاه و اتابک خودمان باشد نه به دست روس و انگلیس و عثمانی ... به اندکی مسامحه و تاخیر ایران میرود . من اگر خسارت کرده و بکنم معذورم زیرا که ایران وطن من است ؛ عزت من تمام بسته به این دولت است . می بینم این مملکت به دست اجانب میافتد و تمام شؤنات و اعتبارات من میرود ؛ پس تا نفس دارم در نگهداری این مملکت میکوشم بلکه هنگام لزوم جان را در راه این کار خواهم گذاشت. در جای دیگر طباطبایی با صراحت بیشتری هدف خود را بیان کرده میگوید که از حکومت جز داد گری نمیخواهد ؛ هدف او بیان گذاری مجلسی است که وسیله آن بدست آید که چه اندازه مردم بیچاره ایران از ستم حکومتهای محلی رنج می کشند . او می گوید که داد گری ،اجرای قانون اسلام و تاسیس مجلسی که با پادشاه و گدا یکسان رفتار کند می خواهد ؛ او مشروطه و جمهوری نمیخواهد . گفته های آورده شده از طباطبایی به خوبی شیوه استدلال او را مبنی بر اینکه چرا (٢) ١- حائری ، عبد الله ،تشیع و مشروطیت در ایران ، انتشارات امیر کبیر ، 1360 ،صفحه،104 ٢- همان کتاب ،صفحه،105 او بر ضد رژیم استبدادی قاجار بر نخواست نشان میدهد . او با روشنی تمام میگوید که هدف او در مبارزه به دست آوردن مشروطیت نیست .او حتی اعلام کرد که رژیم مشروطه را متناسب با اجتماع آن روز ایران نمیدانند زیرا این رژیم در میان مردمی میتواند برقرار باشد که معنی ملیت را بفهمند و با سواد و معلومات باشند . علت اینکه طباطبایی در مورد ی در حین مبارزه در را برقراری مشروطیت ، یک رژیم مشروطه را برای ایران نا متناسب دانسته شاید همان باشد که کسروی حدس زده بوده است ؛ او می گوید : ((از کارها پیداست که این دو تن سید [طباطبایی و بهبهانی ] از نخست در اندیشه مشروطه و قانون و دارا شوری می بوده اند ولی بخردانه می خواسته اند کمکم پیش روند تا به خواستن آنها رسند. )) نظر کسروی را ، اگر چه ضد آنرا نیز در جای دیگر کتابش آورده ، می توان در اینجا پذیرفت زیرا نخست آنکه روش مخفی کاری و ابراز نکردن قصد باطنی به عنوان یک تاکتیک وسیله سید جمال الدین اسد آبادی به طباطبایی در ضمن نامه ای سفارش شده بود. دوم آنکه طباطبایی خودش گواهی میدهد که قصد واقعی وی در مبارزاتش بر ضد قاجار پشتیبانی از تاسیس یک حکومت مشروطه بوده است ؛ آگاهی طباطبایی از تئوری مشروطیت از خلال گفته ها و نوشته های پراکنده دیگرش نیز هویدا است . با یک سنجش میان اندیشه های طباطبایی که در بالا آوردیم و عقاید بیشتر علما ء روحانی همزمان او در ایران و عراق چنین به نظر میرسید که طباطبایی تنها مجتهد برجسته شیعه زمان خودش بود که سخنانش مفاهیم ملیت به معنای نو آنرا در بر داشت . طباطبایی به کرات یاد کرد که او خود را وقف ایران کرده خدماتش به اسلام در محیط ایران انجام می گیرد . این که با سواد و معلومات بودن را برای یک رژیم نو مشروطه لازم میداند نشان میدهد که طباطبایی به خوبی می دانسته است که معنی مشروطه چیست . او حتی می دانست که رژیم نو که او در راه پدید آوردنش مبارزه می کرد برای او بهره دنیایی نمیآورد و به عین الدوله گفته بود که «این عدالتخانه که می خواهیم نخست زیانش به خود ما است ف چه مردم آسوده باشند و ستم نبینند دیگر از ما بی نیاز گردند و درهای خانه های ما بسته شود ولی چون عمر من و تو گذشته کاری کنید که نام نیکی از شما در جهان بماند و در تاریخ بنویسد بنیانگذار مجلس و عدالتخانه عین الدوله بوده و از تو این یادگار در ایران بماند .» یکسند رسمی انگلیسی نیز گزارشگر از آن است که «در هنگام گفتگو پیرامون محاکم دادگستری ف طباطبایی، شاید با کمی به شوخی ، (١) ١- حائری ، عبد الله ،تشیع و مشروطیت در ایران ، انتشارات امیر کبیر ، 1360 ،صفحه 105 در مورد اینکه پس از آنکه این محاکم دادگستری بنیان گردید آیا کاری برای ملاها خواهد ماند که انجام دهند یا نه ابراز شک میکرد.» طباطبایی بر خلاف بسیاری از همقطاران و همکاران روحانی خود هوا خواه نظام آموزشی نو بوده او میگوید که لازم که علوم نو آموخته شود و دانشجویانی به آموختن حقوق بین المللی ، ریاضیات و زبان خارجی بپردازند . او می پرسد که چرا نباید حتی یک تن از علما یک زبان بیگانه بداند ، و اضافه می کند که اگر ایران و علما پیوندی با دانش نو داشتند و تاریخ و علم حقوق می دانسته آنوقت معنی درست نظام پادشاهی را خوب می فهمیدند. در مورد نظام پادشاهی می گوید که مردم بایستی شخصی را به عنوان پادشاه بخوانند که نگهبان حقوق و مدافع آنان باشد ، و در این صورت پادشاه نماینده مردم خواهد بود تا مادامی که او به مردم خدمت میکند باید پادشاه بماند ولی اگر به امور مردم بی توجه گردد و به دنبال تمایلات خویش رود مردم باید او را برداشته مردی دیگر به جای وی بنشاند . با اینگونه استدلال ها، طباطبایی دو تئوری کهن ایرانی را نادیده گرفت بدین معنی که هم عقیده مربوطه به پیش از اسلام ایرانیها درباره پادشاه که وی را سایه خدا می دانستند و هم استدلال علما شیعه پایه ریزی شده ، هر دو مورد پرسشی قرار داد . او گونه ای سلطنت عرفی و دنیایی را مورد تایید قرار داد و پادشاه را مقامی دانست که تا مادامی که به خدمت مردم کمر بسته است به رسمیت شناخته شود .

اینگونه برخورد با مساله نو خواهی باز هم طباطبایی را به عنوان یک سکولاریست تمام عیار معرفی نمیکند . در همان سخنرانی که نظام کهنه را رد میکرد ، همانگونه که در بالا یاد شد ، او تصریح کرد مه در راه اجرای قوانین اسلام و هم برای بنیانگذاری مشروطه ، عدالت و مجلس ملی پایاپای یکدیگر مبارزه میکند . طباطبایی حتی در یک نشست پارلمانی بر ضد ((..یک ماده قانونی که درباره موقوفات خوانده شد و در آن دولت مسئول اداره اوقات قرار میگرفت ...)) اعتراض کرد . در عین حال طباطبایی فردی واقع بین بود و نیازمندیهای زمان را تا اندازه زیادی تشخیص داده بوده او چنین متقضی می دانسته که بسیار بیش از همقطاران روحانی خود در مورد مساله نو خواهی و نوگرایی گشت و تمساح داشته باشد نکات آگاهانه ای که درباره ملیت ، رژیم مشروطه و آموزش نو بیان کرد و از سوی دیگر معاشرت و برخورد او یا برخی از نویسندگان گفته اند ، درباره معنی مشروطیت سر در گم نبوده است . علاوه بر این نظر که ((... علما مشروطیت را (١) ١- حائری ، عبد الله ،تشیع و مشروطیت در ایران ، انتشارات امیر کبیر ، 1360 ،صفحه106 وسیله ای یافتند که با استفاده از آن قوانین شریعت را به صورت کامل آن برقرار کنند ...)) نمیتواند کاملاً در مورد طباطبایی و بسیاری دیگر از علما صادق باشد. گروهی دیگر از گروهی دیگر از علما که مهمترین آنها سید محمد طباطبایی و سید عبد الله بهبهانی بودند ، جنبش مشروطه را در تهران میکردند . گرچه آنان پیمان همکاری بسته بودند ولی منفرداً هدفهای گوناگونی در فعالیتهای خود داشتند . طباطبایی مردی بود روشنفکر ، آگاه و همانگونه که در بالا اشاره شد ، دانا به اصول مشروطه و ملت گرایی . او با کمال جدیت در راه نوسازی کوشش میکرد و چنان درگیر انگیزه ها و سود های صرفا مادی و فردی نبود . او تشخیص داده بود که برقراری یک ((عدالتخانه )) نو و یک ((مجلس )) سبب میشود که او امتیازهای روحانی خود را از دست بدهد. از سوی دیگر همکار نزدیک او بهبهانی ، گرچه از طباطبایی دلیر تر و بی پروا تر و در مبارزه سر سخت بود ، انگیزه های مادی فراوانی داشت . فعالیتهای او در انقلاب مشروطه دست کم تا اندازه ای محدود ، یک گونه مبارزه ثروت و قدرت طلبی بود.(١)

[ویرایش] فشار به روحانیون

فشار مردم به روحانیون روز به روز شدت می یافت و آنها را به مخالفت با دستگاه استبداد تحریک و تشجیع میکردند و گاهی هم آنها را متهم مینمودند که رشوه گرفته اند و به ساز عین الدوله میرقصند و مردم را بازی میدهند. حقیقتاً روحانیون در آن زمان موقعیت مشکلی پیدا کرده بودند و در کار خود حیران بودند و در شب نامه ها مینوشتند که هر گاه یک سازش باطنی و در زیر پرده میان دولتیان و روحانیون نیست پس چرا برای بدست آوردن عدالتخانه که به آنها وعده صریح داده شده و شاه تعهد کرده ، مقاومت و ایستادگی نمیکنند و اگر در زیر این کاسه نیم کاسه ای نیست ، به چه علت ملت را که برای بدست آوردن حق مشروع خود حاضر و مستعد همه گونه جان فشانی است ، دعوت به سکوت و بردباری و اجتناب از تعطیل عمومی و انقلاب مینماید . فشار مردم به روحانیون به جایی رسید که طباطبایی مجبور شد که برای آخرین بار دفعه یک نامه شخصی به عین الدوله بنویسد و چون این نامه از نظر مشروطیت حایز اهمیت بسیار است و معرف عقاید آن روحانی آزاد مرد می باشد ، ما عین آن را در (٢) ١- حائری ، عبد الله ،تشیع و مشروطیت در ایران ، انتشارات امیر کبیر ، 1360 ،صفحه106 ٢- ملک زاده ، مهدی ، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران ، انتشارات علمی ، 1363، صفحه 320

اینجا نقل میکنیم : (( کو آن همه راز و عهد و پیمان )) ، مسلم است از خرابی این مملکت و استیصال مردم و خطراتی که این مردم را احاطه نموده است خوب مطلعید و به خوبی میدانید که اصلاح تمام اینها منحصر است به تاسیس مجلس و اتحاد دولت و ملت و رجال دولت با علما، عجب در این است که مرض را شناخته و راه علاج هم معلوم ، اقدام نمی فرمایید . این اصلاحات عماً قریب واقع خواهد شد ولیکن ما می خواهیم به دست شاه و اتابک خودمان باشد نه به دست روس و انگلیس و عثمانی ، ما نمی خواهیم در صفحات تاریخ بنویسند دولت ایران در زمان مظفر الدین شاه منقرض شد ، ایران در عهد این پادشاه بر باد رفت ، خطر نزدیک و وقت مضیق و حال ایران ، حال مریض مشرف به موت است و تسامح در علاج این مریض آیا رواست و به تاخیر انداختن آیا سزاوار است ؟ به خدای متعال و انبیا و اولیا قسم است ، به اندک مسامحه و تاخیر ایران میرود . الحمد الله حضرت والا مسلمان و به خلاف سابقین معتقد به شرع و روز جزا هستید ، ملاحظه فرمایید اینطور که شد ، جوابی برای امیر مومنان علیه السلام دارید ؛ بفرمایید دولت شیعه منحصر به ایران بود ، ایران را چرا به باد داده و دولت شیعه را منقرض کردید ؟ من اگر جسارت کرده و بکنم معذورم ، زیرا که وطن من ایران است ، اعتبارات من در این مملکت است ،خدمت من به اسلام در این محل است ، عزت و احترام من بسته به این دولت است ، میبینیم این مملکت بدست اجانب می افتد و تمام شئونات و اعتبارات من میرود ،پس تا نفس دارم در اعتبارات این مملکت کوشش میکنم و در صورت لزوم جان را در این راه خواهم گذارد . سید الشهدا برای شیعیان جان و اولاد خودش را داد . اگر شهادت آن بزرگوار نبود ،از شیعه در عالم اسمی نبود. سزاوار است ما این مملکت را به رایگان به چنگ اجانب بیندازیم و یک مشت شیعه را ذلیل و خوار نماییم . امروز باید اغراض شخصی را کنار گذارد و محض خدا و بقای این مذهب جان نثاری کرد و خیال نکرد چرا این کار به اسم فلان فلان انجام می گیرد. وقت تنگ و مطلب مهم است ، وقت این خیالات نیست . من حاضرم در این راه از همه چیز بگذرم شان و اعتبار را کنار گذارده انجام این کار را اگر موقوف شد ، در دولت منزل حضرت والا کفش برداری و در بانی کنم ، حاضرم برای ملت و رفع ظلم ، حضرت والا را به خدا و رسول قسم بدهم ، بریزید آنچه در دامان است و این مملکت و مردم را اسیر روس و (١) ١- ملک زاده ، مهدی ، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران ، انتشارات علمی ، 1363، صفحه 321

انگلیس و عثمانی نکنید . چه شد قرآن ، چه شد ؟ عهد و پیمان ما برای این کار یعنی تاسیس مجلس بود والا ما به الا اشتراک نداشتیم . مختصراً اقدام به این کار فرمودیم ما هم حاضریم و هم راهیم ، اقدام نفرمودید یک تنها اقدام خواهم کرد ، یا انجام مقصود یا مردن ، از هیچ پروا ندارم زیرا اول از جان گذشتم بعد اقدام نمودم . از عمر من زیاد باقی نمانده و از چیزی محظوظ نمیشوم . پس حظم اقدام به این کار و تنهاآمالم انجام این کار است ؛با جان دادن در این راه که مایه آمرزش و افتخار خود و اخلافم است ،اینکار را با بلند اسمی از خود در صفحه روزگار باقی میگذارم . اینکار اگر به صورت نگیرد بر ما لعن خواهند کرد ، چنان چه به اسلافمان خوب نمی گوییم . باز عاجزانه التماس میکنم هرچه زود تر این کار را انجام دهید ، تاخیر این کار ولو یک روز هم باشد سم قاتل دارد ، فعلاً دفع شر عثمانی نمیشود مگر به یمن مجلس و اتحاد ملت و علما و نتایج حسنه دیگر نه محتاج به بیان است . فعلاً بیش از این مصدّع نمی شوم . و السلام . در نامه طباطبایی به عین الدوله این جمله نوشته شده است ( یک تنه اقدام خواهم کرد) ، عین الدوله عبارت را اینطور خوانده بود ( یکشنبه اقدام خواهم کرد ) و به تصور اینکه برای روز یکشنبه تهیه قیام بر ضد دولت دیده شده است ، بدون فوت وقت بعلاوه عده ای سرباز و سوار توپخانه و قزاق که در مرکز بودند ، چند فوج از اطراف احضار و در تمام کوچه ها و خیابانها ی مهم شهر قراولان و چاتمه گذاردند و دسته های سوار و پیاده در تمام ساعت شب و روز در شهر به گردش درآمدند.(١)


[ویرایش] شاه محصور در قلعه آهنین

عین الدوله و امیر بهادر برای اینکه شاه را از آنچه در میان ملت می گذشت بی خبر بگذارند و نگذارند کوچکترین اطلاعی به او برسد ، او را از جاسوسان و معتمدین خود به طوری احاطه کرده بودند که حتی در موقع خواب پیشخدمت های مخصوصش جرأت حرف زدن با او را نداشتند و زنهای حرم هم از مراوده با خارج محروم شده بودند و به (٢) ١- ملک زاده ، مهدی ، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران ، انتشارات علمی ، 1363، صفحه 322 ٢- همان کتاب، صفحه ،330 توسط خواجه سرایان به آنها اخطار شده بود که اگر کلمه ای با شاه از اوضاع مملکتی صحبت کنند و یا عریضه ای به شاه برسانند ، مجازات خواهند شد. پس از آنکه سران نهضت از همه جا مایوس شدند و یقین کردند که موضوع تشکیل عدالتخانه جز افسانه ای بیش نیست جلسه ای بر پا کردند و در آن جلسه چنین صلاح دیدند که طباطبایی عریضه ای به شاه بنویسند و بی پرده اوضاع مملکت و خطراتی که در پیش است برای او روشن کند ولی یک مشکل در پیش بود و آن رساندن عریضه به دست شاه بود زیرا به طوری که اشاره کردیم تمام درها بسته بود و شاه محصور و احدی از ترس عین الدوله و امیر بهادر جرأت نمیکرد عریضه یکنفر روحانی که مقامی بلند در میان مردم داشت به شاه برساند.

پس از مشورت بر این عقیده شدند که طباطبایی شرحی به معتمد الحرم که رئیس خواجه سرایان بود بنویسد و از او خواهش کند که عریضه اشک را به شاه برساند. طباطبایی عریضه مفصلی به شاه نوشت و یک نامه ای هم به رئیس خواجه سرایان به این مضمون نوشت : (( چون شما اولاد پیغمبر . مرد مسلمان و خیر خواهی هستید و همیشه سلامتی اعلیحضرت همایونی و راحتی مردم را طالب هستید خواهش میکنم برای آسایش مسلمانان عریضه ای که نوشته ام و لفاً فرستادم به نظر اعلیحضرت همایونی برسانید .)) طباطبایی عریضه شاه را جوف نامه ای که به معتمد الحرم نوشته بود میگذارد و لاک و مهر مینماید و به حاجی غفّار خان قوام دیوان که مرد محترمی بود میدهد که برساند . حاجی غفّار خان به منزل معتمد الحرم می رود و با احترام نامه طباطبایی را میدهد و میگوید آقا فرمودند چون حضرت عالی از سلسله جلیله سادات و مرد خیر خواه و مسلمان هستید ، استدعا دارم عریضه جوف را به نظر مبارک اعلیحضرت برسانید . معتمد الحرم پس از اطلاع از در خواست طباطبایی بنای فحاشی را می گذارد و میگوید مرد که تو را چه به این غلط کاریها می خواهی بدهم سرت ببرند زود برو عقب کارت و دعا گو باش ندادم سرت را ببرن ، مرد بیچاره با تنی لرزان و قیافه وحشت زده عرض می کند قربان من گناهی ندارم و از آنچه در عریضه نوشته شده اطلاعی ندارم ،آقای طباطبایی به من فرمودند این پاکت را به شما برسانم من هم اطاعت کردم . همینکه حاجی غفّار خان می خواهد از اطاق بیرون برود معتمد الحرم او را صدا می کند و می گوید کاغذ را به من بده و به آقای طباطبایی عرض کن با اینکه عین الدوله (١) ١- ملک زاده ، مهدی ، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران ، انتشارات علمی ، 1363، صفحه 331 قدغن کرده است که عریضه ای به شاه داده نشود ، من عریضه شما را تقدیم حضور مبارک میکنم و اگر جواب دادند جواب را می فرستم و اگر جواب ندادند مطالبه جواب از من نکنید . تاریخ بیداری ایرانیان مینویسد : ایرانی هایی که از نعمت مشروطیت برخوردارند و دوره استبداد را درک نکرده اند شاید آنچه را که ما گفتیم حمل بر گزاف گویی کنند و تعجب کنند که چگونه یک خواجه باشی یک مردی را به جرم اینکه کاغذی از طرف یک روحانی برای او آورده ، می خواسته بکشد . در آن زمان یک مامور کوچک دولت خون بیگانگان را بدون اندیشه و ترس می ریخت . کسی از او سئوال و جواب نمی کرد . برای اثبات گفته خود داستانی که در همان ایام روی داده بود نقل میکند . میرزا حسین خان صدیق الممالک که یکی از نو کرهای شعاع السلطنه بود ، چندی حاکم دشتستان بود و برای به دست آوردن مال هفتاد نفر رعیت بیگانه را کشت و کسی از او بازرسی نکرد ولی چون مبلغی از مال دیوان را خورده بود از طرف علاء الدوله که پس از شعاع السلطنه والی فارس شده بود ، مورد تعقیب قرار گرفت .

اینک عین تلگراف علاء الدوله را که به آقای طباطبایی در جواب تلگراف ایشان مخابره کرده است ،در اینجا می نگاریم تا خوانندگان این تاریخ بدانند روزگار و حال مردم ایران در دوره استبداد چگونه بوده است . شیراز جواب 42 تاریخ 1324 خدمت ذی سعادت جناب مستطاب شریعت مدار حجه الاسلام آقای آقا سید محمد طباطبایی مجتهد دامت افاضاته تلگراف مبارک شما در مساله صدیق الممالک در چند روز قبل زیارت گردید مشغول اصلاح کار او شده اما این آدم کاری نکرده است تا بتواند اصلاح کرد ، هفتاد نفر را بدون جهت کشته است که وارث آنها در اینجا آه و ناله دارند و داد خواهی مینمایند مردم با او خونی شده و درصدد تلف کردن او بودند بیست و دو هزار تومان باقی او بود گفتم برود تهران حسابش را بدهد همین روزها حرکت کرد ، در انجام فرمایشات حاضرم علاء الدوله. (١) 1- ملک زاده ، مهدی ، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران ، انتشارات علمی ، 1363، صفحه 332

[ویرایش] سواد عریضه طباطبایی به مظفر الدین شاه

فریاد دل وطن پرستان به عرض اعلیحضرت اقدس شهریاری خلد الله سلطان میرساند . چون حضوراً فرمودید هر وقت عرضی دارید بلا واسطه به خود مبارک اظهار بداریم ، بدین جهت بدین عرایض مصدّع خاطر مبارک می شوم . این ایام همه طرق را برای دعا گویان سد کرده اند ، عرایض دعا گویان را نمی گذارند به حضور مبارک مشرف شود . با اینحال اگر مطلبی را بر اعلیحضرت همایونی متشبه کرده باشند ، چگونه رفع اشتباه کنم . محض پیشرفت مقاصد شان دعا گویان را بد خواه دولت و شخص اعلیحضرت همایونی قلم داده و خاطر مبارک را مشوش نموده اند تا اگر مفاسد اعمال شان را عرض کنم مقبول نیفتد . به خدای متعال و رسول اکرم و امیر المومنین و صدیقه طاهره و امام زمان قسم دعا گویان اعلیحضرت را دوست داریم و صحت و بقای وجود مبارک را شب و روز از خداوند تعالی می خواهیم . پادشاهی رئوف و مهربان ، بی طمع و با گذشت را چرا نخواهیم، راحت و آسایش ما از دولت است ، مقاصد دعا گویان در دوره اعلیحضرت همایونی صورت خواهد گرفت ، چنین پادشاهی را ممکن است دوست نداشته باشیم ، حاشا یا طالب دنیا باشیم یا آخرت غرض مان ریاست باشد و جلب نفع یا خدمت به شرع منحصر در این دولت است . حال علمایی را که در ممالک خارجه هستند میدانیم ایران وطن و محل انجام مقاصد دعا گویان است ، باید در ترقی ایران و نجات آن جاهد باشم ، ممکن نیست بد این دولت را بخواهیم . عقل حکم نمیکند که دعا گویان با این خطرات ساکت و اضمحلال دولت را طالب باشیم . نمیگذارند اعلیحضرت بر حال مملکت و رعیت و خرابی و خطرات آن و پریشانی رعیت و ظلم ظلمه از حکام و غیره و قضایای ناگوار مطلع شوند . متصل عرض میکنند مملکت آباد و منظم و دور از خطر ، رعیت راحت و آسوده به دعا گویی مشغول و قضیه ناگواری وارد نشده و نمیشود . اعلیحضرتا مملکت خراب ، رعیت پریشان و گدا ست ، تعدی حکام و مامورین بر جان و (١) ١- ملک زاده ، مهدی ، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران ، انتشارات علمی ، 1363، صفحه 333

مال مردم دراز ، ظلم مامورین و حکام اندازه ندارد ، از مال رعیت هر قدر میل شان اقتضا کند میبرند . قوه غضب و شهوت شان هر چه میل کند از زدن و کشتن و ناقص کردن اطاعت میکنند ، این عمارت ، وجوهات و املاک در اندک زمانی از کجا تهیه شده ، تمام مال رعیت بیچاره است ،این ثروت همان فقرای بدبخت است که اعلیحضرت بر حالشان مطلعید . در اندک زمانی از مال رعیت دارای مکنت و ثروت شدند پارسال دخترهای قوچان را در مقابل سه ری گندم مالیات که نداشتند بدهند ، گرفته و به ترکمن ها و ارامنه عشق آباد به قیمت گزاف فروختند ، ده هزار نفر قوچانی از ظلم به خاک روسیه فرار کردند ، هزارها رعیت ایران از ظلم حکام و مامورین به ممالک خارجه مهاجرت کرده به حمّامی و فعلگی گذران میکنند و در ذلت و خواری می میرند . بیان حال این مردم را از ظلم به این مختصر عریضه ممکن نیست ، تمام این قضایا را از اعلیحضرت مخفی میکنند و نمی گذارند اعلیحضرت مطلع شوند و در مقام چاره جویی برآیند ،حالت یاس این مملکت اگر اصلاح نشود عنقریب این مملکت جزء ممالک خارجه خواهد شد . البته اعلیحضرت راضی نمیشوند در تواریخ نوشته شود در عهد همایونی ایران بباد رفت ، اسلام و مسلمانان ذلیل گشتند . اعلیحضرتا تمام این مقاصد را مجلس عدالت ، یعنی انجمن مرکب از تمام اصناف مردم که در آن انجمن بداد مردم برسند ، شاه . گدا در آن مساوی باشد ، تامین میکند . فواید این مجلس را اعلیحضرت همایونی بهتر از همه کس می دانند ، مجلس اگر باشد این ظلم ها رفع خواهد شد ، خرابی ها آباد خواهد شد خارجه طمع به مملکت نخواهد کرد و سیستان و بلوچستان را انگلیس نخواهد برد و فلان را روس نخواهد برد و عثمانی تعدی نخواهد کرد. وضع نان و گوشت که قوت مردم است ، بسیار بد و مغشوش است ، بیشتر مردم از این دو محروم هستند ، اعلیحضرت اصلاح به این دو فرمودند بعضی خیر خواهان هم حاضر شدند افسوس آنهایی که روزی مبلغی گزاف از قصاب و نانوا میگیرند نمیگذارند این مقصود حاصل شود و مردم آسوده گردند . حال سرباز که حافظ دولت و ملت است بر اعلیحضرت مخفی است ، جزئی جیره و مواجب را هم به آنها نمیدهند ، بیشتر با عملگی و فعلگی قوتی تحصیل میکنند ، (١) ١- ملک زاده ، مهدی ، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران ، انتشارات علمی ، 1363، صفحه 334 آنرا هم قدغن نمودند همه روزه نیمی از آنها میمیرند و برای دولت نقصی از آن بالاتر نیست . در زاویه مقدسه سی روز با سختی تمام گذراندیم تا دستخط همایونی در تاسیس مجلس صادر شد ، شکرها به جا آوردیم و به شکرانه مرحمت چراغان کرده جشن بزرگی گرفته شد به انتظار انجام مضمون دستخط مبارک روز میگذرانیم ، اثری ظاهر نشده همه را بطفره میگذرانند ، بلکه صریحاً میگویند اینکار نخواهد شد و تاسیس مجلس مخالف با سلطنت است . نمی دانند سلطنت صحیح و بی زوال با بودن مجلس است ،بی مجلس سلطنت در معرض زوال است . اعلیحضرتا سی کرور مردم را که اولاد پادشاهند اسیر استبداد یک نفر نفرمایید بری خاطر یک نفر مستبد چشم از سی کرور فرزند خود نپوشید . مطلب زیاد است فعلاً بیش از این مصدّع نمیشوم –استدعا دارم این عریضه را ملاحظه بفرمایید و پیش از انقطاع راه چارهای فرموده تا مملکت از دست نرفته و یک مشت بیچاره که به منزله فرزندان اعلیحضرتند ذلیل و اسیر خارجه نشوند .

                                                      الامر الا علی مطاع محمد ابن الحسینی الطباطبایی

پس از سه روز دست خطی از طرف شاه خطاب به آقای طباطبایی با این مضمون رسید : جناب آقای سید محمد طباطبایی مجتهد عرایض شما را خواندیم ، سفارش به اتابک میکنم مقاصد شما را انجام دهد لیکن شما هم در وظایف خود کوتاهی نکنید و به دعا گویی مشغول باشید و البته اشرار و الواط را به موعظه و نصیحت ساکت کنید ، هیجان و فتنه را خاموش نمایید و راضی نشوید غضب و قهر ما عموم را شامل گردد . پس از وصول جواب عریضه طباطبایی از طرف شاه ، سران نهضت که آشنایی به روحیه مظفر الدین شاه داشته ، همه یقین حاصل کردند که این جواب از طرف عین الدوله تهیه شده است و از این پس راه چاره مسدود است و درصدد علاج باید بر آمد .(١)


[ویرایش] ملاقات محرمانه بهبهانی با عین الدوله

با اینکه ما هیچوقت تصور نمیکنیم که ملاقات محرمانه بهبهانی با عین الدوله برای یک ساخت و ساز محرمانه بوده و بهبهانی با آن عزم راسخ و عزت نفس خیال بدی در سر داشته ، بلکه تصور میکنیم او با امید اینکه بتواند آن مرد جبار مستبد را از راهی (٢) ١- ملک زاده ، مهدی ، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران ، انتشارات علمی ، 1363، صفحه 334 ٢- همان کتاب، صفحه 336 که پیش گرفته نادم کند و او را به راهی که صلاح است هدایت نماید و یا آنکه بواسطه فشاری که بعضی از بستگانش که دست نشانده عین الدوله بودند به او وارد می آورند ،تن به این ملاقات داده ، به هر حال آزادیخواهان که در دلشان اطمینان زیادی به ملاها نداشتند و از آنها نگران بودند و می گفتند شیوه ملاها بر این است که با دولتیان باطناً سازش کنند و مصالح عمومی را فدای منافع شخصی نماید ، آمد شدهای آنها را تحت مراقبت قرار داده بودند و از ملاقات بعضی ها با عین الدوله اطلاع داشتند . با اینکه ملاقات بهبهانی با عین الدوله با احتیاط کامل و به طور مخفی صورت گرفته بود ، میرزا نور الدین خان فدوی که در دستگاه عین الدوله راه داشت و مراقب جریان بود ، آزادیخواهان را از ملاقات محرمانه آنان آگاه کرد و بیست چهار ساعت نگذشته بود که آن ملاقات در شهر تهران مورد گفتگو گردید و همه دانستند و بنای بد گویی و تعرض را گذاردند و شب نامهای در تحت عنوان (مردم بیدار شوید ملاها به شما خیانت میکنند ) منتشر شد و در آن شب نامه گفته شده بود که دیگر برای ملت ایران جای شک باقی نمانده است که علت کامیابی و محرومیت ملت ایران از عدالتخانه بواسطه سازش محرمانه ایست که ملاها با عین الدوله کرده اند و از او پول گرفته و ملت را اغفال میکنند و نیز ملاقات محرمانه عین الدوله با بهبهانی را نیز فاش نموده و از بعضی آقا زاده ها که به نفع مستبدین کار میکردند ، سخن رانده بود. خبر ملاقات بهبهانی با عین الدوله و انتشار آن شب نامه چنان هیجان و غوغایی در مجامع تهران بر پا کرد که روحانیون را مضطرب نمود و برای تبرئه خود به دست و پا افتادند . مرحوم طباطبایی با اینکه در صداقت و پاک طینتیش تردیدی نبود ، از آن تهمت ها بی نصیب نماند و به ناچار در مسجد سنگلج در حضور عده ی زیادی بالای منبر رفت و قرآنی که در بغل داشت بیرون آورد و در دست گرفت و با یک قیافه معصوم و تاثر آوری فریاد کرد: ای مردم اگر مرا مسلمان و اولاد پیغمبر میدانید به این قرآن قسم که من از عین الدوله پول نگرفته ام و با اوابداً رابطه ای ندارم و منظوری جز خدمت به خلق و تاسیس عدالت و مجلس نمایندگان ملت ندارم . و باز به این قرآن قسم میخورم که تا جان در بدن دارم بر ضد دشمنان مملکت و ظالمین مجاهدت و جان فشانی کنم و لو اینکه در این راه کشته شوم و نیز گفت آقای بهبهانی هم (١) ١- ملک زاده ، مهدی ، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران ، انتشارات علمی ، 1363، صفحه 337

برای جلوگیری از خونریزی و تلف شدن مسلمانان با عین الدوله ملاقات کرده اند . بیانات طباطبایی تسکینی در قلوب ایجاد و سوء ظن مردم را برطرف کرد . بهبهانی هم برای تبرئه خود از تهمتهایی که به او زده بودند ، بیاناتی کرد و مستبدین را دشمن ایران و اسلام نامید و مکرر قسم یاد کرد که برای منافع عمومی و تحصیل عدالتخانه جانبازی خواهد نمود. حقیقتاً روحانیونی که بر ضد عین الدوله قیام کرده بودند موقعیت مشکلی پیدا کرده بودند زیرا از یک طرف عین الدوله و شاه و دولت آنها را دشمن داشتند و از طرف دیگر مردم آنها را هدف تهمت قرار داده بودند و به آنها بد گویی میکردند ، این بود که ناچار بودند یا از حیثیت و آبروی خود در میان مردم دست بردارند و یا دست به کاری بزنند بس هولناک که عاقبتش را هیچ کس نمی توانست پیش بینی کند . در همان زمان زمزمه جهاد در میان مردم بلند شد و این تفکر به درجه ای قوت گرفت و شهرت یافت که مرحوم طباطبایی مجبور شد به منبر رفته و بگوید چندیست در میان مردم صحبت از جهاد بر ضد دولت میشود و غافل از این هستند که پادشاه ایران مسلمان است و بر ضد یک پادشاه مسلمان نمیشود جهاد کرد و آنچه در اطراف جهاد میگویند حقیقت ندارد و علما هیچوقت بر ضد پادشاه مسلمان اعلان جهاد نمیکنند .(١)

[ویرایش] ملک المتکلمین و طباطبایی در خانه احتشام السلطنه

قسمتی از داستانی را که نگاشتیم احتشام السلطنه اینطور نقل کرده و دولت آبادی عین آنرا در تاریخ زندگانی خود نگاشته . پس از آنکه ملک المتکلمین و طباطبایی به خانه احتشام السلطنه میروند طباطبایی برای ملاقات عین الدوله تردید پیدا میکند احتشام السلطنه به او میگوید وضعیت خطرناک است و اگر شما با عین الدوله سازش کنید روح ملت را از خود شاد کرده اید و نام نیک خود را در عالم پایدار میکنید بالاخره طباطبایی نماز می گزارد و گریه میکند سپس استخاره میکند ، آیه مناسب بود ، این است که میگوید به امید خدا میرویم . فردا صبح رفتم منزل احتشام السلطنه بسیار خوشحال بود گفت دیشب مجلس خوبی شد و طرفین از هم اطمینان پیدا کردند و بنا شد ورقه دعوتی از طرف اتابک به عنوان جمعی از علما و رجال نوشته شود و آنها را برای مشورت و تهیه مقدمات تاسیس عدالتخانه دعوت نماید و بنا شد آن ورقه را قبلاً برای ما بفرستد و هر گاه مورد پسند واقع شد (٢) ١- ملک زاده ، مهدی ، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران ، انتشارات علمی ، 1363، صفحه 337 ٢- همان کتاب ، صفحه 343 به طبع برسانند ، ولی عین الدوله بر طبق قراری که گذاشته بود عمل نکرد و از علما دعوت ننمود و عده ای از درباریان وزرا را برای مشورت در دربار دعوت کرد . متن دعوت نامه : بر حسب امر قدر قدرت ملوکانه روز یکشنبه چهارم ربیع الاول 1324 در دربار معدلت مدار حاضر شده و او امر ملوکانه را اصغا نماید و بعد از انتقاد مجلس آن ورقه که با نظر طباطبایی و ملک المتکلمین از طرف عین الدوله تهیه شده بود خوانده شود . یکی دو روز به افسردگی میگذرد یکروز ملک المتکلمین را ملاقات کردم به من گفت احتشام السلطنه را ملاقات کردم ، خیلی خوشحال بود و میگفت آثار خوش نمایان است و قرار شد امشب به اتفاق بروند و با عین الدوله حضوراً جواب و سئوال کنند.(١)

[ویرایش] مکتوب طباطبایی به عین الدوله

آقای طباطبایی در جلسه ای به عین الدوله فرمود این عدالتخانه که ما مطالبه میکنیم اول ضررش به ما میرسد که دیگر مردم آسوده میشوند و ظلم نمیبینند و دیگر محتاج به ماها نمیباشد و درب خانه های ما نمی آیند ولی چون عمر من و تو گذشته است کار کاری بکنید که نام نیک از شما در عالم بماند و در صحایف تاریخ بنویسند و از تو این یادگار ایران باقی بماند . این فرمایشات و نصایح در او اثر نکرد ، بلکه از شنیدن لفظ مجلس اگر چه آقای طباطبایی به کنایه به او فرمود ابرو درهم کشید . علیهذا طالب و دانشمندان برای تذکار آقایان شروع کردند در نوشتن کاغذها و خطابه ها به آقایان ، آقای طباطبایی چون دید مردم سخت گرفته اند و طلاب هم علی الظاهر ایراد وارد می آورند فلذا مکتوبی مفصل به عین الدوله نوشت ولی از آنجایی که توجهی نشد طباطبایی در چهاردهم جمادی الاولی موعظه موثری ایراد کرد که برابر اسناد تاریخی درست یک ماه بعد از این خطابه یعنی در چهاردهم جمادی الثانی فرمان مشروطیت صادر شد . طباطبایی پس از ذکر مقدمه ای درباره ی عدالت میگوید : (( ... ما مسلمانان از طریق عدل منحرف شده ایم با ظالم و ستم و با معاون ظلمه میباشیم . هشت ماه بلکه زیادتر می باشد که به جز این یک کلمه عدل دیگر چیزی نگرفته ایم در بالای منبر در مسجد و خانه واضح و آشکارا صراحتاً و علناً این کلمه را گفتیم و از دولت تا کنون جز عدل چیزی نخواستیم . حالا بعضی می گویند ما مشروطه طلب یا جمهوری طلب می باشیم به خدای (٢) ١- ملک زاده ، مهدی ، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران ، انتشارات علمی ، 1363، صفحه 343 ٢- سفری، محمد علی ، مشروطه سازان ، نشر علی ، 1370 ، صفحه 123 عالمیان و به اجداد طاهرینم قسم که این حرفها را مردم به ما میبندند اگر گفتیم ما عدل میخواهیم غرض این بود که مجلسی تشکیل شود و مجلسی و انجمنی داشته باشیم که در آن مجلس به داد مردم برسند و بدانید که این رعیت بیچاره چه قدر از دست ظلم حکام ستم میکشد...)) طباطبایی سپس اشاره به تلگراف رسیده از ولایت مبنی بر ظلم حکام کرده و می افزاید : (( یکی از اهالی درب خانه نقل کرد . میگفت آنچه شماها میگویید به شاه نمیرسانند و اگر هم بعضی اوقات به عرض شاه برسانند میگویند که اینها شاه را نمیخواهند این ها جمهوری طلب میباشند و الله به خدا به اجداد طاهرینم و به صد و بیست و چهار پیامبر قسم است که مقصود ما یک کلمه عدل است مگر در مملکتی که پادشاه هست نباید مجلس عدل باشد . )) طباطبایی مجدد به خرابی ولایت و گرسنگی مردم . کوچ کردنشان به خارج و بعد به زمان امیر المومنین علیه السلام که مردم مصر از اعمال عثمان به آن حضرت شکایت برده بودند اشاره کرد و اضافه نمود : (( حضرت فرموده عده مظلومین زیادتر یا ظالمین عرض کردند عده مظلومین فرمودند پس سپس ظلم خودتان میباشید مقصود را درک کرده جمع شدند و عثمان را از بین بردند عمال عثمان را از کار انداختن و ریشه ظلم را کشیدند ، اینک به شما اعلام میدهم امروز هم باعث ظلم یک نفر شده است که اتابک ( عین الدوله ) باشد او را علاج کنید . آه چه کنیم که همین مقصود و حرفهای مرا نمی فهمید و عمل نمیکنید . گوش به موعظه و نصیحت نمیدهید کو کسی که بفهمد )) طباطبایی آنگاه به جهل مردم اشاره کرد و با تشویق آنان به فرا گرفتن علم و به خصوص علوم جدید و زبان خارجی گفت : (( حال میگویم که علوم جدید هم دانستنش لازم است هر وقت انتصابی دارد ، شما باید علوم حقوق بین المللی را هم بدانید چه سپس دارد که از تمام ملل نماینده به طرف ژاپن رفت و از ایران نرفت چرا باید در ایران یک نفر از علما زبان خارجه را ندانند شما اگر از علوم جدید اطلاعی داشتید اگر عالم بودید آنوقت معنی سلطنت را میدانستید با با جان پادشاه مثل ما یک نفر است نه اینکه به قول بعضی مالک الرقاب و آنچه بخواهد بکند مگر در اروپا پادشاه نیست کی این کارها که در این مملکت اتفاق می افتد آنجا باشد . )) طباطبایی پس از ذکر مصیبت حضرت سید الشهدا و قیام آن حضرت علیه استبداد ، سخنان خود را اینطور تمام کرد : (( در سراین مقصود باقی هستیم اگر چه یک سال یا ده سال طول بکشد ما عدل و عدالتخانه میخواهیم ، ما اجرای قانون اسلام را (١) ١- سفری، محمد علی ، مشروطه سازان ، نشر علی ، 1370 ، صفحه125 میخواهیم ، ما مجلسی می خواهیم که در آن مجلس شاه و گدا در حدود قانونی مساوی باشند . ما نمیگوییم مشروطه و جمهوری ما نمی گوییم مجلس مشروعه عدالتخانه...)) به دنبال این بیانات طباطبایی ، عین الدوله با حضور همفکران خود و درباریان مجلسی در پارک خویش ترتیب دادند و پس از مشورت صلاح دیدند که بین علما به خصوص بین طباطبایی و بهبهانی تفرقه اندازند و برای اینکار ناصر الملک را مامور کردند تا نامه ای به طباطبایی بنویسد و او را از مشروطه و مجلس بر حذر دارند و همچنین صورت نظامنامه عدالتخانه را تهیه و به روزنامه (( ایران ))دادند تا برای سکوت مردم درج کند که در بالا اشاره شد. (١)

[ویرایش] مهاجرت

بر اثر حوادث مسجد جمعه و قتل عده ای طلبه و بازاری حادثه مهاجرت به قم پیش آمد طباطبایی نیز با فرزندان خود و جمعی از همراهان رهسپار قم گردیدند . یک ماه بعد چند نفر بازرگان به دستور بهبهانی با تبانی قبلی در باغ سفارت انگلیس در شهر متحصن شدند وقتی طباطبایی در قم حادثه تحصن به سفارت انگلیس را شنیدند بازرگانان را از پناه بردن به سفارت انگلیس ملامت کردند اما سید عبد الله او را قانع به این کرد که بازرگانان برای تحصیل امنیت چاره دیگری نداشتند طباطبایی چندان بی آلایش فکر میکرد که از توطئه های قبلی بین سفارت و وزارت خارجه ایران و این آقایان به کلی بی اطلاع بود مهاجرت آقایان ، تهران و تمام شهرهای ایران را متشنج کرد سفارت انگلیس هم در انجام حوائج مردم دلسوزانه پا فشاری نمود و پادشاه ، انگلیس انجام خواسته پناهندگان را به مظفر الدین شاه توصیه کرد سر انجام عین الدوله عزل گردید و مشیر الدوله به صدارت و سید عضد الملک از طرف شاه برای معاودت آقایان به قم رفت و با سلام و صلوات همگی به تهران بازگشتند و مردم به مرور از سفارت بیرون آمدند .(٢)


[ویرایش] نظامنامه انتخابات

نظامنامه انتخابات که میبایست از طرف دولت تنظیم و به امضا شاه برسد به تاخیر افتاده بود گروهی از بازرگانان که راه سفارت را خوب بلد بودند دوباره در سفارت (٣) ١- سفری، محمد علی ، مشروطه سازان ، نشر علی ، 1370 ، صفحه125 ٢- صفایی ، ابراهیم ، رهبران مشروطه ، انتشارات جاویدان ، 1362 ، صفحه211 ٣- همان کتاب ، صفحه 211 متحصن شدند و قسمتی از بازار را تعطیل کردند . در ماه رجب بهبهانی برای گفتگو درباره ی نظامنامه به صاحبقرانیه رفت و پادشاه ر ملاقات نمود نظامنامه را گرفت اما این ملاقات باعث گفتگوهایی علیه بهبهانی شد جمعی از مردم و بازرگانان به منزل طباطبایی رفته شکایت کردند و معتقد بودند که بهبهانی با دولت مخالفت نمیکرد ، و پول گرفته است و بر قصد بودند که بر او صدمه ای وارد کنند طباطبایی مردم را نصیحت کرد آنان را بر ثبات رای و وطن خواهی بهبهانی اطمینان داد . بهبهانی وقتی نظامنامه را آورد مورد قبول طباطبایی و مردم نشد و تغییراتی در آن دادند پس از آن تغیرات نظامنامه به امضا شاه رسید و به تمام ولایت ابلاغ شد در تهران چراغانی مفصلی بر پا کردند . (١)


[ویرایش] قدر دانی مظفر الدین شاه

نخستین مجلسی که به عنوان مجلس مشروطه تشکیل گردید روز 35 رجب 1324 ق در قصر فرح آباد در حضور شاه بود ، شاه نطقی کرده نیات قلبی و دیرین خود را برای اعطای آزادگی و مشروطیت به مردم بیان داشت و از خدمات طباطبایی قدردانی کرد ، این قدردانی مظفر الدین شاه با همه مادگی حوادث زمان خود را خوب میسنجید و می دانسته است که در میان مشروطه خواهان آن تاریخ طباطبایی غرض شخصی نداشته است . (٢)


[ویرایش] وکیل ارامنه

در انتخابات دوره اول نظر بر این بود که از طرف اقلیت و کیل انتخاب نشود و حق انتخاب خود را به مسلمانان تفریض نمایند ، به همین دلیل یهودیان وکالت خود را به سید عبد الله و ارمنیان وکالت شان را به طباطبایی تفویض کردند ، اما ارباب جمشید نماینده زرتشتیان با این نظریه هماهنگی نکرد و با کمک سید عبد الله هم با وی موافقت کرد ، در ایران اولین کسی که کرسی نمایندگی را با پول به دست آورد همین ارباب جمشید (( بازرگان مرابحه کار )) بود . (( آتش بجان شمع فتد کاین بنا نهاد ))(٣) 1- صفایی ، ابراهیم ، رهبران مشروطه ، انتشارات جاویدان ، 1362 ، صفحه213 ٢- همان کتاب ، صفحه213 ٣- همان کتاب ، صفحه313 در جریان انتخابات مجلس اول معین التجار بوشهری هم برای ساکت کردن مخالفانش هزار تومان به میرزا محمد صادق طباطبایی داد ولی او اگر پول هم نمیداد وکیل بازرگانان میشد زیرا در اقتصاد مملکت نقش مهمی داشت و با انگلیسیها هم مناسباتش حسنه بود. (1)

[ویرایش] نخستین سخنرانی در مجلس

طباطبایی که در منبر و موعظه بیان فصیح و گیرایی داشت در جلسه روز نهم شعبان در مجلس نطقی موثر ایراد کرد ، این نطق حاکی از اعتماد و ایمان او نسبت به ملی می باشد ، و نشان میدهد که طباطبایی در این تغییر رژیم شور و اشتیاق صمیمانه ای داشته است . قسمتی از بیانات طباطبایی : ای مردم نمایندگان چهل کرور نفوس محترم ایران ، غرض از آمدن من به این مجلس محترم شورای ملی برای تذکر خاطر شما و برای شرف خودم میباشد بدانید و آگاه باشید که شخص مقدس همایونی که خدایش عزت دارین کرامت فرماید بصلیب خاطر و صرافت طبع همایونی قدرت خود را بدست شما داد ، در واقع این مجلس مقدس مظهر قدرت شخص اقدس شهریاری و چهل کرور نفوس ملت نجیب ایران است بنابراین فرد فرد شما مکلفید به تکالیفی که خدا و رسول در قرآن مجید معین فرموده است عمل نمایید هر گاه به تکالیف خود عمل کنید نزد خدا و رسوله و پادشاه و چهل کرور نفوس محترم ایران محبوب و بزرگ و با شرف خواهید و العیاذ بالله اگر به هوای نفس و اغراض فاسد شخصی رفتار گردید مسئول و مردود خدا و شخص همایونی و ملت خواهید بود ، بدانید و آگاه باشید ، باری بس گران به دوش گرفته اید ، خوب تعمق و تفکر نمایید و با وجدان خودتان محاکمه کنید اگر در بین را وا خواهید ماند و این بار امانت ملی را درست به منزل نخواهید رسانید و بدست خود این گوهر گرانبها را بدزد انی که فعلاً با کمال جلادت در کمین می باشند خواهید داد بهتر این است که قبل ار آن که بار را بر دوش بگیرید فکری نمایید ، مسئولیت چهل کرور نفوس است ، مسئولیت شرف انسانی است ، مسئولیت نزد خدا و رسول است . مسئولیت وجدان است ، مسئولیت نزد پدر تاجدار و مهربان است ، اکنون همه انتظار به سوی شما است تا این ودیه ملی چه کنید ؟ . (2)

١- صفایی ، ابراهیم ، رهبران مشروطه ، انتشارات جاویدان ، 1362 ، صفحه 314 ٢- همان کتاب ، صفحه 314

[ویرایش] تبعید طباطبایی

پس از بمباران مجلس طباطبایی در باغ امین الدوله دستگیر شد ، سرباز ها او را کتک زده و با بی حرمتی و لباس پاره و سر برهنه به باغ شاه بردند . شاه طباطبایی و بهبهانی را در اندرون باغ شاه پذیرفته از آنه عذر خواهی کرد و هر دو با شاه رو بوسی نمودند ، دو شب طباطبایی در باغ شاه بود ، روز دوم چرچیل و بارانوسکی دبیر سفارت انگلیس و وابسته نظامی سفارت روس پس از عرض پیامهایی از طرف دو دولت خود از نزد او باز گشتند . در مراجعت در باغ شاه طباطبایی چرچیل را دید بپاس آشنایی پیش رفت ولی وقتی بارانوسکی را دید از ملاقات چرچیل هم صرفنظر کرد . پس از سه روز شاه هزار تومان خرج سفر به طباطبایی داد که تهران را ترک کند ، طباطبایی چند ماه در شمیران به سر برده سپس با اتفاق خانواده و فرزندان عازم خراسان گردید ، در مشهد از وی استقبال و تجلیل شد و با کمک آقا زاده خراسانی انجمن ایالتی را تشکیل داد و کمیته مجاهدین بوسیله این انجمن در مشهد به وجود آمد و فرزندش (( عبد المهدی طباطبایی))در تاسیس کمیته مجاهدین کوششی به سزا کرد و نایب رئیس کمیته بود و کمیته با انجمن سعادت مشهد همکاری آغاز کرد ، رکن الدوله والی خراسان که مرد معتدلی بود طباطبایی را محترم می داشت ولی از انجمن سازی کمیته بازی او رضایت نداشت و جریان را تهدید نمود ، پس از فتح تهران به وسیله فتوای بختیاری و مجاهدان قفقازی و گیلانی و عزل محمد علی شاه جشنهای مفصلی در مشهد برقرار شد مخصوصاً در جشن آستان قدس طباطبایی و فرزندانش حضور یافته و ملک الشعرای بهار در قصیده ای که به مناسبت پیروزی مشروطه با این مطلع گفته بود : غره عیش است و روز فتح و هنگام طرب آخر ماه جمادی الا ول ماه رجب طباطبایی را ستود. (١)


[ویرایش] مراجعت به تهران

پس از استقرار حکومت جدید ، طباطبایی به تهران آمد و مورد استقبال و تجلیل مردم واقع شد و همانند گذشته خانه او محل انجام حوائج مردم بود . بعد از سقوط حکومت استبدادی و برقراری مشروطه و افتتاح مجلس دوم او وظیفه مسلکی و شرعی خود را (٢) ١- صفایی ، ابراهیم ، رهبران مشروطه ، انتشارات جاویدان ، 1362 ، صفحه 215 ٢- همان کتاب ، صفحه 216 انجام شده می دانست ، ولی چندی نگذشت که خودش هم از مجلسی که به وجود آمده بود پشیمان گردید و کمکم متوجه شد که آن همه خسارت مالی و اتلاف نفوس به نتیجه ای که باید منتهی نگردید .دیکتاتوری محدود امیر بهادر و مشیر السلطنه به دیکتاتوری نامحدود سپهدار و صمصام السلطنه و سردار اسعد تبدیل شده بود ، با تمام این احوال مجلس دوم کارهای مضری کرد ، بودجه صحیحی برای مملکت تنظیم نمود ، امور مالیاتی را از دست حکام گرفته مالیه را مستقل و منظم کرد ، در قسمت مستمریها اصلاحاتی به عمل آورد و سرانجام در اثر اولتیماتوم روسها ، برای اخراج شوستر و هماهنگی انگلیسیها با این اولتیماتوم ، در اواخر ذیقعده 1329 ق تعطیل شد . (1)

[ویرایش] مکتوب سید جمال الدین به طباطبایی

باری آقای طباطبایی از حق چشم نپوشید و از مسلک خود دست نکشید و ننشست تا به مقصود رسید که شرح زحمات ایشان در طی نگارشات این تاریخ مرقوم میشود و پیوسته به خدمت اسلام و بیداری انام مشغول بوده و آنی غفلت نفرموده چنان که تاسیس مدرسه مبارکه اسلام و انجمن مقدس اسلامی که در دفع شبهات دینیه بود از شواهد صدق این ادعا ست که در طبع و علو همت و غیرت وطنیه و حمیت دینیه متنفّر و در تواضع نفس و مکارم اخلاق یگانه آفاق اند و هیچ وقت جانب اهل دنیا را مراعات نمیکرد. صدماتی که در طریق مشروطیت دید در این تاریخ بیداری مشروحاً نگارش یافته در ماه شوّال 1223 به زاویه مقدس حضرت عبد العظیم پناهنده در سال 1224 به بلده دارالامان قم مهاجرت فرموده تا همت گماشت و مجلس شورای ملی را منعقد ساخت.جنابش را چهار پسر و سه دختر است پسر بزرگ ایشان جناب آقا میرزا ابوالقاسم فرزند دیگر ایشان جناب آقا میرزا محمد صادق مدیر روزنامه مجلس دو فرزند دیگر ایشان جناب آقا عبد المهدی و آقا عبد الهادی بودند . (2)


[ویرایش] مهاجرت

در آغاز جنگ بین المللی قوای روس از دو سو به طرف پایتخت پیش می آمد ، ترس از روسها و تبلیغات شدید آلمانی ها که با توزیع بیدریغ پول همراه بود احساسات مردم را به نفع آلمان و عثمانی برانگیخته و تنفر و نگرانی شدیدی نسبت به روسها و انگلیس ها (که بیش از یک قرن باعث بدبختی ایران شده بودند ) بوجود آورده بود ، حزب دمکرات در تهران فعالیت شدیدی آغاز نمود و تلاش میکردند که ایران را به نفع آلمان و عثمانی وارد جنگ کنند ژاندارمری ایران هم از دولت سرپیچی کرده بر خلاف اصل بی طرفی به نفع آلمانها وارد کار شده بود سر رشته این تحریکات در برلین و در دست تقی زاده بود که با مقامات وزارت خارجه آلمان روابطی به هم رسانیده و سودای جاه طلبی بر سر داشت.

پیش آمدن روسها به سوی پایتخت به همین دلیل بود ، روس و انگلیس معتقد که یک کودتای آلمانی در تهران در حال تکوین است و برای جلوگیری از این کودتا به سوی پایتخت پیش می آمدند ، وقتی قوای روس به (( ینگ امام )) رسید ، مستوفی الممالک که به مناسبت احساسات ملی با انگلیسی ها و روسها کینه داشت تحت تاثیر دمکرات ها واقع شد و تصمیم گرفت که پایتخت را به اصفهان منتقل کند و به جمعی از وکیلان و سایر مردم که به دشمنی با روس و انگلیس متظاهر بودند توصیه کرد که به قم و اصفهان بروند ، شایع بود که روسها به تهران می آیند و شاه را اسیر . مخالفان را قتل عام میکنند.

دمکرات ها که کار را به مراد خود دیدند ، دسته دسته روانه قم شدند ، کوچندگان جمعیت طرف توجهی بودند ، گروهی از آنان به مقاصد سیاسی و جمعی برای پول و معدودی روی احساس وطن خواهی تهران را ترک گفتند . اما تغییر پایتخت عملی نشد ، سفیر روس و انگلیس شاه را مطمئن کردند که قصد تجاوز به پایتخت را ندارند جمعی از رجال از قبیل عین الدوله ، فرمانفرما و صمصام السلطنه و سپهدار تنکابنی نیز برای انصراف شاه کوشیدند ولی کوچندگان از قم به اصفهان و سپس اراک و بالاخره به کرمانشاه رفتند و عاقبت در آنجا قوای گارد ملی ترتیب دادند و حکومت موقتی و ملی به ریاست نظام السلطنه ( رضا قلی خان مافی ) تشکیل گردید.

سید محمد طباطبایی هم با دو فرزندش جزو همان کوچندگان بود و سید محمد صادق پسر دیگر او به سفارت حکومت ملی در بار عثمانی گسیل شد . سید محمد طباطبایی را احساس وطن خواهی و ساده دلی و فریب دمکرات ها وادار به مهاجرت کرده بود . پس از سقوط بغداد اعضا دولت موقتی و طباطبایی و جمع بسیاری از ایرانیان به استانبول رفتند .

طباطبایی قریب شش ماه در استانبول اقامت داشت و هزینه زندگی او و همراهان وی در این مدت از طرف دولت عثمانی تامین میشد ، او در استانبول با طلعت پاشا صدر اعظم و سلطان محمد خامس ملاقات کرد و در اواخر 1236 ق به تهران بازگشت و تا پایان عمر در تهران بود از آن پس در امور سیاسی مداخله نکرد و بالاخره در دیماه 1299 شمسی در گوشته در مقبره خانوادگی ، حضرت عبد العظیم دفن شد .

[ویرایش] صفات طباطبایی

طباطبایی مجتهدی روشنفکر و آزاده بود ، با تعلیمات ماسونیک و بوسیله پدرش و به وسیله شیخ هادی و سید جمال افغانی آشنا شده یک نوع حریت فکری در او ایجاد شده و طرفدار شکست قدرتهای استبدادی و استقرار حکومت بود .

پایه پرهیز و تقوا بود و این صفت را در خانواده نیز ترویج می کرد ، به توسعه فرهنگ علاقه داشت چنانکه به تاسیس مدرسه اسلامی همت گماشت ، اما به شدت عصبانی و دچار تند خویی و زود باوری می شد ، پس از پیروزی مشروطه از طرف محفل ماسونیک لندن مدال و حمایل برای او فرستاده شده روابطش با لژ های ماسونیک محرز است ولی چگونگی پیوستگی یا وابستگی او معلوم نیست در اواخر عمر از مجاهدات خود در راه مشروطه چندان دلخوش نبود و خودش گفته بود ( سرکه ریختم شراب شد ) بله . طباطبایی با همه صداقتش استعداد محیط و شرایط اجتماع را در نگرفته بود ، او در تحریک احساسات پاک مردم ستمدیده و تشنگان آزادی کوشید ولی نتیجه ای را که می خواست بدست نیاورد و احساسات مردم ( سرخورده ) شد . بنائی خراب شد بدون آنکه مصالح جدید برای ساختمان تازه موجود باشد و این نشان میدهد که طباطبایی در امور سیاسی و اجتماعی مال اندیش و عاقبت بین نبود و صرفاً تابع احساسات و هدفهای سیاسی خود می شد . (2)


[ویرایش] فرزندان طباطبایی

فرزندان طباطبایی سید ابوالقاسم ، سید محمد صادق ، سید عبد المهدی و سید عبد الهادی هر یک با قسمتی از اقدامات و مجاهدات پدر همراه بودند ، مخصوصاً سید محمد صادق که در آغاز کار انجمن مخفی را تشکیل داد و فعالیتهایی کرد و به انجمن مخفی او از (3) صرف معین التجار و ظل السلطان و اشخاص دیگر کمکهای مالی شد ، این کمک ها و پولها به نیک نامی پدرش لطمه میزد . کار سید محمد صادق تاسیس روزنامه مجلس بود که بطور روزانه چاپ می شد ، سردبیر این روزنامه ادیب الممالک فراهانی بود. سید محمد طباطبایی در دوره چهاردهم که یکی از حساس ترین و پر جنجال ترین دورههای مجلس بود ، تا اندازه ای قدرت و بی طرفی خود را در کرسی ریاست مجلس نشان داد ، او چند سناتور بود و با آنکه در پایان زندگی با سختی و تهیدستی زندگی میکرد کتابخانه نفیس و شخصی خود را بلا عوض به مجلس شورای ملی اهدا نمود و در ٣ دیماه 1340 به سن 84 سالگی در گذشت. (1)

[ویرایش] نتیجه گیری

آقا میرزا سید محمد طباطبایی در نوزدهم ماه ذیحجه الحرام سال 1257 هجری در کربلا متولد شده و یک سال در آن شهر بودند آن گاه ایشان را به همدان آوردند و شش سال در حضور جد بزرگوار شان آقا سید مهدی پرورش یافت از آن پس به تهران آمد و خدمت پدرش بزرگوارش رسید پس از تحصیل علوم عربیه و ادبیه مشغول تحصیل علوم عالیه شد معقول را در حضور ابوالحسن ، فقه و اصول را در خدمت مرحوم والدش و سایر اساتید تحصیل نمود و کسب اخلاق را از مرحوم حاج شیخ هادی نجم آبادی فرا گرفتند و همواره طالب صحبت با بزرگان و جهان گردان بوده و به مطالعه روزنامه ها و اطلاع بر حال اروپائیان مایل بود در شوّال سال 1299 هجری که حج بیت الله الحرام برایشان واجب نبود و به عزم سفر کعبه و زیارت مدینه منوره و سیاحت بلاد روسیه و آسیای صغری و استانبول و ملاقات رجال بزرگ و دانایان از راه دریای خزر روانه شده و به واسطه موانعی که بر سر راه او قرار گرفته بود در وقت مقرر به مکه نرسید و روز بعد از اضحی وارد مکه شد و حج را مبدل به عمره کردند و به جهت بدی هوا و عدم استطاعت تحمل توقف تا موسم حج نکرده و به عتبات عالیات سفر کرد و در سامرا خدمت حضرت حجه السلام میرزای شیرازی رسید . در سال 1300 خبر ارتحال جدش را شنید اهل و اولاد ش را از تهران به سامرا خاست و در آنجا مشغول تحصیل و تکمیل علوم دینی شده بیشتر از ده سال بر حسب میل خاطر حضرت حجه السلامی در آن روضه قدس و محفل انس مقیم بود . تا سال 1309 که واقعه رژی واقع شد ناصر الدین شاه از ترقی مرحوم آشتیانی نگران بود و می خواست اهمیت میرزا را در بین مردم کم کند و او را از اهمیتی که داشت صلب کند و از مدارج عالیه که ارتقا جسته بود فرود آورد چاره کار خود را در آن دید که یکی را در مقابل میرزا ترقی دهد در تهران کسی را لایق این کار ندانست چون که هر یک از علما تهران به هر درجه که مقدور شان بود گرفته بودند و این فرد کسی باید باشد که از بیرون برسد و از اول ورود صاحب مقامی بلند شود مجتهد تازه قریب المهدی به تربیت حجه السلام را طالب است که احد مسائل شرعیه نماید این بود که مرحوم حجه السلام شیرازی آقای طباطبایی را اختیار فرمود و الحق جامه ای بود که به قامت او دوخته بودند بالاخره بنا به اشارات و تقاضای سلطنت و امر و اجازه مرحوم حجه السلام معاودت به ایران نموده لکن ناصر الدین شاه به آرزوی خود نائل نگردید گرچه گمان میکرد آقای تازه رسیده را از خود خواهد نمود و به واسطه او به مقاصد خود خواهد رسید و هم انتقام خود را از میرزای آشتیانی خواهد گرفت اما قضیه بر عکس نتیجه داد آقای طباطبایی در احترامات میرزا مبالغه فرمود و از معاشرت شاه و درباریان متنفّر بود بلکه آنچه بزرگان دیگر از قبیل سید جمال الدین و میرزا ملکم خان جرئت تصریح نداشتند و با کنایه اشاره میکردند از آن پس که از کار سید فارغ شدند آقای طباطبایی به دوستی سید جمال الدین متهم میداشتند بلکه مردم را از مصاحبت آقا دور و از معاشرتش مهجور نمایند این شهرت بر حرص خدمت آقا افزود . در سال 1223 ق شخصاً در جشن مدرسه اسلامیه که خود آن را تاسیس کرده بود حضور یافت و بیانات جالبی در فوائد علم و دانش و لزوم توسعه مدارس جدید ایراد نمود که این اقدام طباطبایی تا اندازه ای باعث ترویج مدارس جدید گردید. در 25 رمضان 1223 ق طباطبایی از دعوت بهبهانی برای مبارزه با دولت و هدف بزرگتری را طباطبایی به بهبهانی پیشنهاد کرد که با قبولاندن آن هدف علناً وارد جنجال سیاسی گشت. در آن زمان به جز طباطبایی که به سبب سفرهایش به روسیه و کشورهای عربی و ترکیه و دیدن رهبران و سیاستمداران گوناگون از بدو ورود به تهران در سال 1212 به خیال مشروطه نمودن ایران و تاسیس مجلس شورای ملی بوده و هیچ روحانی دیگری معنای واقعی مشروطه را نمیدانست طباطبایی نیز تنها مجتهد برجسته شیعه زمان خودش بود که سخنانش مفاهیم ملیت به معنای نو آن در بر داشت اینکه باسواد و معلومات بودن را برای یک رژیم نو مشروطه لازم میداند نشان میدهد که طباطبایی به خوبی می دانسته که معنی مشروطیت چیست اما وی در جریان مبارزه علیه عین الدوله و اوج گیری نهضت از شاه و صدر اعظم ایجاد عدالتخانه و مجلس و انجمنی را که به داد عامه مردم برسد طلب میکرد . او در نامه اش به مظفر الدین شاه مینویسد : ( تمام مفاسد را مجلس عدالت یعنی مرکب از تمام اصناف مردم که در آن انجمن به داد عامه مردم برسند شاه و گدا در آن مساوی باشند طباطبایی آشکارا اعلام می کرد که وی مجلس عدالتی می خواهد که مردم را از ستم حکام محلی برهاند و قانون اسلام را اجرا کنند او مشروطیت و جمهوریت را برای مردم ایران زود رس میدانست : ( مشروطه نمی خواهیم یعنی مردم ایران هنوز به آن درجه تربیت نشده اند و قابل مشروطیت و جمهوریت نمی باشند زیرا که مشروطیت در وقتی است که افراد ملت عالم شوند.


بازگشت و تا پایان عمر در تهران بود و از آن پس در امور سیاسی مملکت مداخله نکرد و بالاخره در دیماه 1299 شمسی در گذشت و او را در مقبره خانوادگی ، حضرت عبد العظیم دفن کردند.


[ویرایش] منابع

1- صفایی ، ابراهیم ، رهبران مشروطه ، انتشارات جاویدان ، 1362

2- سفری، محمد علی ، مشروطه سازان ، نشر علی ، 1370

3- کسروی ، احمد ، تاریخ مشروطه ایران ، انتشارات امیر کبیر ،1319

4- حائری ، عبد الله ،تشیع و مشروطیت در ایران ، انتشارات امیر کبیر ،1360

5- ملک زاده ، مهدی ، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران ، انتشارات علمی ، 1363

6- کرمانی ، ناظم السلام ،تاریخ بیداری ایرانیان ، انتشارات آگاه نوین تهران ، 1362


این نوشتار دربارهٔ زندگی‌نامهٔ افراد، خُرد است. با گسترش آن به ویکی‌پدیا کمک کنید.