خوی
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
خوی نام شهری در استان آذربایجان غربی ایران و مرکز شهرستان خوی است.
این شهر بعد از مرکز استان اولین شهر بزرگ استان است. شهرستان خوی دارای جمعیت شهری حدود ۱۷۰ هزار نفر می باشد. نرخ با سوادی این شهرستان هفتاد درصد میباشد.
مردم این شهر مسلمان و دارای مذهب شیعه می باشند وبه (ترکی آذربایجانی) تکلم می کنند.
شهر خوی بهدلیل واقع شدن در مسیر جاده ابریشم و جاده تجارتی شرق و غرب، مورد بازدید بسیاری از جهانگردان و ایرانشناسان واقع شده است. از منابع تاریخی و سفرنامهها از جمله سفرنامه ناصرخسرو مطالب قابل توجهی دربارهٔ خوی بهدست میآید.
فهرست مندرجات |
[ویرایش] نام
نام این شهر به نقلی تغییریافتهٔ خویره که از پاتختهای اورارتوها بوده است، می باشد. برخی نیز علت این نامگذاری را قرار گرفتن آن در دشت صاف بین کوهها دانسته اند[1]. این شهر در گذشته به دارالمومنین و دارالصفا معروف بوده است. در روایتها آمده است که افراد سر شناس و مشهوری از جمله امیر تیمور شهر خوی را بسیار دوست داشته.
[ویرایش] خوی مهد تمدن ۶۰۰۰ ساله
شهرستان خوی به سبب موقعیت جغرافیایی و استراتژیکی خود، از گذشته های دور همیشه در معرض تاخت و تازها و کشت و کشتارها بوده و ساکنین شهرهایی چون خوی که در بلاد سر حدی قرار گرفته اند، کمتر روی آرامش و راحتی می بینند.
خوی به عنوان مهد تمدن ۶۰۰۰ ساله که در سالنامه های آشوریان بنام حویه وه(hovaiava)و در تورات بنام حویه(hovaiya) ودر کتاب العالم من المشرق الی المغرب با نام خویه(khovaiya) و بالاخره در سال۲۵۰ هجری قمری ،ابن خرداد در کتاب المسالک والممالک بنام کنونی خوی ، از آن یاد میکند هیچگاه به معنی واژه کردی نمک یا قوچ در زبان ارمنی (که متاسفانه برخی افراد ناآگاه در نوشته های خود این معنی را به واژه خوی نسبت میدهندو هیچ مبدا تاریخی آنرا تایید نمیکند) نبوده و اندک مطالعه ای در تایخ ایران وجهان موضوع را روشن میکند.
بر طبق سنگ نوشته های آشوری، خوی شهری آبادان بوده و احتمال دارد،لقب «هزاردیه» که در سنگ نبشته های آشوری آمده در مورد این شهر باشد، که هرتسفلد به آن اشاره کرده است.
شهرهای کنونی قطور، خوی، مرند، این ناحیه را آشوریان «سانگیبوتو» می نامیدند و از قرن نهم تا پایان قرن هشتم قبل از میلاد کاملاً جزو «ارارتو» بوده است و سرنوشت آن بعد از آن تاریخ تا سقوط آشور و «ارارتو» روشن نیست.
جلگه «سانگیبوتو» ناحیه ای بود زراعتی و حاصلخیز، کوههایی که آن را از دره ارس جدا میکردند و رشته جبالی که به موازات مدار قرار داشته، «با گردنه قطور» ناحیه مزبور را از فلات آسیای صغیر مجزا میسازد. در عهد باستان کاملاً پوشیده از جنگل انبوه بودند.
ارارتوها در این منطقه دارای استحکاماتی بودند، از جمله: در دره بسطام، از بخش چایپاره (قره ضیاءالدین)، که سنگ نوشتهایی نیز به خط آن قوم در 16 سطر پیدا شده و هم اکنون در موزه ایران باستان نگهداری میشود. این سنگ نوشته به فرمان رؤسای دوم پسر آرگیشتی دوم (641ـ680) نوشته شده است. و ترجمه آن چنین است: «رؤسا پسر آرگیشتی این معبد بلند را برای خالدی خدای (ارارتو) برپا کرد. به نیروی خالدی، رؤسا پسر آرگیشتی سخن میگوید: این سرزمین خالی بود و چیزی در اینجا برپا نشده بود، همانطور که خالدی به من فرمان داده است، من در اینجا بنا ساختم، و این جای را شهر رؤسا نامیدم. رؤسا پسر آرگیشتی گوید: کسی که این سنگ نبشته را منهدم کند و به آن زیان رساند، یا آن را بشکند، خالدی خدای (ارارتو) او را به وسیله خدای هوا و خدای آفتاب و خدایان دیگر برخواهد انداخت و در زیر آفتاب، نامی از خود نگاه نتواند داشت. منم رؤسا پسر آرگیشتی شاه نیرومند، شاه کشورها، کشور بیااینی (ارارتو) شاه شاهان، سرور شهر توشپا.»
توشپا، پایتخت «ارارتو» در کنار دریاچه وان بوده است. و رؤسا که خود را سرور توشپا مینامد، به صراحت اعلام میدارد، که اینجا خالی بوده و وی تنها معبدی در اینجا ساخته است، متوجه نکتهای ظریف میشویم، آنهم اینکه برعکس تصور دیاکونوف،این مناطق مدام، زیر سلطه ارارتوها نبوده است و اقوام دیگری در این مناطق ساکن بودند که منابع و مراجع مختلف باستانی، به قوم گیلزان و طایفه ای از آن «خُوَرْیَ» اشاره مینماید.
حکومتهای مانئیها (ماننا)، آشوران و ارارتورها، مدام در این منطقه با آن درگیر بودند. سارگون امپراتور اشور پس از اتحاد با مانئیها، از شرق دریاچه ارومیه عبور نموده، آنگاه قلعه مضاعف، «تاروئی تارماکیس» در سرزمین قبیله دالیان که تبریز کنونی باشد و احتمالاً نام تبریز از جزء اول آن، یعنی تاروئی آمده تسخیر کردند، این قلعه را که پایگاه اسبان ذخیره سواران ارارتو بود، ویران ساختند، پس از آن از مرند و خوی گذشته و «سانگیبوتو» را نزدیک خوی گرفته، بعد از تسخیر شهر «اولخو» (هم اکنون نام محلی در سلماس است)، از طریق گردنه «قوتور» (قطور» وارد خاک اصلی ارارتو شدند، بنا به یکی از الواح آشوری، سارگون 22 قلعهای را که در سال 716ه.م از ارارتو پس گرفته بود، به «الوسونو» شاه ماننا داد، با این که «الوسونو» شاه ماننّا متحد آشور بود، ولی در آن هنگام استقلال بیشتری یافته و دولت مقتدری به شمار میرفت و از سال 713 دیگر خراجی به آشور نمیداد و حتی گاهی به اراضی سرحدی آشور دست اندازی میکرد.
مانئیها قبل از مادها در آذربایجان، قویترین حکومت را تشکیل داده بودند و در تورات نیز ناشمان آمده است: «علمها در زمین برافرازید و کرنا در میان امتها بنوازید، امتها را به ضد او حاضر سازید و ممالک آرارات و منی و اشکناز را بروی جمع کنید.» و...
در قاموس کتاب مقدس، صفحه 840، در توضیح این واژه آمده است که: «جزوی از ممالک محروسه اران بوده است.»، بعد از تضعیف قدرت مانئیها، مادها بر این ناحیه حکم میرانند و سپس این منطقه تحت سلطه هخامنشیان قرار میگیرد که به سبب کمبود منابع از وقایعی که آن زمانها بر خوی گذشته، اطلاع چندانی نداریم. ولی به قول مرحوم علامه دکتر رزیاب خویی، نام «خوی»، در سنگ نبشته «داریوش» شاه هخامنشی نیز، با قریب همین تلفظ آمده است.
پس از سقوط دولت هخامنشیان، یکی از ایالتهای مهم «آتروپاتکان» بوده است و در عهد اشکانیان به علت شهر سرحدی بودن، با امپراتوری روم همواره در منازعات اشکانی و روم درگیر بوده است. چنانکه، مارکوس آنتونیوس (آنتونی یا آنتوان)، یکی از اعضای دولت سه مرده دوم روم و مسئول اداره بخش شرقی امپراتوری روم و همسر کلئوپاترای معروف، بعد از اطلاع از شدن درگیری جنگ قدرت، در ایران و کشته شدن گروهی از شاهزادگان و اشراف پارتی، به منظور بهره گیری از آشفتگی درونی دولت اشکانی و در نتیجه، کسب افتخار و اعتبار در برابر رقبای سیاسی خود، در ترکیب حاکمیت روم، به فکر حمله به ایران افتاد و اقدامات لازم را به جای آورد و در سال 36 ق.م، با یک سپاه 100هزار نفری جرّار، از اقوام مختلف، به تعبیر پلوتارک «حتی هندیان ماورای بلخ را به هراس انداخته و پشت آسیا را به لرزه انداخته بود»، روی سوی شرق نها. «قوایی که آنتوان برای جنگ با اشکانیان تجهیز نموده بود، بزرگترین قوایی بود که تا آن تاریخ از طرف یک دشمن خارجی به خاک ایران اعزام میشد، چه بیش از دو ثلث این قوا از لژیونهای منظم و جنگ آزموده رومی، یا از سوارهای رشید گلوا و اسپانیولی تشکیل یافته و دارای کاملترین وسایل جنگی بودند.» فرهاد چهارم، به کمان اینکه حمله آنتونیوس از سوی جنوب و از طریق میان رودان صورت خواهد گرفت، در میان رودان موضع گرفته بود. آنتونیوس که برای حمله به آتورپاتکان، عجله داشت، ارتش تحت فرمان خود را که در نزدیکی ارزروم اردو زده بود، به دو بخش تقسیم کرده، خود با بخش اصلی آن از مرز گذشته، از طریق جنوب اگریداغ (آرارات) و از راه بایزید ـ ماکو و یا از طریق وان، باشقلعه و خوی در خاک آتورپاتکان پیشروی کرد، زمینهای هموار را از زیر سم ستوران خود گذراند. هدف وی تصرف شهر مستحکم فرآتا یا فراسپا،تختگاه آتورپاتکان بود که در اواخر سده 2ه.ق در محل و یا نزدیکی تخت سلیمان فعلی بنیانگذاری شده و به تدریج وسعت یافته بود.
لازم به توضیح است که مینورسکی، در مقالهای که به زبان انگلیسی نوشته و در سال 1944 منتشر شده، بر خلاف اغلب تاریخ پژوهان، این پایتخت زمستانی آتورپاتکان رابا مراغه مطابق میداند و مینویسد: نیروهای تحت فرمان آنتونیوس از طریق آواجیق ـ که امروزه از شمال و غرب به خاک ترکیه محدود است و بر سر راه ارزروم و خوی قرار دارد و شمال و شرق دریاچه ارومیه به فرآتا، رسیدند.
گمان میرود که در چنین لشکرکشی عظیم، با تعداد بیشماری لشکریان جرار، مردم دچار چه مصائب بزرگی شده و این منطقه، با چه خرابی مهیبی مواجه گشته است.
بعد از سقوط اشکانیان، و روی کارآمدن ساسانیان، از اینکه خوی هم، شهری مرزی بوده و هم در سر راه جاده ابریشم قرار داشته است، در فراز و نشیب تاریخ، بسیاری بلا از سر گذرانده و اقوام مختلف، که در زمان ضعف حکومت ساسانی، به ویژه پس از کشته شدن فیروز، در جنگ هپتالیها، از موقعیت استفاده کرده و مرزهای ایران را مورد تاخت و تاز خود قرار دادند و بلاش پس از روی کار آمدن، سیاست مداران، در پیش گرفته و سعی در آشتی با شورشیان نموده و پس از مذاکراتی با نمایندگان وی و ناخارها در روستای هزارساک، واقع در حوالی خوی به ارمنیها، خودمختاری داده شد و جنگهای متوالی با دولت روم شرقی که در حدود صد سال طول کشید، و در تمامی این جنگها، خوی به سبب قرارگرفتن در مرز کشور ایران بلایای متعددی را تحمل نمود. و نیازی که مردم برای وسیله دفاع داشتند، در خوی پدید میآمد. اکثر جغرافیدانان اسلامی از برج و باروی مستحکم خوی صحبت میکنند، و مینویسند: (باروئی مستحکم داشت.) ولی جالب توجه اینجاست که با این وضعیت از آبادی چشمگیری نیز برخوردار بوده است، چنانکه لسترنج، با توجه به نوشته های آنها، چنین مینویسد: خوی باروئی مستحکم داشت و در میان مزارع حاصلخیز و آباد واقع و به داشتن دیبای خوب معروف بود، تا اینکه مسلمانان در سال بیست هجری، در زمان عمر خلیفه دوم، این ناحیه و قسمتی از آسیای صغیر را به تصرف خود درآوردند و مدت دو قرن آرامش و راحتی در این ناحیه پیدا شده، در بقیه موارد باز خوی به صورت یک شهر سرحدی درآمد. زیرا ایرانیها دین اسلام را پذیرا شدند، ولی مسیحیان در کیش آباء و اجدادی خود باقی ماندن. و نتیجه این شد، که خوی سرحد مسلمانان و مسیحیان گردید. و از نظر استراتژیکی در جنگ و گریزها اهمیت خاصی داشت. بسیاری از سیاحان از جمله گلاویخو، خوی را مرز ایران دانسته و به سبب قرار گرفتن در مرز، دروازه آذربایجان و ایران تلقی میشد، و از لحاظ نظامی، از اهمیت فوقالعادهای برخوردار بود، چنانکه رزمآرا، رئیس ستاد ارتش، در دوره دوم رژیم سابق، خوی را کلید آذربایجان دانسته و مینویسد: «شهر خوی چون مرکز تلاقی کلیه جاده های آذربایجان باختری است، کلید آذربایجان باختری بایستی محسوب شده و مهمترین اهمیت نظامی را در این منطقه حائز خواهد بود.» دروویل نیز، خوی را به سبب داشتن استحکامات نظامی در خور توجه، جزو سه شهر مهم آذربایجان ذکر نموده و مینویسد: «دفاع از این استان، به وسیله سه شهر مستحکم و مهم صورت میگیرد، ایروان ، خوی و عباس آباد.» و چند صفحه بعد مینویسد: «در سرتاسر ایران، تنها دو شهر دارای استحکامات به سبک اروائی است و آن دو شهر، خوی و عباسآباد است.» خوی به عنوان شهر سرحدی، مأمنی شد. بر مخالفین خلفای عباسی و احتمال میرود، «گوور قلعه سی» قلعه گبر، در دیزج دیز و نام بابکان، بازمانده از قیام بابک بر علیه عباسیان باشد. و بعد از شهادت حضرت امام رضا (ع) توسط مأمون خلیفه عباسی، از طرف وی و جانشین او معتصم، دستور قتل و تعقیب علویان صادر شد و علویان بسیاری به این مناطق مهاجرت نمودند و بعضاً در این سرزمین به شهادت رسیدند.
در تاریخ سامراء آمده است: «...هاجرو امن سامراء خوفا منالاعداء و کانوا بشر دین فیالبلاد الی ان وصلو الی نهاوند و خوی فقتلو فی تلکالبلاد.»
زیارتگاههای متعددی از همان زمانها در شهر خوی به وجود آمده است، که به عنوان نمونه میتوان، امامزاده سیدبهلول، از اولاد امام علی النقی (ع) را ذکر نمود.
بعد از تضعیف خلافت عباسی، گردنکشان هر ناحیه سر به خودسری برداشتند.و بنای عصیان و غیان در گوشه و کنار مملکت اسلامی نهاده و در طلب استقلال برآمدند و به تجاوز به خاک شهرهای همسایه پرداختند و خوی میدان کشمکش، مابین شاهان مسیحی و شهریاران محلی آذربایجان گردید و بارها ارمنیها به خاک خوی، لشکر کشیدند، ولی در تمامی آنها با شکست مواجه شدند و عقب نشینی نمودند. که کسروی در شهریاران گمنام به بعضی از آنها اشاره نموده است.
در حکومت سلجوقیان، سرداران محلی به علت تاخت و تاز غزان و سلجوقیان، قدرت خود را از دست داده و هنوز سلجوقیان، کاملاً بر این منطقه مسلط نشده بودند، که تجاوز مسیحیان با حمایت و پشتیبانی امپراتوری روم به این ناحیه شروع شد. و خوی و سلماس را مورد تاخت و تاز خود قرار دادند، این بار مردم این دو شهر شخصاً نیرویی بسیج نموده و با مسیحیان به مقاله پرداختند.
طغرل سلجوقی مدت سه روز با مردم خوی جنگید، تا بالاخره بر این شهر حاکمیت پیدا کرد.
آلب ارسلان سلجوقی به جانب عراق عرب میرفت. در حدود خوی خبر متواتر شد، که پادشاه روم، رومانوس نام، سیصدهزار مرد شمشیرزن پیاده و سوار فراهم آورده، متوجه بلاد اسلام است...
سلطان بعد از استماع این سخنان عزم بزم رومیان جزم کرده، خواجه نظام الملک را با احمال و اثقال به بعضی از حدود ولایات فرستاد، و به نفس نفیس با پانزده هزار یا دوازده هزار مرد جرار، که در آن زمان در موکب نصرت شعار بودند، به استقبال قیصر روم روان شد. در آن روزها لامعی گرگانی، شاعر معروف قصیدهای در مدح سلطان سرود، که این دو بیت زیر از آن قصیده است:
قیصر کافر که گوید: روم را هستـــم ملــک در مکان و قیمت هستم گه و بیگاه مکین
گر خبر یابد که سلطان از مرند آمد به خوی زهر گردد در دهانش از بیم سلطان انگبین
در منطقه ملازگرد (در کناره دریاچه وان، در سال 463ه.ق)، سلجوقیان با این سپاه اندک، رومانوس دیو جانوس امپراتور روم شرقی را شکست دادند، و پس از آن آلب ارسلان در جهان اسلام شهرتی زیاد یافت و خوی نیز که وی، از اینجا عزم جنگ امپراتور روم کرده بود، از اعتبار و افتخاری زیاد برخوردار گردید. احتمال دارد،بسیاری از آثار و بناهای تاریخی خوی، از جمله منار، که بعدها به سبب دفن شمس تمبریزی، در پای آن به منار شمس مشهور شد. و جامع خوی [مسجدی که در آن نماز جمعه گزارند]، که بعد از خرابی، مطلبخان به جای آن مسجدی دیگر ساخت و باهمان سبک معماری)، یادگار آن زمان باشد. پس از این واقعه در آسیای صغیر (ترکیه امروزی) به جای حکمرانان مسیحی، حکومتهای اسلامی توسط سلجوقیان تشکیل شد و از این تاریخ به بعد مردم خوی دوباره روی آرامش و راحتی دیدند، تا اینکه حمله و هجوم مغولها به فرماندهی چنگیز به ایران شروع گردید. و پادشاهان محلی ارمنستان در حمایت خانان اولیه مغول که اغلب زن مسیحی داشتند و به مسیحیت متمایل بودند، باز در خوی نفوذ کردند و آثار موجود مسیحی در این شهر از این زمان باقی مانده و از همین عهد به صورت دسته جمعی در خوی سکونت اختیار کردند.
هلاکوخان بودایی مسلک بود، خود در این شهر معبدی بودایی ساخت، که خرابیهای آن در پشت کوههای قلابی هنوز هم هست و زنش به نام دقوز خاتون و پسرش اباقاخان و دخترش مسیحی بودند و به حمایت آنها کلیسای سوپ سرکیس، پایه گذاری گردید، که به قول بعضی منابع و مأخذ محل آن قبلا معبد بوده است.
بعد از اسلام آوردن خانان مغول از جمله، غازانخان، باز هم اسلام در این منطقه نضج قابل توجهی پیدا کرد. کلاویخو سیاح معروف اسپانیائی، که به دربار امیر تیمور میرفته، از شهر خوی گذشته و در توصیفی که از این شهر کرده، اینجا را اولین شهر سرحدی مسلماننشین قلمداد نموده است و خوی را چنین توصیف میکند: «این شهر دردشتی قرار دارد که پیرامون آن را بیشه ها و مزارع غله گرفته است و گرداگرد این بیشه ها و مزارع غله نیز چراگاهها و علفزارهای بسیار است، که با جویبارها و نهرها آبیاری میشود، بر گرد شهر خوی دیوارای است، از خشت پخته با دروازهها و برجهای بسیار که برای دفاع از شهر ساخته شده است. از این شهر وارد ایران میشویم.»
امیر تیمور، بعد از جنگ بزرگ خود با ایلدریم بایزید (در آنقوره، 840ه.ق) که عازم شرق بود، از منطقه خوی عبور میکند و در نزدیکی سلماس اردو میزند و خود همراه با چند نفر از امرای لشکر روانه شهر خوی میگردد. از زیبایی شهر و مردمش و امرود پیغمبری اینجا وصف نموده و خوی را ترکستان ایران خوانده است. در همین زمان در جوار شهر خوی دولتی ارمنی یا مسیحی وجود نداشت و سفرا و سیاحان اروپائی با غرض ورزی هر چه تمامتر، سعی شان بر این است، اسامی را که در این منطقه بود تحریف نمایند و نام ارمنی دهند، چرا که بعد از دولت سلجوقیان آسیای صغیر، امپراتوری عثمانی مسلمان بر آسیای صغیر مسلط شده بود (699ه.ق)، در حالیکه سفر کلاویخو، در سال 806ه.ق 1403م شروع شده است.
به هر حال، بعد از رفتن تیمور، مدتی را میرانشاه، حکمران آذربایجان شده و در پیرکندی خوی دچار سانحه میگردد. و سپس ترکهای قرا قویونلو و آق قویونلو بر آذربایجان مسلط میگردند، ولی از آنجائیکه این دو قوم، چادرنشین بودند، چندان به عمران و آبادی شهرها توجه نمینمودند، با اینکه شهر خوی پایتخت تابستانی آنها به شمار میرفت و حتی سلطان جهانشاه قرا قویونلو(متولد خوی 839ه.ق) که خود شاعری متبحر بود، با روحی لطیف و «حقیقی» تخلص میکرد و به سبب تولدش در این شهر توجه زیادی به اینجا داشت و خوی پایتخت تابستانیاش به شمار میرفت و هیچگونه آثاری از وی در این خطه سراغ نداریم.
حدود دو قرن بود که دولت عثمانی در غرب خوی، تشکیل شده بود و شاهان اروپا و مسیحیان آسیای صغیر، به دنبال متحدی بودند که جلوی سقوط قسطنطنینه را بگیرند. ولی آن شهر بزرگ در سال 857ه.ق، 1453م به دست سلطان محمد فاتح فتح شد و کلیساهایش مبدل به مسجد گردید. درست پنجاه سال بعد (907ه.ق) در شرق خوی حکومت صفویه تشکیل گردید و خوی به سبب اهمیت سوق الجیشی کم نظیر و زیبایی و طراوت خاص و استحکامات بیمانند و مردم مؤمنش، نظر شاهاسماعیل اول را جلب نمود، که بعد از تبریز پایتخت دوم وی شد و به دستور شاه اسماعیل در این شهر کاخی بزرگ ساختند (کاخ شاهی)، که اولیاء چلبی و آنجوللو، در سفرنامه های خود، به وصف آن پرداخته اند و شاه اسماعیل به سبب عشق بیحدش به عرفان و تصرف مدتی را در کنار آرامگاه شمس تبریز در کاخش میغنود و زیستن در این شهر را به بودن در تبریز ترجیح میداد.
سوداگر گمنان ونیزی، که در هشتمین سال سلطنت شاه اسماعیل،از راحلب و دیار بکر، به تبریز آمده و حدود جغرافیائی، ویژگیها و جمعیت بسیار از شهرها را، در سفرنامه اش ضبط کرده است. از نوشته های این سوداگر معلوم میشود که خوی در عهد شاه اسماعیل، بسیار آباد، پرجمعیت و مهم بوده است. به پیروی از سنتیکهن، گردآوری و سان سپاه در دشت زیبای خوی صورت میگرفته است. یکی از بناهای جالب و نوبنیاد خوی عمارت دولتخانه یا کاخ شاهی بوده است. سوداگر مزبور دولتخانه خوی را کاخ یک اشکوبهای با تالارها و اتاقهای به غایت با شکوه مزین به پیکرهها و نقاشیهایی بسیار نفیس توصیف میکند. تقریباً جمله اولیا چلبی را تکرار کرده و میگوید: «شاه اسماعیل زندگی در این کاخ را برماندن در دولتخانه تبریز ترجیح میدهد و... .»
این دولت مسلمان، با امپراتوری مسلمان عثمانی، به سبب عوامل مختلف، با هم رقابت و نزاع داشتند، جنگهای متعدد انجام دادند، که از جمله، جنگ چالدران (920ه.ق)، که خوی طعمه هجوم و غارتگریهای عثمانی گردید و جنگهای بعدی که در بعضی از اینها، خوی به طور کامل نابود شد.
با خرابیهایی که از زمان شاه طهماسب، توسط عثمانیها بر خوی وارد شد، این شهر ارزش واعتبار خود را از دست داد و مرکزیت به چورس منتقل گردید. تاورنیه جهانگرد فرانسوی، که از سال 1042 تا 1079ه.ق، شش بار به ایران سفر کرده، ضمن شرح راههای ایران، نامی از خوی نبرده و درباره چورس چنین مینویسد: «از سلیمانسرای می روند به چورس و بیگ آنها خراجگذار پادشاه ایران است و در قلعه کهنهای، دو کیلومتر دور از شهر اقامت دارد.» هجوم ممتد عثمانیها به این منطقه و کشتارها و ویرانگریهای آنها و تعدی راهزنان داخلی، آسایش برای مردم نگذاشته بود، هر که توانسته بود، به داخله ایران مهاجرت کرده بود و آنها که امکان رفتن نداشتند، در کوه و بیایانها آواره شده بودند. طبعاً در چنین وضعی هر گونه کسب و کار و کوشش اقتصادی از میان رفته و فقر و فاقه، بر این نواحی سایه افکنده بود.
بعد از صلح با امپراتوری عثمانی، موقتاً آرامش و امنیتی در این شهر برقرار شد و مردم به کسب و کار میپرداختند، که آنهم چندان دوام نداشت.
بعد از سقوط اصفهان، تهاجم عثمانیها دوباره شروع شد و طبق قراردادی با دولت روسیه، آذربایجان غربی نیز تماماً در اختیار عثمانیها قرار گرفت، ولی مردم خود دست به اقدام زده و بسیج شدند،م مردم خوی ، شهبازخان دنبلی را که پیر شده و در پره (فیرورق) در حال استراحت بود، به فرماندهی انتخاب نموده و بنای مقاومت و جنگی با عثمانیها را نهادند که بعد ازسه ماه استقامت شهر سقوط کرد و شهبازخان دنبلی و پسرانش نیز به شهادت رسیدند. مقاومت متهورانه سه ماهه مردم خوی، سبب آمادگی مردم تبریز در مقابل عثمانیها شد و خرابی چندانی را متحمل نشدند.
بعد از این وقایع، نادرشاه افشار ظهور کرد. پس از راندن افغانها، روی به جانب غرب نهاده و ایالات اشغال شده را پس گرفت، به قولی در مناطقی در مرز امروزی ایران و ترکیه و محلی به نام ییلاق نادرشاه معروف است، (بالاتر از ییلاق مشهور حاجیبیگ)، نزدیک به هشت ماه، اردو زد و بعد از شکست اولی به راهنمائی زنی از اهالی روستای چخماق، نیروهای مرخص کرده قبلی خود را جمع آوری نموده و در این جنگ بر لشکر عثمانی مسلط شد. و تبریز نیز در محرم سال 1143ه.ق آزاد شد و عثمانیها خوی را تخلیه کردند.
بعد از آنکه، به علت تغییر احوال نادر، در سالهای پایانی حکومتش و مطالبه مالیات چند ساله، مردم خوی که نمیتوانستند از عهده مطالبات گزاف نادرشاه برآیند، به رهبری دنبلیها، بر علیه وی قیام نمودند. که به شکست و متواری شدن و کوچ مردن این منطقه انجامید، پس از نادر، خوی دست به دست میگشت، تا اینکه در سال 1170ه.ق محمدحسین خان قاجار به آذربایجان لشکر کشید و حکومت خوی و تبریز را به شهباز دوم، خان دنبلی سپرد و به او و بردارش احمدخان کمک کرد تا قلعه خوید را تعمیر کردند و خندقی دور آن کندند.
در سال 1176 کریمخان به آذربایجان لشکر کشید و شهبازخان و پسرانش و فرزندان دیگر سران دنبلی را همراه خود به گروگان به شیراز برد.
احمدخان دنبلی، که در خوی به حکومت رسیده بود، مدت سی سال به عمران و آبادی این شهر پرداخت و در کودتای ناجوانمردانه، توسط پسران برادرش در 14 ربیع الاول سال 1200ه.ق به شهادت رسید. «این مورد را از دسایس خان زند میدانند.» البته بعضی از منابع اقدامات آقامحمدخان نوشته اند که صحیح به نظر نمیآید. و مدتی، خانان در این شهر به منازعه پرداختند، تا سرانجام فتحعلی شاه، بعد از بازگشت از ارومیه در محرم سال 1213ه.ق به خوی وارد شد و توسط حسینقلیخان دنبلی، در باغ دلگشا (داغباغی ـ که اگر تخریب نمیشد، هم اکنون از باغات زیبا و مشهور کشور به شمار میرفت)، پذیرایی شایانی از وی و همراهان به عمل آمد. با عزیمت فتحعلی شاه سلیمان خان سردار قاجار که مأمور توقف در خوی بود، منطقه را ترک نمود، جعفرقلی خان از فرصت استفاده نموده به خوی یورش آورد و حسینقلی خان در قلعه محصور گردید. این واقعه به فتحعلی شاه گزارش داده شد. وی فرمان داد که ابراهیم خان قاجاردوهلو، با پنج هزار سوار به آذربایجان بیاید و از نیروهای محلی کمک گرفته و خوی را از دست جعفرقلی خان درآورد.
در محرم 1240ه.ق سپاه قاجار وارد آذربایجان گردید و خوی تحت سلطه کامل قاجار درآمد و بعد از این تاریخ حکمرانان منصوب از سوی دربار قاجار بر خوی حکم راندند. در سال 1215 جنگ ایران و روسیه آغاز شد و با عهدنامه شوم گلستان در 29 شوال 1228ه.ق میان ایران و روسیه، جنگ اول تمام شد. ولی این مقدمه دوره دوم جنگها، مابین ایران و کشور مهاجم روسیه گردید. در این جنگ، خوی، مرکز فرماندهی بود و بسیاری از سرداران از اهل خوی بودند، از جمله امیرخان (امیر گونه خان) سردار و دائی عباس میرزای قاجار، که در سال 1242 در گنجه به شهادت رسید.
نایب السلطنه در بهار 1242ه.ق لشکرگاه خود را در چمن باغ، خارج شهر برپا کرد. ولی مقاومت مردم خوی بعد از سقوط تبریز به جایی نرسید. و در ربیع الثانی 1243 پاسکوویچ فاتحانه وارد خوی شد. و بعد از قرارداد ترکمانجای و استرداد وجه مصالحه، روسها با اینکه اصرار در ماندن داشتند، ولی در اوایل جمادی الاخری 1244ه.ق شهر خوی را تخلیه نمودند (زنان و دختران و نوعروسها، طلا و جواهرات خود را در قبال غرامات جنگی دادند و این مورد از طرف این مادران قابل ستایش می باشد) و اهالی خوی از شکنجه روحی این رنج و بلا رهایی یافتند.
به هنگام سلطنت محمدشاه، و نخست وزیری حاجی میرزا آقاسی، که در خوی تحصیل کرده بود، خوی و مردمش از موقعیت بهتری برخوردار بودند و بسا که حکمرانان ایالات دیگر ایران و حتی متولی آستان قدس رضوی از اهالی خوی بود.
درانقلاب مشروطیت، مردم آزادیخواه خوی همپای انقلابیون تبریز در صحنه حضور داشتند و بسیاری هم در تبریز در دسته ستارخان با استبداد می جنگیدند.
بعد از خاتمه جنگ جهانی اول که استعمارگران از جمله روسها تمامی امکانات جنگی خود را در اختیار داشناکهای ارمنی گذاشته بودند. و شهرهای ارومیه و سلماس سقوط نموده بود، مردم خوی به رهبری رهبران خود، از جمله: شیخ فضل الله خویی، آقا میریعقوب سیدمقبره، علی آقا میرپنجه (آقاسی) و دیگران، بی باکانه در مقابل ارمنیها ایستادند و پیروز شدند. علی احسان پاشا، فرمانده نیروی شرق ترکیه، استقلال آن کشور را مدیون مقاومت متهورانه سه روزه مردم دلاور و مؤمن خوی میداند. و این موضوع را به طور رسمی در نشست فرماندهان ترکیه اعلام نموده بود. در جریان کشف حجاب، و بسته شدن حوزیه های علمیه، مردم خوی با استداد رضاخانی مبارزه نمودند و بزرگانی چون، ایت الله سیدابراهیمی علوی، شیخ قاسم واعظ مهاجر، برای جلوگیری از بسته شدن مدرسه نمازی خوی، شبها در آنجا بیتوته نمودند.
همزمان با اوجگیری انقلاب اسلامی به رهبری قائد عظیمالشأن جهان اسلام، حضرت امام خمینی (ره) مردم مبارز و متعهد و شهیدپرور شهرستان خوی نیز به مانند سایر هموطنان عزیز، جهت سرنگونی رژیم طاغوتی قیام نموده و از بهمن ماه 56 شمسی مخالفت خود را به اشکال مختلف، تشکیل جلسه، سخنرانیها، راهپیماییها نشان دادند، تا سرانجام روز 22بهمن57شمسی، این یوم الله عظیم رسید و مردم بر طاغوت زمان مسلط شدند و نور چراغ پرفروغ اسلام، در سراسر کشور اسلامی ایران از جمله خوی دوباره متجلی گردید. در هشت سال دفاع مقدس، بسیاری از سرداران و بسیجیان خوی ندای پیر جماران را لبیک گفته و در میدان نبرد حماسه ها آفریدند و تقدیم بیش از یکهزار شهید در این شهرستان و بیان اینکه درصد قابل توجهی از سرداران شهید و در قید حیات آذربایجان متعلق به این شهرستان میباشند، میتواند بیانگر نقش مردم این خطه از سرمین اسلامی، دردوران دفاع مقدس باشد.(برگرفته بر گرفته از: کتاب خوی در گذر زمان نوشته استاد بهروز نصیری)
[ویرایش] آثار تاریخی و مذهبی
آثار تاریخی زیادی در منطقه خوی قرار دارد از جمله دروازه سنگی، مسجد مطلب خان، برج شمس تبریز، پل خاتون، بازار خوی ، کارونسراهای خوی اطراف آن، پل قطور ، ساختمان شهرداری پیشین ، كليساي مهلذان ، كليساهاي مارخنه و سورپ نشان ، كليساي سورپ سركيس ، مسجد سيد الشهداء خوي ، مسجد ملاحسن و ...
شهرستان خوی دارای اماکن متبرکه زیادی است که میتوان به امامزاده سید بهلول واقع در محله امامزاده، بقعه مبارک شیخ نوائی و بقعه متبرک میر فتاح اشاره کرد.
موقعیت آن در میان کوههای بلند واقع شدهاست به همین دلیل آبوهوای آن در تابستان گرم و در زمستان بسیار سرد است. آب و هوای این شهرستان در فصل بهار بسیار دلچسب بوده. کوه چله خانه در مجاورت این شهرستان قرار دارد و نیز کوه اورین که برای مردم این شهر یک کوه با ارزش و تاریخی است. وجود منطقه بکر جهنم دره یا به قولی دره گریس که یک دره کاملا بکر با کوه ها و صخره هایی که از محمد اقبال نیا وسط شان راه عبوری دارند و ارتفاع آنها گاهی به ارتفاع یک برج ده طبقه میرسد که در بالا به همدیگر چسبیدهاند منظره هایی به وجود آورده که انسان محو تماشای آن میشود.همچنین در این دره سر سبز بسیار زیبا انواع جانورانی مانند: خرس قهوه ای، آهو ، گوزن و ... وجود دارند که خالی از تماشا نیست.
[ویرایش] محصولات
تخمه آفتابگردان از محصولات اصلی این شهرستان است که شهرت زیادی در بین انواع تخمه آفتابگردان دارد و همچنین عسل مرغوب این شهرستان از دیگر محصولات غذایی میباشد.
[ویرایش] سرشناسان
از خاندانهای معروف این شهرستان خاندان دنبلی را میتوان نام برد سالیان متوالی در آذربایجان حکومت داشته اند.
از شخصیتهای معروف این شهرستان می توان به امام جمعه خویی، مرحوم آیتالله خویی، دكتر عباس زریاب خویی، دكتر محمد امین ریاحی اشاره کرد.
[ویرایش] راه ترانزیت
شهرستان خوی با وجود قرار گرفتن در مسیر جاده ابریشم تنها راه مرزی نزدیک به کشور ترکیه است. خوی تنها شهریست که مسافت آن با شهر وان در کشور ترکیه از طریق بازارچه رازی حدود یک ساعت است.
در سال ۲۰۰۶ هیتی از طرف کشور ترکیه برای بررسی وضعیت بین راهی دو کشور جلسه ای با حضور معاون وزیر و سایر افراد متولی صادرات و واردات استان آذربابجان غربی و افراد منتخب از این شهرستان برگزار نمودند.
چون فاصله سایر بازارچهها با وان زیاد است بنابراین کشور ترکیه اعتراض کتبی خود را راجع به این مسئله به مقامات ایران اعلام کرد که چرا رانندگان ما با وجود راه نزدیک مسافتی در حدود 4:30 ساعت را برای رسیدن به جاده ترانزیتی بین المللی طی کرده و ضررهای زیادی را متحمل شوند.
| مرکز | ارومیه |
| شهرستانها |
ارومیه | اشنویه | بوکان | پیرانشهر | تکاب | چالدران | خوی | سردشت | سلماس | شاهیندژ | ماکو | مهاباد | میاندوآب | نقده |
| شهرها |
ارومیه | اشنویه | آواجیق | ایواوغلی | باروق | بازرگان | بوکان | پلدشت | پیرانشهر | تازهشهر | تکاب | چهاربرج | خوی | ربط | سردشت | سرو | سلماس | سیلوانه | سیمینه | سیهچشمه | شاهیندژ | شوط | فیرورق | قرهضیاءالدین | قوشچی | کشاورز | گردکشانه | ماکو | محمدیار | محمودآباد | مهاباد | میاندوآب | میرآباد | نالوس | نقده | نوشین | |
| نقاط دیدنی |
آبشار شلماش | بازار خوی | پل قطور | پیست اسکی خوشاکو | تپه حسنلو | تخت سلیمان | دخمه سنگی فرهاد | دریاچه ارومیه | دژ بسطام | سد زرینهرود | غار سهولان | غار فخریگاه | فقرگاه | قرهکلیسا | کاخ و موزه باغچهجوق | کتیبه کلهشین | کلیسای ننهمریم | گردشگاه بند | گردشگاه سیر | مسجد سردار | موزه ارومیه |

