ابیملک
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
| داوران در انجیل |
|---|
| در کتاب داوران |
| عتنئیل |
| ایهود |
| شمجر |
| دبوره و باراک |
| جدعون |
| ابیملک |
| تولع |
| یائیر |
| یفتاح |
| ابصان |
| ایلون |
| عبدون |
| شمشون |
| در کتاب اول سموئیل |
| عیلی |
| سموئیل |
ابیملک(عبری: אבימאלאק یا אֲבִימֶלֶךְ به معنی «پدر پادشاه» یا «پدر من شاه است»)از شخصیتهای تنخ یهودی و عهد عتیق در انجیل است که نامش نخستین بار در کتاب داوران به عنوان هفتیمن داور طوایف بنیاسرائیل که پس از جدعون و پیش از تولع داوری داشته؛ذکر شدهاست. نام ابیملک هم در بین عبرانیان و هم در بین مصریان و فلسطینیان رواج داشت. ابیملک پسر جدعون از زن متعهاش بود؛ که پس از مرگ پدرش در عفرا، هفتاد نفر از برادران خود را در بالای سنگی کشت و تنها یوتام کوچکترین پسر جدعون که در غاری پنهان شده بود،زنده ماند[۱] با کشته شدن دیگر پسران جدعون در سال ۱۱۰۸ قبل از میلاد، مردم شکیم و بیتملوا در زیر درخت بلوطی ابیملک را به پادشاهی و داوری برگزیدند.[۲] یوتام بر علیه ابیملک خطبهای خواند[۳] که چنین آمدهاست:
- ۷ ای مردم شکیم، سخن مرا بشنوید تا خدا سخن شما را بشنود.
- ۸ زمانی درختها خواستند برای خود پادشاهی برگزینند،روانه شدند و به درخت زیتون گفتند که بیا و بر ما پادشاهی کن.
- ۹ درخت زیتون به ایشان گفت آیا شود که روغن خود را که خدا و مردم مرا برای آن عزیز میدارند،رها کنم و برای این که بر درختان مسلط شوم،با شما روانه شوم؟
- ۱۰ بعد از آن درختان به درخت انجیر گفتند که تو بیا و بر ما پادشاهی کن.
- ۱۱ اما درخت انجیر به ایشان گفت که آیا شود که شیرینی و خوشی میوه خود را واگذارم و برای تسلط بر درختان،با شما روانه شوم؟
- ۱۲ پس از آن به درخت تاک گفتند که تو بیا و بر ما پادشاهی کن.
- ۱۳ اما تاک به ایشان گفت آیا شود که من شیره خود را که شادی را از برای انسان میآورد واگذارم و برای تسلط بر درختان با شما روانه شوم؟
- ۱۴ پس از آن درختان همه به خار گفتند که تو بیا و بر ما پادشاهی کن.
- ۱۵ خار به درختان گفت که اگر شما به راستی مرا با خودتان ببرید و پادشاهم سازید، بیایید و در سایه من پناه گیرید وگرنه آتش از خار بیرون آید و سروهای آزاد بسوزند.
- ۱۶ پس حال اگر به راستی و صدق رفتار کردید در حالیکه ابیملک را پادشاه خود کردید و اگر با یربعل جدعون و خانوادهاش به نیکویی رفتار کردید.
- ۱۷ و حال اینکه پدرم برای شما جنگ کرد و جان خود را به خطر انداخت و شما را از دست مدیانیان که بر شما سلطه یافته بودند،رهانید.
- ۱۸ اما امروز شما به خانواده پدرم برخاسته و پسرانش را که هفتاد تن بودند؛ بالای یک سنگ کشتید و ابیملک که پسر کنیزک او و زاده زنی متعه بود؛ او را بر مردم شکیم پادشاه کردید.
- ۱۹ اما امروز شما به خانواده پدرم برخاسته و پسرانش را که هفتاد تن بودند؛ بالای یک سنگ کشتید و ابیملک که پسر کنیزک او و زاده زنی متعه بود؛ او را بر مردم شکیم پادشاه کردید.
- ۲۰ پس اگر به راستی رفتار کردهاید، از ابیملک شاد باشید و او نیز از شما شاد باشد.
- ۲۱ وگرنه آتش از ابیملک بیرون آید و مردم شکیم و بیتملو را بسوزاند و آتش از مردم شکیم و بیتملو بیرون آید و ابیملک را بسوزاند.
داوران باب نهم،آیات ۷-۲۱
بر اساس تورات،ابیملک سهسال بر قبایل اسرائیل داوری کرد و اهالی شکیم هفتاد مثقال نقره از معبد بعل به وی هدیه دادند؛ تا این که روح شریری بین اهالی شکیم و ابیملک تفرقه انداخت و اهل شکیم به ابیملک خیانت ورزیدند؛[۴] به طوریکه بر قله کوهها برای وی تله گذاشتند و فرستادگان وی را غارت و راهزنی میکردند. در شهر نیز رییس یاغیان جعل بن عابد بود.[۵] زبول رییس شهر قاصدانی به نزد ابیملک فرستاده و وی را در جریان توطئه جعل قرار داد.[۶] سرانجام ابیملک با قومی که همراهمش بودند، نیمهشب برخاست و در مقابله شکیم به کمین نشست.[۷] چون جعل پسر عابد بیرون آمد؛ در دو روز با او جنگ کرد؛سرانجام او را منهدم کرد و اهالی شکیم را قتل عام نمود و در خاک آن نمک کاشت.[۸] وی قلعه بیتایل بریت را که اهالی شکیم به آن پناه برده بودند،سوزانید.[۹] او پس از منهدم کردن شکیم به تاباص رفت. اهالی تاباص درها را به روی خود بسته و به بام برج شتافتند. ابیملک به نزدیک برج آمده و با آنان جنگید؛اما چون در نزدیک دروازه برج قصد آتش زدن آن را دشت،یکی از زنان شهر با سنگ آسیایی او را زد و او کشته شد.[۱۰] با کشته شدن ابیملک، مردم شکیم دوباره بر بنیاسرائیل تسلط یافتند.[۱۱]
[ویرایش] منابع
- کتاب مقدس عهد عتیق و عهد جدید، ترجمه فاضل خان همدانی، ویلیام گلن، هنری مرتن، تهران: اساطیر، ۱۳۷۹، ISBN ۹۶۴۳۳۱۰۶۸-X
- یاردون سیز. دانشنامه کتاب مقدس. ترجمهٔ بهرام محمدیان. چاپ سوم، تهران: روز نو، ۱۳۸۰، ۱۹۱۲.
- جیمز هاکس. قاموس کتاب مقدس. ترجمهٔ عبدالله شیبانی. چاپ سوم، تهران: اساطیر، ۱۳۷۵، ۱۱۴.

