ایشتوویگو
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
ایشتوویگو یا ایختووویگو (به یونانی آستیاگ) واپسین پادشاه ماد بود. وی از ۵۸۵ تا ۵۵۰ پیش از میلاد حکومت کرد).
ایشتوویگو پسر هوخشتره بود و با آرینیس خواهر قارون، شاه لیدیه ازدواج کرد. این ازدواج برای اطمینان از برقراری پیمان آشتی پنجساله میان ماد و لیدیه صورت گرفت. منابع بابلی گزارش میدهند که در سال سوم یا ششم پادشاهی نابونیدوس (۵۵۴/۵۳ یا ۵۵۰/۴۹ پ.م.) کوروش انشانی دخترزادۀ ایشتوویگو و یکی از والیان مادها پس از سه سال جنگ، لشکر مادی را نابود کرد. بیشتر سپاه ماد به هنگام جنگ رئیس خود را تنها گذاشته و به کوروش بزرگ پیوسته بودند. این امر زمانی رخ داد که هارپاگ، یکی از درباریان ایشتوویگو بر علیه او طغیان کرد. بنا به گفته هرودوت، ایشتوویگو پیش از آن هارپاگ را مجبور کرده بود تا گوشت جسد پسر خود را بخورد كه البته اين فقط يك ادعا بوده كه بعدها كاملا" بر اساس شواهد رد شده است.
کوروش هگمتانه را تسخیر کرد و خزانه آن را به انشان فرستاد. بنا به گزارش هرودوت رفتار کوروش بزرگ با ایشتوویگو مهربانانه بود و او را جزو یاران خویش برگزید ولی استوانه سیپار ذکر میکند که ایشتوویگو را با زنجیر به پارس آوردند. کتسیاس میگوید که کوروش، ایشتوویگو را ساتراپ پارت کرد ولی بعد بدون آگاهی شاهنشاه توسط شخص مخالفش اوبراس کشته شد. به هارپاگ و خانوادهاش در شاهنشاهی پارس مناصب بالایی داده شد.
همچنین بنا بر دیدگاهی دیگر کوروش ایشتوویگو را به فرمانداری ساتراپی در شمال ایران گماشت. اما بعدهاهارپاگ با دسیسه او را در صحرایی کشت. و از ترس دختر ایشتوویگو که همسر کوروش بود مدتی خود را دور از چشم نگه داشت اما در هر حال مورد حمایت کوروش بود. گفتنی است که هارپاگ اصلیتی ارمنی داشت.و از فرماندهان بزرگ تحت فرمان ایشتوویگو بود.که بعدها به ایشتوویگو خیانت کرد و به لشکریان کوروش پیوست و سربازان تحت فرمانش نیز همین کار را کردند. در حمله ای که ایشتوویگو برای سرکوب شورش کوروش ترتیب داد، در مرحله اول حمله پیروز میدان شد اما در حمله دوم در یک شبیخون شکست سختی خورد و ناچار به عقب نشینی به هگمتانه شد . کوروش نیز با حمله خود این شهر بزرگ را محاصره کرد و سرانجام موفق به گشودن این شهر شد.
منبع :تاریخ ماد اثر دیاکونف
اين بخش كه ترجمه مقاله انگليسي ويكي پديا درباره ايشتوويگو است ، توسط علي نصيري اضافه شده:
آستياگ يا همان ايشتوويگو آخرين پادشاه امپراطوري ماد بود كه بين سالهاي 585 قبل از ميلاد مسيح و 550 قبل از ميلاد مسيح، جانشين شاه فقيد مادي يعني هووخشتره شد. آستياگ در سال 550 قبل از ميلاد مسيح توسط نوه دختري اش و در عين حال خواهر زاده اش، شاهنشاه كوروش كبير ، فرزند كمبوجيه شاه اول و ملكه ماندانا ، از سلطنت كنار زده شد.
سلطنت : آستياگ در سال 585 قبل از ميلاد مسيح جانشين پدرش ، هووخشتره شد و جنگ پنج ساله با ليدياييها را ادامه داد. سپس با پرنسس آرينيس ، خواهر كروزوس شاه ليديه ازدواج كرد و اين در واقع وجه المصالحه اي بود بين دو امپراطوري قدرتمند ليديه و ماد. كمي بعدتر در همان سال آستياگ ، با فوت پدرش ، بر تخت سلطنتي تكيه مي زند. هووخشتره براي پسرش امپراطوري بزرگي به ارث گذاشته بود كه با دو قدرت ديگر زمان فاميل بود زيرا ملكه ماد، خواهر پادشاه ليديه بود و از طرف ديگر داماد خانواده سلطنتي ماد، پسر پادشاه بابل بود.
آستياگ با ملكه آرينيس دختري داشت با نام آمتيس كه بعدها به همسري شاهنشاه كوروش كبير در آمد. ازدواج كوروش و آمتيس از آن جهت ازدواج با محارم محسوب نمي شود كه ماندانا در واقع دخترش هووخشتره بود ولي از آنجا كه در زمان مرگ پدر، طفلي بيش نبود ، آستياگ او را به فرزند خواندگي قبول كرد و از اين جهت ازدواج شاهنشاه كوروش كبير با پرنسس آمتيس در واقع ازدواج پسر عمه و دختر دايي به حساب مي آيد. زمان حكومت آستياگ به دليل ثبات و رواج دين زرتشتي در بين مردم، مورد توجه است. اين در شرايطي بود كه كروزوس در ليديه حكومتي به وجود آورده بود كه به نوعي سكولار بود و در بابل نبوخنذر ، بابل را به شهري چندين مليتي تبديل كرده بود.
پس از 32 سال روابط مستحكم و نزديك، آستياگ در جنگ مقابل خواهر زاده يا به نوعي نوه اش ، حمايت هم پينانانش يعني ليديه و بابل را از دست داد كه البته آن سرزمين ها هم توسط شاهنشاه آريامهر كوروش كبير ، فتح و به امپراطوري هخامنشيان ضميمه شدند.
هرودوت، مورخ بزرگ يوناني، آستياگ را شاهي متكبر و خرافاتي مي خواند، روايات بسياري در اين زمينه موجود است كه آستياگ شبي در خواب مي بيند كه پرنسس ماندانا فرزندي به دنيا مي آورد كه سراسر امپراطوري ماد و بيشتر جهان آن روزگار را مي گيرد. آستياگ كه از اين بابت به وحشت افتاده بود، شاهزاده كمبوجيه پارسي را براي ماندانا در نظر گرفت. شاهزاده كمبوجيه كه از خانواده نجيب و سلطنتي حاكم بر پارس بود ، طبق شواهد تاريخي مردي آرام ، متفكر و موقر بود كه در مقايسه با امپراطور آستياگ، قدرت كمي داشت. آستياگ فكر مي كرد كه حاصل وصلت پرنس كمبوجيه و پرنسس ماندانا نمي تواند براي تاج و تختش ، مشكل ساز باشد كه سخت در اشتباه بود!
وقتي آستياگ خواب دومش در اين زمينه را ديد، كار از كار گذشته بود و كمبوجيه شاه و ملكه ماندانا در آستانه فرزند دار شدن ، بودند. آستياگ بيرحم ژنرال هارپاگ كه در واقع صدر اعظمش بود را براي از بين بردن كوروش دوم كه هنوز به دنيا نيامده بود، فرستاد. هارپاگ كه نمي خواست خون يك شاهزاده كه رگه مادي هم داشت را بريزد، نوزاد چند روزه را به چوپاني سپرد با نام ، ميتراداد. از آنجا كه كوروش كبير فرزند سرنوشت بود ، تقدير هم براي زنده نگه داشتن شاهنشاه بزرگ ايران برنامه جالبي در نظر گرفته بود؛ همسر ميتراداد به تازگي نوزادي مرده به دنيا آورده بود. ميتراداد با اصرار همسرش ، شاهزاده كوروش را پيش خود نگه داشت و جسد نوزاد خود را كه ظاهرا شباهت زيادي به شاهزاده كوروش داشت به هارپاگ نشان داد و هارپاگ هم گزارش قتل شاهزاده كوروش دوم را به امپراطور آستياگ داد. وقتي شاهزاده كوروش دوم در پي يك سري حوادث ، در سن ده سالگي صحيح و سالم نزد دايي خود و يا به قولي پدربزرگ امپراطور خود مي رود، آستياگ به پيشنهاد مغ مخصوص دربار، شاهزاده كوروش را نزد كمبوجيه شاه و ملكه ماندانا در پارس مي فرستد.
آستياگ كه كينه هارپاگ را به دل گرفته بود، پسر هارپاگ را مي كشد و از گوشت وي براي هارپاگ غذا درست مي كند و به او مي خوراند. هارپاگ هم با پي بردن به كشته و سپس كباب شدن پسرش به دست آستياگ ، قسم مي خورد كه روزي پاسخ اين كار امپراطور را بدهد و آن روز در جنگ سرنوشت ساز پاسارگاد در سال 550 قبل از ميلاد مسيح بود كه هارپاگ ، جمع كثيري از سپاه قدرتمند ماد را در مقابل شاهنشاه كوروش كبير تسليم مي كند. البته خود هرودوت هم درباره قضيه كشتن و كباب كردن پسر هارپاگ مطمئن نيست و آن را با صراحت و شجاعت اعلام مي دارد، هرودوت اين قضيه را از برخي از ايرانيان هم عصر خود شنيده بود و در مورد اين مساله اصلا مطمئن نيست. در سال 553 قبل از ميلاد مسيح ، شاهنشاه آريامهر كوروش كبير دايي خود ، امپراطور بزرگ ماد را شكست مي دهد و وارد اكباتانا يا هگمتانه مي شود. يكي از علل شكست امپراطور آستياگ در مقابل كوروش كبير ، خيانت پادشاه بابل يعني نابونيدس بود كه در ميدان جنگ هم پيمان خود را تنها گذاشت، هرودوت در اين زمينه نامي از پادشاه بابل نياورده ولي منظورش كاملا واضح است. البته يكي ديگر از دلايل آن هم ، خيانت ژنرال هارپاگ و پيوستن او وسپاه عظيمش به سپاه كوروش كبير ذكر شده. هارپاگ پس از آن هميشه در كنار شاهنشاه آريامهر كوروش كبير ماند و به يكي از بهترين ژنرال هاي كوروش كبير تبديل گشت. اگرچه در بسياري از روايات تاريخي از شاهنشاه كوروش كبير، به عنوان فرزند پرنسس ماندانا و هم خون آستياگ نام برده شده، اين مساله نيز قطعي قطعي نيست اما از آنجا كه اكثريت آن را نقل مي كنند ، قابل اتكا به نظر مي رسد. پس از شكست خوردن آستياگ، هم پيمان ديگر وي يعني كروزوس پادشاه بي لياقت ليديه نيز با كوروش كبير وارد جنگ شد كه وي نيز شكست خورد و ليديه نيز به دست شاهنشاه بزرگ تاريخ ، يعني كوروش كبير افتاد. كوروش كبير پس از آن به درخواست يهوديان بابل راه اين سرزمين را در پيش گرفت و بابل افسانه اي را نيز فتح كرد و در واقع سه امپراطوري بزرگ زمان خود را در دست گرفت و امپراطوري قدرتمند پرشيا يا پارس را به وجود آورد. تمامي مورخين بر اين عقيده اند كه شاهنشاه كوروش كبير پس از فتح ماد با پدربزرگ يا دايي خود، امپراطور مخلوع آستياگ رفتاري بسيار نيك و جوانمردانه داشت و وي را به زندان نيانداخت و وي را حاكم سرزمين پارت در شمال ايران امروزي كرد. متاسفانه آستياگ به دست يكي از مخالفانش با نام اباراس كشته شد. چگونگي مرگ آستياگ دقيقا مشخص نيست.

