مصطفی ردانی پور

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.

از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شرکت کننده در جنگ ایران و عراق. استان اصفهان

فهرست مندرجات

[ویرایش] زندگی

[ویرایش] کودکی

در سال ۱۳۳۷ هجری در یکی از خانه‌های قدیمی منطقهٔ مستضعف ‌نشین (پشت مسجد امام) شهر اصفهان متولد شد. پدرش از راه کارگری و مادرش از طریق قالی‌بافی مخارج زندگی خود را تأمین و آبرومندانه زندگی می‌کردند و از عشق و محبت سرشاری نسبت به ائمهٔ اطهار و فاطمه زهرا برخوردار بودند، تا آنجا که با همان درآمد ناچیز جلسات روضه‌خوانی ماهانه در منزلشان برگزار می‌شد.

در شش سالگی (قبل از آنکه به مدرسه راه یابد) به مغازهٔ کفاشی می‌رفت و در ایام تحصیل نیز نیمی از روز را به کار مشغول بود.

[ویرایش] ورود به حوزه علمیه

او تحصیل در هنرستان را به دلیل جو طاغوتی و فاسد آن زمان تحمل نکرد و به تحصیل علوم دینی پرداخت. ردانی‌پور سال اول طلبگی را در حوزهٔ علمیهٔ اصفهان سپری کرد. پس از آن برای ادامهٔ تحصیل و راهی شهر قم شد و در مدرسهٔ حقانی به درس خود ادامه داد. مدرسهٔ حقانی در آن زمان بنا به گفته سید محمد حسین حسینی بهشتی پذیرای طلابی بود که از جهت اخلاقی، ایمانی و تلاش علمی نمونه بودند. او نیز که از تدین، اخلاق حسنه، بینش و همت والایی برخوردار بود، به عنوان محصل در این حوزه پذیرفته شد.

ایشان حدود ۶ سال مشغول کسب علوم دینی بود. با نضج گرفتن انقلاب اسلامی با تمام وجود در جهت ارشاد و هدایت مردم وارد عمل شد و با استفاده از فرصت‌ها برای تبلیغ به مناطق محروم کهکیلویه و بویراحمد و یاسوج سفر کرد و در سازماندهی و هدایت حرکت خروشان مردم مسلمان آن خطه، تلاش فراوانی را از خود نشان داد.

[ویرایش] بعد از پیروزی انقلاب اسلامی

[ویرایش] فعالیت های فرهنگی در یاسوج

پس از پیروزی انقلاب اسلامی وتشکیل سپاه، ردانی‌پور با عضویت در شورای فرماندهی سپاه یاسوج، فعالیت‌های همه جانبهٔ خود را آغاز کرد. او با بهره‌گیری از ارتباط با حوزهٔ علمیهٔ قم در جهت ارایهٔ خدمات فرهنگی به آن منطقهٔ محروم، حداکثر تلاش خود را به کار بست و در مدت مسؤولیت یک ساله‌اش در سمت فرماندهی سپاه یاسوج، به سهم خود، اقدامات مؤثری را به انجام رساند. درگیری با خوانین منطقه و مبارزه با افرادی که به کشت تریاک مبادرت می‌ورزیدند از جمله کارهای اساسی بود که نقش تعیین کننده‌ای در سرنوشت آیندهٔ این مردم مستضعف به جا گذاشت.

وی که با درک شرایط حساس انقلاب اسلامی، دو سال از حوزه و درس جدا شده بود، با واگذاری مسؤولیت به یکی از برادران، به دامان حوزهٔ علمیه بازگشت تا بر بنیهٔ علمی خود بیفزاید.

[ویرایش] حضور در کردستان

هنوز چند ماهی از بازگشت او به قم نگذشته بود که حرکت‌های ضدانقلاب در کردستان و بعضی از مناطق کشور شروع شد. او که از آگاهی و شناخت بالایی برخوردار بود و نمی‌توانست زمزمه‌های شوم تجزیه‌طلبی مزدوران استکبار جهانی و جنایات آنان را در به شهادت رساندن و سر بریدن جهادگران مظلوم و پاسداران قهرمان تحمل نماید ـ با وجود اینکه در دروس حوزوی به پیشرفت‌های چشمگیری نایل آمده بود ـ به منظور مقابله با جریانات منحرف و آگاهی‌بخشی به مردم و بازگرداندن امنیت و ثبات کردستان، به سوی این خطه شتافت. یک سال تمام به همراه نیروهای رزمنده برای سرکوبی اشرار و نابودی ضدانقلاب و برملا کردن چهرهٔ آنان تلاش و فعالیت کرد.

در جلسه‌ای که به اتفاق نمایندهٔ امام خمینی و امام جمعهٔ اصفهان، خدمت امام خمینی مشرف شده بودند، ایشان از معظم‌له در مورد رفتن به کردستان کسب تکلیف کردند. امام خمینی به ردانی‌پور دستور داد:

   
مصطفی ردانی پور
شما باید به کردستان بروید وکار کنید.
   
مصطفی ردانی پور


[ویرایش] در جنگ تحمیلی

با شروع جنگ تحمیلی، ردانی‌پور به همراه عده‌ای از همرزمان خود از کردستان وارد جنوب شد و با نیروهای اعزامی از اصفهان (سپاه منطقهٔ ۲) که در نزدیکی آبادان «جبههٔ دارخوین» مستقر بودند، شروع به فعالیت کرد. ایشان » معروف بود، علیه دشمن بعثی به مبارزهبا رزمندگان اسلام در خطی که به «خط شیر پرداخت و از مهمترین علل شش ماه مقاومت مستمر نیروها در این خط، وجود این روحانی عزیز و دلسوز بود که به آنها روحیه می‌داد، سخنرانی می‌کرد و یا مراسم دعا برگزار می‌نمود.

ایشان با تجربه‌ای که از کار در جبهه‌های کردستان داشت، سلاح بر دوش، به تبلیغ و تقویت روحی رزمندگان می‌پرداخت و با برگزاری جلسات دعا و مجالس وعظ و ارشاد، نقش مؤثری در افزایش سطح آگاهی و رشد معنوی رزمندگان ایفا می‌نمود و در واقع وی را می‌توان یکی از منادیان به حق و توجه به حالات معنوی در جبهه‌ها نامید.

به دلیل اخلاص و تعهدی که داشت به تدریج مسؤولیت‌های خطیری را به عهده گرفت و در اولین عملیات بزرگی که توسط سپاه اسلام انجام شد (عملیات فرمانده‌ کل قوا)، نقش به سزایی داشت. در عملیات شکست محاصرهٔ آبادان و طریق‌القدس ـ که مناطق وسیعی از سرزمین اسلامی از چنگال غاصبان رهایی یافت ـ با سمت فرماندهی گردان فعالانه انجام وظیفه کرد و در هر دو عملیات یاد شده مجروح شد. اما پس از مداوای اولیه، بلافاصله در حالی که هنوز بهبودی کامل نیافته بود به جبهه بازگشت.

خاطرهٔ جانفشانی او در کنار برادر همرزمش، فرماندهٔ دلاور جبهه‌های نبرد، حسن باقری در «چزابه» در اذهان رزمندگان اسلام فراموش نشدنی است و لحظه لحظهٔ ایثار و فداکاری او زبانزد خاص و عام است.

ردانی‌پور همواره در عملیات‌ها حضوری فعال داشت. صحنه‌های فداکارانه نبرد «عین‌خوش» یادآور دلاوری‌های این سرباز گمنام اسلام و همرزمانش در عملیات فتح‌المبین است، که در کنار حسین خرازی ـ فرماندهٔ تیپ امام حسین ـ رزمندگان را هدایت و فرماندهی می‌کردند. در همین عملیات برادر کوچکترش کشته شد و خود او نیز بشدت مجروح و در اثر همین جراحت نیز یک دستش معلول شد. او در همان حالی که دستش مجروح و در گچ بود برای شرکت در عملیات بیت‌المقدس به جبهه شتافت. پس از آن در عملیات رمضان، فرماندهی قرارگاه فتح سپاه را به عهده داشت، که چند یگان رزمی سپاه را اداره می‌کرد، به طوری که شگفتی فرماندهان نظامی ـ اعم از ارتش و سپاهی ـ را از اینکه یک روحانی فرماندهی سه لشکر را عهده‌دار است و با لباس روحانی وارد جلسات نظامی می‌شود و به طرح و توجیه نقشه‌ها می‌پردازد را برمی‌انگیخت.

او در عملیات محرم، والفجر ۱ و والفجر ۲ شرکت داشت و تا لحظهٔ شهادت هرگز جبهه را ترک نکرد و فرمان امام عظیم‌الشأن (ره) را در هر حال بر هر چیزی مقدم می‌دانست.

ایشان در کمتر از ۳ سال سطوح فرماندهی رزمی را تا سطح قرارگاه طی کرد.


[ویرایش] نحوه کشته شدن

در ۱۵ مرداد ۱۳۶۷، دو هفته پس از ازدواج در عملیات والفجر ۲ به وصال محبوب نایل شد. جسد او در منطقهٔ حاج عمران بر زمین ماند تا در زمرهٔ شهدای مفقودالجسد باشد.

وی که بارها در جبهه‌ها مجروح گردیده بود و اغلب تا سرحد مرگ نیز پیش رفته بود.

[ویرایش] گوشه‌ای از وصیت نامه

این جمله از اولین وصیت‌نامه‌اش می‌باشد:

   
مصطفی ردانی پور
عمامهٔ من کفن من است.
   
مصطفی ردانی پور


این نوشتار خُرد است. با گسترش آن به ویکی‌پدیا کمک کنید.

[ویرایش] گالری تصاویر

[ویرایش] منابع