جوامع الحکایات و لوامع الروایات

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.

جوامع الحکایات و لوامع الرویات، اثری از سدیدالدین محمد عوفی، در نیمهٔ اول قرن هفتم هجری نوشته شده است و در دوران معاصر، ۱۳۶۳، با تصحیح و توضیح‌نویسی دکتر جعفر شعار منتشر شده است.


کتاب‌نما
جوامع الحکایات و لوامع الرویات
نویسنده: سدیدالدین محمد عوفی
به کوشش: دکتر جعفر شعار
ناشر: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی
محل انتشارات: تهران
نوبت چاپ: هفتم
نخستین چاپ: ۱۳۶۳
آخرین چاپ: ۱۳۸۲
شمارگان: ۲۰۰۰
تعداد صفحات: ۵۰۰
کتاب‌خانهٔ ملی ایران: ۷۶۱۷ـ۷۴م
شابک: ISBN 964-445-300-X



فهرست مندرجات

[ویرایش] اهمیت کتاب

اهمیت این کتاب علاوه بر جنبه‌های ادبیاتی‌اش و جای‌گاه حکایت و قصه در تاریخ ادبیات فارسی مربوط به جنبه‌های تاریخی آن است. حدود یک ششم کتاب اختصاص به بیان تاریخ در قالب حکایت دارد و سایر حکایت‌ها نیز پر از شواهد تاریخی است.

[ویرایش] تاریخ نگارش

عوفی در هنگاتم حملهٔ مغل به هندوستان گریخت. بعداز فرار به سند رفت و در دربار ناصرالدین قباجه از حاکمان غوریه رفت. به دستور همین پادشاه شروع بتالیف جوامع الحکایات کرد و پس از غرق شدن ناصرالدین قباجه در سال 625 عوفی به‌خدمت شمس الدین التتمش درآمد و به‌ویژه در خدمت وزیر او نظام‌الملک قوام‌الدین محمدبن ابی سعد الجنیدی . او در دهلی اقامت گزید و کتاب «جوامع الحکایات ولوامع الروایات» را به نام وزیر تمام کرد.[۱]

[ویرایش] نسخه‌هایی خطی

از این کتاب نسخه‌های خطی بسیاری در کتاب‌خانه‌های جهان موجود است:

  • نسخهٔ خطی در کتاب‌خانهٔ ملی پاریس از قدیمی‌ترین نسخه‌های موجود است و در حدود هفتاد سال پس از تالیف کتاب و در میان سال‌های ۶۲۵ و ۶۳۰ هجری قمری در تبریز نوشته شده است.
  • نسخهٔ خطی در کتاب‌خانهٔ ملی پاریس که در سال ۷۱۷ هجری قمری نوشته شده است.

[ویرایش] تصحیحات

  • جوامع الحکایات، تصحیح دکتر بانو مصفا، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، سال‌های ۱۳۵۲ و ۱۳۵۳.
  • جوامع الحکایات، چاپ افست از نسخهٔ خطی، مرحوم محمد رمضانی.
  • جوامع الحکایات (مربوط به تاریخ ایران)، تصحیح جعفر شعار، انتشارات دانشسرای عالی تهران، ۱۳۵۰.


[ویرایش] نمونه‌ای از متن

«حفظ عفت تا پای جان

در آن وقت که در بصره برقعی خروج کرد، و جماعتی زنگیان و اوباش بر وی جمع آمدند، و او غوغا را دست گشاده کرد و جان و مردم را به زنگیان بخشید، اَعْیَنِ بن محسن از جمله زنگیان بود و بر برقعی مسلط شده. وقتی، آن جماعت برفتند و در بصره دختر علویی را بگرفتند و بیاورند، و می‌خواستند که با وی ناحفاظی کنند. برقعی ایشان را بازنتوانست داشت و منع نکرد. آن دختر گفت: " یا امام، مرا از دست زنگیان بستان تا من تو را دعایی آموزم که شمشیر بر تو کار نکند." برقعی او را پیش خود خواند و گفت: " آن مرا بیاموز." دخترک گفت: "دعایی هست، اما تو چه دانی که این دعا مستحب است یا نه؟ نخست شمشیر را بر من بیازمای به هر زور که داری، تا چون بر من کارگر نیاید، تو یقین بدانی که این به سبب دعا ست، و آن‌گاه قدر این دعا بدانی." برقعی شمشیر بر او راند و در حال بیفتاد و از دنیا رحلت کرد. برقعی پشیمان شد و بدانست که غرض او عفت بوده است تا بر او زنا نرود؛ و جمله از آن حرکت پشیمان شدند، و بر او آفرین کردند.»[۲]

[ویرایش] پانویس

  1. دهخدا ۴۳۲
  2. عوفی ۳۳۸

[ویرایش] منابع

این نوشتار خُرد است. با گسترش آن به ویکی‌پدیا کمک کنید.