مرد تنها
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
فهرست مندرجات |
[ویرایش] مرد تنها
مرد تنها
خواننده : فرهاد مهراد
سروده :شهيار قنبري
آهنگساز :اسفنديار منفرد زاده
[ویرایش] ترانه ي آهنگ
با صداي بي صدا
مث يه كوه بلند
مث يه خواب كوتاه
يه مرد بود يه مرد
با دستهاي فقير
با چشمهاي محروم
با پاهاي خسته
يه مرد بود يه مرد
شب ، با تابوب سياه
نشست توي چشمهاش
خاموش شد ستاره
افتاد روي خاك
سايه اش هم نمي موند
هرگز پشت سرش
غمگين بود و خسته
تنهاي تنها
با لبهاي تشنه
به عكس يه چشمه
نرسيد تا ببينه
قطره ، قطره
قطرهي آب،قطرهي آب
در شب بي تپش
اين طرف ، اون طرف
مي افتاد تا بشنفه
صدا ؛ صدا ...
صداي پا ، صداي پا ...
[ویرایش] توضيحات اين ترانه
اين شعر و موسيقي فوق العاده، بر صداي فرهاد نشسته است و حس غربت و تنهايي را به خوبي به شنونده القا مي كند .
در اكثر اجراهاي فرهاد اين حس غم كه گويا حنجره اش نمونه ي كاملي براي ابراز تلخي ها، خشونت، صلابت، سختي ها و آن گرماي خاص خود است، به چشم مي خورد .
اولين بار كه اين آهنگ و در فضاي آن زمان، براي فيلم«رضا موتوري» مسعود كيميايي ساخته شد، بسيار تاثيرگزار واقع شد.
اين سبك از خواندن، كه فرهاد خود مبدع آن در ايران بود و فريدون فروغي پس از وي توانست در قالبي ديگر آنرا ارائه كند، بسيار شگرف و تازه مي نمود و دهه ي 40 و 50 را فصلي نو در اين سبك كوبنده مي توان دانست.
ترانه ي زيبا و غير متعارف «مرد تنها» و اركستر نه چندان بزرگ آن موقع اسفنديار منفردزاده، انقلابي در نوع خود بود. به گونه اي كه منفردزاده راهي را كه فرهاد در خوانندگي طي كرد، پس از آن در حيطه ي آهنگسازي گذراند و از آن موسيقي كوچه بازاري و نوازندگي در كافه هاي شهر به آن موسيقي كاملا نخبه گرا دست يافت.
شايد صداي پر از خشم و خش فرهاد بر روي صحنه ي موتورسواري «رضا» (بهروز وثوقي) در خيابان هاي زمستاني، حس خاصي را به تماشگري كه در آن زمان بر صندلي سينما تكيه زده بود، مي داد و يا در سكانس تيمارستان، ريشخند طعنه آميز يكي و خواندن ديگري و گفت و گوي رضا با مادرش و پاياني متفاوت از فيلم هاي فارسي وقت و بي فرجامي رابطه رضا و فرنگيس، همه و همه شكلي بديع داشت.
و آن صداي زنگ زده و گرفته كه مي خواند:«با صداي باد ... صداي باد»، زوزه ي زمستاني را يادمان مي آورد و تمام آنها و ترانه شهيار قنبري با تعابيري نو و ريتم خاص خواندن فرهاد به حق جايزه ي بهترين موسيقي متن را براي فيلم در «فستيوال سپاس» سال 49 در برداشت.
شايد به سختي كسي مي توانست باور كند كه فرهاد در آن بحبوحه ي زماني، پس از جدايي از گروه «بلك كتس» و بيماري خواهرش بتواند به يكباره به چنين موفقيتي دست يابد.
ترانه ي«مردتنها» همزمان با اكران فيلم ، بر روي صفحات موسيقي راهي بازار شد و آنچنان پرطرفدار شد كه فرهاد به سرعت، مدل به ستاره اي محبوب شد.
شايد اين جرقه اي بود تا فرهاد بزرگ بتواند نهضت روشنفكري در عرصه ي موسيقي دهه ي بعدي (50) را پايه گذار شود، و سرآغاز آن شود كه سبكي كه داراي اصالتي كه خاص مرام فرهاد بود را به ما عرضه كند.
البته بايد اضافه كرد با مشكلاتي كه پس از انقلاب براي ادامه ي راه او حاصل شد، نتوانست سبكش را با فراق بال و آنگونه كه شايسته اش بود به پايان برد و حتي مي توان اين تفاوت را در دو اجراي متفاوت «مرد تنها» (قبل و بعد از انقلاب) به گونه اي بارز ديد:
ريتم كشدار، همراه با زوزه اي در پايان ترانه كه به فيلم رضا موتوري شكلي خاص داد، مبدل به اجراي ضرب آميز همين آهنگ در آلبوم «خواب و بيداري» شد و اينها مي توانست حاصل از سرخوردگي از ممنوعيت خواندن در ابتداي انقلاب و يا سردرگمي و به اعتقاد برخي فسردگي و فرسودگي مهرداد باشد.
دليلي بر اين مدعا، ارائه 3يا4 آلبوم در بيش از 30 سال است ...
البته اين را نمي توان هرگز فراموش كرد كه خواندن اين چنين ترانه اي در كارنامه ي خوانندگي هر فرد مي تواند نقطه ي قوتي باشد و حتي بعدها اسفنديار منفردزاده در گفت و گويي گفته است كه آهنگسازي «رضا موتوري» يكي از موفق ترين كارهاي وي بوده است.
[ویرایش] منابع
دو هفته نامه صنفي فرهنگي اجتماعي كورسو دانشگاه علم و صنعت (ش 12 ، رضا موتوري ، هادي جهانشاهي )

