تاریخ اسب در دین زرتشت
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
[ویرایش] زرتشت به عنوان معجزه،اسب سیاه گشتاسب را درمان میکند
آنجنان که از سنت مزدیستان و متون مختلف که برخی از آنان اساطیری است برمی آید،زرتشت به عنوان معجزه اسب سیاه کی گشتاسب را درمان کرده بوده است که چهار دست و پایش به شکم فرو رفته بود(به احتمال خیلی زیاد به قولنجی بسیار سخت دچار شده بوده)و همه از آن قطع امید کرده بودند. در زراتشت نامه کیکاوس رازی گفته شده است،روزی دست وپای اسب سیاه گرانقدر گشتاسب در شکمش فرو میرود و همه پزشکان از درمان آن درمی مانند.شاه افسرده می شود و به عنوان آخرین چاره از زرتشت که از بدگویی دیگران در زندان بود، یاری میخواهد.زرتشت اسب شاه را شفا می دهد و از این معجزه گشتاسب،همسرش و پسرش اسفندیار به پیامبری وی ایمان می آورند.
اين مطلب در سياحتنامه فيثاغورس، شارستان چهارچمن، بستان السياحه، دبستان مذاهب و نيز توسط شهرستاني با تفاوت در جزئيات ذکر شده است.
در مجموع از بررسي اين متون چنين بر مي آيد: زرتشت دعوت پيامبري خود را آشکار مي کند. عده اي از مغان که در زمره فلاسفه و دانشمندان زمان بودند، با او مخالفت کرده و جادو گرش مي خوانند و گشتاسب او را به زندان مي افکند. در همين اوقات اسب سياه تيزرو و محبوب گشتاسب به نوعي دل درد سخت و انقباض شديد دست و پا مبتلا مي شود. دانشمندان زمان که مغان، حکما، اطبا و دامپزشکان در زمره آنها بوده اند از درمان حيوان عاجز مي مانند. در اينجا اشاره ايست به سنت دامپزشکي که حيوانات به وسيله پزشکان و دامپزشکاني که عمدتا" يکي بوده اند و همچنين توسط طبيب روحاني و دعا معالجه مي شده اند. اسب آنقدر اهميت داشته که براي درمانش با عطف توجه به معجزه، دين جديد را پذيرفتند. مسلم است که حيوان که اينقدر ارج داشته، پزشک حيوان نيز ارجمند بوده است.
در اين حادثه شاخ و برگ داستاني وجود دارد، ولي اصل آن که از دينکرد و از دوراني دورتر و عصر زرتشت ريشه مي گيرد، خود، حقيقتي است وگرنه سخن به اين درازي نمي کشيد. آري به هر ترتيب زرتشت با استمداد از نيروي الهي و با دستکاري و نوعي ماساژ دست و پا و احتمالا" استفاده از برخي داروهاي گياهي، اسب زيبا را شفا بخشيد. اين خود يکي از جلوه هاي اسب پزشکي است که مسير تاريخ ايران را تغيير داد.
[ویرایش] اسب و گردونه در اوستا
براي اينکه بدانيم گردونه و اسبي که آن را مي کشد تا به چه اندازه نزد ايرانيان گرانبها بوده بايد نگاهي به اوستا انداخت. آنچه درباره اين دو در نامه ديني - که کهنترين اثر کتبي ايرانيان است - آمده، به خوبي مي رساند که در مرز و بوم ايران، ديدگاهي است که با گردونه و اسب آشنا هستند و مي رساند که دليران و ناموران اين ديار در پهنه کارزار از اسب و گردونه بي نياز نبوده اند. گروهي از ايزدان يا فرشتگان مزديسنا مانند خود ايرانيان رزم آزما به گردونه مينوي نشسته اند.
مهر، ايزد فروغ و پيکار و پاسبان عهد و پيمان است. اين ايزد بعدها با خورشيد تيز اسب يکي دانسته شده است. مهر به گردونه چهار اسبه نشسته، از خاور به باختر مي شتابد. در گردونه اش ابزارهاي جنگ انباشته شده تا ديوان و دروغگويان و پيمان شکنان به سزا رساند.
گردونه زيبا و هموار رونده اش زرين و با زينت هاي گوناگون آراسته است. اين گردونه را چهار اسب سفيد يک رنگ جاوداني که از چراخور مينوي خورش يابند مي کشند. سم هاي پيشين آنها زرين و سم هاي پسين آنها سيمين است. اين چهار تکاور به يوغ گرانبها بسته شده اند.
در جاهاي مختلفي از اوستا آمده است: گردونه مهر بلند چرخ است. چهار اسب سفيد بر گردونه مهر بسته شده و با چرخ زرين کشيده مي شود. گردونه مهر را فرشته توانگري، ارت بزرگوار، همي گرداند. گردونه ايزد سروش مانند گردونه ايزد مهر به چهار اسب سفيد بسته شده چنانکه در يسنا ۵۷ فقرات ۲۷-۲۸ آمده است: سروش پاک خوب بالاي پيروزمند گيتي افزاي پاي و سرور پاکي را مي ستايم، او را چهار راهوار سفيد روش درخشان پاک هوشمند بي سايه در سراي مينوي مي کشند. سم هاي شاخ سان آنها زرکوب است. تندتر از اسبها، تندتر از باران، تندتر از ميغ، تندتر از مرغهاي پران، تندتر از تير خوب رها شده.
فرشته نگهبان چهارپايان سودمند که در اوستا خوانده شده نيز داراي گردونه است. درواسپ يشت که در نيايش همين فرشته است آمده: درواسپ تواناي مزدا، آفريده پاک را مي ستاييم. کسي که چهارپايان خرد را درست نگه دارد، کسي که چهارپايان بزرگ را درست نگه دارد، کسي که دوستان را درست نگه دارد ...، کسي که دارنده اسب هاي زين شده گردون هاي گردونده و چرخ هاي خروشنده است.
در يکي از قطعات اوستايي در ارزش يک اسب آمده: ارزش بهترين و برگزيده ترين اسب يک سرزمين برابر است با هشت گاو باردار (تيريشت فقرات ۱۳-۱۸). فرشته باران، تيشتر، به پيکر اسب سفيدي در آمده، با ديو خشکي که آن هم به صورت اسبي در آمده اما اسب سياه زشت و بي يال و دم در نبرد است. سرانجام تيشتر از کارزار پيروز به در مي آيد و باران به کشتزارهاي ايران فرو مي بارد. ايام ناپات که مانند ناهيد فرشته نگهبان آب است، چندين بار در اوستا تنداسب يا دارنده اسب تيز تک ناميده شده است.
در فقره ۳۱ بهرام يشت از نيروي بينايي اسب سخن رفته که در شب تيره بي ستاره و پوشيده از ابر يک موي اسب که بر روي زمين افتاده به خوبي تواند باز شناخت، آن موي از يال اسبي است يا از دم آن.
در يسناي ۱۱ فقره ۲ آمده: اسب به سوار نفرين کند که اسبان نتواني بستن، نه بر اسبان نشستن، نه به اسبان لگام زدن، تو اي کسي که آرزو نکني، زوروم را در انجمن گروه مردان در ميدان بنماياني.
در مهريشت فقره ۱۱ آمده: ارتشتاران بر پشت اسب مهر نماز برند، زور از براي اسب ها و تندرستي خويشتن درخواست کنند، تا اينکه دشمنان را از دور توانند شناخت و هم آوردان را از آسيب رسانيدن توانند باز داشت و به بدانديشان کينه جوي توانند چيره گشت.
و سخن از اسب و ارزش آن در اوستا و دين زرتشت بسيار رفته که گوشه اي کوچک از آن ذکر شد.
[ویرایش] منابع
- تاريخ دامپزشکي و پزشکي ايران، جلد اول، ايران باستان، دکتر تاج بخش، انتشارات سازمان دامپزشکي و دانشگاه تهران، ۱۳۷۲، ص ۲۰۵ - ۲۰۸
- اسب، اکبر پوران بدر، انتشارات عميدي، ۱۳۷۵، ص۳۰ - ۳۶

